تحلیل بنائات عقلائیه

آن چیزی که من در ذهنم است و این بیان را اگر توسعه هم بدهید خیلی در فضای فقه فایده دارد، این است که در قدم اول، پایه‎ریزی یک جاده بسیار مهم است.

اصل اولی؛ بناء پایه

اساسا در روابط، اجتماعیات، افعال فردی می‎گوییم: پایه، الان در فضای خودمان می‎گوییم: اصل، این اصل، تحلیلِ اصولی و فقهی‎اش خیلی پرفایده است، نباید ما از تحلیل دقیق، جوهره اصل و آن کارهایی که انجام می‎دهد غافل بشویم، اگر این را خوب تحلیل کنیم، قشنگ می‎فهمیم که بنائات عقلائیه چطوری است.

 عقلاء وقتی در یک صحنه‎هایی می‎رسند، در حوزه‎های مختلف اول بین یک امر ثنائیِ بود و نبود، بکن و نکن، گیر می‎افتند، این امر ثنائی اگر بخواهید دنبال قیودش، شرایطش بگردید سر از هزاران و بی‎نهایت درمی‎آورد، اصلا عقلاء در تجربیاتشان، ادامه مسیرشان کاری به آن‎ها ندارند، عملا هم تجربةً خرد خرد برایشان پیش می‎آید ولی این که بینِ بکن و نکن گیر می‎افتند، نعم و لا، بود، نبود؛ این خیلی جالب است. الان یک بنای پایه می‎ریزند که از شروع کار پایه را بر چه چیزی بگذارم؟ بر «نه» یا بر «بله»؟ این خیلی اهمیت دارد، پایه اولیه دو ارزشی.

بناء اولیه در خبر: مضیّ یا عدم مضی؟

الان تمام عرف عقلاء، مومن، مسلمان، کافر هر کسی خلاصه در روابط اجتماعی طوری است که برای همدیگر خبر می‎آورند، با همدیگر حرف می‎زنند، خبر چطوری است؟ هزار جور است، محتوایش سنگین است، محتوایش ساده است، مُخبر انواعی دارد، حالاتی دارد، خبر چقدر انواع دارد! حالا خبر می‎آید، نبأ سراغ ما میآید، خلاصه اصل بر این است که برویم؟ یا اصل بر این است که بایستیم؟ بایست تا معلوم شود، عرف عقلاء در این ثنائی چه کار می‎کنند؟

 توقف  هم خودش یک طور رد است. من توقف را جزء لا قرار می‎دهم؛ ثنایی یعنی این؛ میگویید یا این طوری است یا نه، این «یا نه» که می‎گویم همه را می‎گیرد،

عقلاء چه کار می‎کنند؟ آن اصل کار این است که تا خبر آمد اصل این است که «لا تتبع»؛ بایست یا اصل این است که بروی؟ حالا الان بیرون بروید آمارگیری بکنید خبرهایی که از خانه به هم دیگر می‎دهند، از محله به همدیگر می‎دهند، در شهر مردم به همدیگر می‎دهند، بعد در تاریخ و بلاد آمارگیری کنید ببینید ... شما ببینید الان استقرار کار عقلاء در این ثنائی بر این است که تا خبر به گوشش می‎آید، خودش اصل را می‎داند، می‎ایستد؟ یا این که خبر را می‎شنود دنبالش می‎رود؟ باید یک چیزی بیرون بیاید تا جلویش را بگیرد.

وجدان عقلائی ما می‎گوید که عقلاء همین طوری که شما می‎فرمایید یک اصلی گذاشتند که خبر می‎شنوند، بروند ولی خود همین عقلا[1]ء ...

من گام بعدی همین را میخواهم عرض کنم.


[1] کلام یکی از دوستان حاضر در جلسه درس

بنائات طولیه ثانویه

عقلاء بعد از این که این پایه و اصل زیربنایی را گذاشتند، اصل‎هایی در طول هم دارند، اصل میآید روی اصل دیگر سوار می‎شود، نه این که یک اصل بیاید یک اصل دیگر را بردارد، خیلی مهم است که یک اصل عقلایی روی اصل قبلی سوار بشود بدون این که آن را بردارد با این که اصلا آن اصل را کنار بزنند، تحلیلِ این طوریِ اصل، اصلاً فضای ذهن را آرام می‎کند. الان من بعضی روایات و هم کتب را می‎خوانم، اگر شما اصول را این طوری تصور کنید که عقلاء یک سیره‎ای را در یک حوزه‎ای روی اصل قبلی سوار می‎کنند بدون این که آن را بردارند، در جمع ادله آرام می‎گیرید.

عقلاء بعد از این که به این ثنائی ابتدایی انس گرفتند، حالا می‎خواهند به آن حاشیه بزنند؛ یعنی در یک ثنائی بناگذاری کردند که بروم یا نروم؟ اگر توقف کنم،  هیچی سر نمی‌رسد و همه چیز به هم می‎ریزد، پس آن بنای ثنائی بر مضیّ است، کسی هم اگر انکار بکند به نظرم مقصود را تصور نکرده است.

 شما خودتان ببینید وقتی صبح از منزل بیرون می‎آیید، چقدر افرادند که با شما یک چیزی می‎گویند که حال خبر دارد و اصلا به ذهن شما نمیآید که بایستم، یک جاهایی می‎آید که احتیاط کن، بایست. چرا؟ این برای این است که آن نحو خبر یا مخبرش یا محتوای خبر، خصوصیاتی دارد که از آن پایه ثنایی و بنای اصل اولی این جا می‎بینید می‎خواهید یک بنای ثانوی بر او سوار کنید. این جا ما منکر این بنائات ثانویه نیستیم

اقسام بنائات ثانویه

 نکته مهمی که باز در این جا هست، بنائات ثانویه دو جور کلی است: بنائات ثانویه امنیتی- تحکیمی و بنائات ثانویه عزیمتی؛ بنائات ثانویه فضیلتی- تحسینی و بنائات ثانویه تحریمی و ایجابی و قطعی؛ این‎ها را هم ما داریم.

ملاک بنائات عقلائیه

-آیا بناء اولیه بر خبر اطمینان آور نیست[1]؟

این کلمه اطمینان برای بعد این است که اصول می‎خوانیم، بحث‎ها پیش می‎آید، عرف عام ابتدا تقسیم نمی‎کند.

عقلاء وقتی در ثنائی اول بخواهند پایه‎ریزی بکنند، اصلا همه‎اش نگاه حال اطمینانی نیست. اطمینان‎آور یکی از وجه‎های مثبت رفتن است، یک وجه دیگرش همین است که عرض کردم می‎بینند اگر نکنیم، نظم نمی‎ماند، اختلال نظام می‎آید، این ربطی به اطمینان دارد؟ اصلا از دو تا نگاه است، یک نگاه این است که میگوید ببین که وقتی می‎روی به اطمینان می‎رسی! در هزار تا هم 900 تا به اطمینان می‎رسی می‎روی،

 یک وقتی می‎گوید اصلا کار ندارد در 900 تا به اطمینان می‏رسی یا نه، می‎گوید این‎ها را ببین، اگر نکنی سنگ روی سنگ بند نمی‎شود، جامعه نداری، محاورات نداری.

- این دومی که شما می‎فرمایید اصل عقلایی نیست[2]؟

:نه! کسر و انکسار مصالح و مفاسد است. یعنی می‎بیند که خبر داریم، دروغ درمی‎آید اطمینان ندارم و این مفسده دارد، راست هم درمی‎آید که مصالحی دارد، آیا من بیایم آن‎هایی که دروغ درمیاد به خاطر آن مفاسد، مصالح را فدا کنم بایستم؟ یا در کسر و انکسار و بقای نظام محاورات این قدر چیزی در این هست که می‎گویم برو، اصلا کاری به اطمینان نداشتم.

- شاید یک نگاهی باشد که ما از مدرسه داریم نگاه می‎اندازیم و الا همین مطلب را که عرض می‎کنم شما ببینید واضح وجدان نمی‎کنید؟ اگر یک شخصی در یک کشوری برود زندگی بکند، این انسان‎ها، انسان‎هایی هستند که به هم دروغ می‎گویند، زیاد هم به همدیگر دروغ می‎گویند، خب این شخص چه کار می‎کند؟ همچین بناگذاری‎ای می‎کند با این که می‎داند غلبه این‎ها بر دروغ گفتن است[3] ...

 آن شهری که فرمودید، دهکده امروز است. این دهکده امروز همین است، هزار هزار خبرگزاری دارند پشت سر هم خبر پخش می‎کنند، دروغ هم إلی ما شاء الله. الان در اینترنت همه حرف‎ها راست است؟ دست هر کسی است، هر طوری هم می‎خواهد کم می‎کند، زیاد می‎کند، الان با این که همه دارند این‎ها را می‎بینند باز بنای عقلاء بر این است که هر خبری را ببینم در اینترنت می‎ایستم؟

به اطمینانش نگاه می‎کند؟ اصلا این نیست. می‎بیند با این که دروغ زیاد می‎گویند اما یک نحوی است بخواهد بایستد اصلا هیچی آن نظام محاوره و همین مفاسدی که در آن هست، می‎ارزد، نه این که مدام نگاه اطمینانی کنند یعنی می‎بینند این را برداریم چقدر مصالح در دل همین خبرها در میآید. لذا براساس کسر و انکسار مصالح و مفاسد را بناگذری می‎کنند، نه برای این که فقط پشتوانه اطمینان دارد،

حکم عقلی؛ بناء عقلائی

خیلی تفاوت است، حکم عقلی، بنای عقلی با بنای عقلائی، بنای عقلائی یعنی خروجی ملاحظات و تجربیات عقلاء در ده‎ها چیز، یکی اطمینان است، من منکر آن نیستم ولی این که شما بگویید چون اطمینان پیدا می‎کنند ارتکازا می‎روند. یکی از ارتکازات این است که می‎بیند اطمینان هم ندارم اما اگر قرار است بایستم در همین جایی که همه دروغ می‎گویند باز بخواهم بایستم در این شهر نمی‎توانم زندگی کنم یعنی دیگر تمام است و باید قبرستان بروم، آن جا دیگر از این خبرها نیست. تازه همینی که الان ما داریم می‎گوییم دو تا شد، یعنی اگر شما در شرایط مختلف همین سیره عقلایی را واکاوی کنید می‎بینید این که ما گفتیم تازه ده‎ها وجه دیگر بدون این که خود ما خبر داشته باشیم، عقلاء ملاحظات تجربیات ناخودگاه در شرایط مختلف کردند که فعلا رفتار خارجی‎شان چیست؟ بر این است که با نبأ درنگ نکنند، نبأ، نبأ است، می‎شنوند و جلو می‎روند. پس یکی اطمینان است، یکی هم اختلال نظام و چیزهای جالب دیگر که اگر در کلمات علما هم ببینید چه بسا چند تا دیگر هم پیدا کنید در رمز حکیمانهای که سبب استقرار این بنای عقلاء شده است،

بنابراین بنای روی بنا، باز یک راه خیلی خوبی است، بنای روی بنا یک بناهای شخصی که اسمش بنا نیست، یک کسی هست در تجربیات خودش یک زرنگی‎هایی به دست آورده است، دیگر همراه عقلاء هم معیت نمی‎کند، خودش می‎داند و بعدش هم به دیگران می‎خندد، می‎گوید دیدید من گفتم یعنی من تجربه دارم و آن فردی است، تجربیات فردی کار ... اما در حوزه‎هایی که نوعیت دارد یعنی شما فرض بگیرید یک حوزه‎ای هست که محتوا سنگین است، 70 درصد عقلاء با این مبتلا می‎شوند، خبرهایی که به جایی مربوط میشود که کشته شدن کسی متفرع بر آن می‎شود، این جا یک بنای ثانویه دارند، حالا قرار نیست که چون خبر را در ثنائی اول گفتیم برو، اگر می‎دانیم محتوای خبر منجر به کشته شدن کسی می‎شود، این جا هم می‎گوییم برو، سیره این بود، کجا سیره این است؟ در یک حوزه خاصی، سیره روی سیره اول بنا می‎شود، این جاست که آن وقت آن مرزهای مخدوش هم پیش می‎آید.

مرز مغشوش بنائات

مرز مغشوش یعنی چه؟ یعنی آن پایه اصلی را عقلاء گفتند دنبال خبر بروند یا نروند؟ این را معلوم کنم، مطلق جلو بگیریم، نرو، اتباع نکن. یا اصل بر این است که برو الا آن بنای ثانوی در یک جایی بیاید وقتی بنای ثانوی بخواهد بیاید حالا مرز آن بنای ثانوی با بنایی که باز هم زیر او هست، نفی نشده فرض مغشوش پیدا می‎کند یعنی یک فردای روشن است که احتمال دروغ در آن هست اما یک جایی هست که واقعاً در این که این فرد آن بنای ثانوی هست یا نیست، خود عرف به شک می‎افتند.

تعیین اصل در مرزهای مبهم

شما می‎گویید عرف این جا چه کار می‎کند؟ یعنی بنای عرف در آن جایی که بین یک بنای ثانوی با بنایی که زیر اوست ... من عرض می‎کنم آن جایی که باز طبیعی کار است در همین جا، به بنای زیر برمی‎گردد یعنی باید مطمئن بشوند که آن بنای ثانوی محقق است که دنبالش بروند و الا یک بنای اصلی آن زیر دارند، آن را که نقض نکردند، او آن جا هست پس وقتی در آن مرزهای بین بنای رویین با بنای زیرین شک می‎کنند، فوری به بنای پایینی وصل می‎شوند،

بله یک جایی هست که آن موردی که آن‎ها مبتلایش هستند مثلا از نظر اهمیت -ولو ضعیف است- ولی خیلی به آن اهمیت می‎دهند، این جا مانعی ندارد؛ حکمتشان به خاطر خصوصیت مورد می گوید که احتیاط و تامین تمام جهات امنیتی کار برای شما این است که به بنای روبنایی ملحقش کنید، این مانعی ندارد. 


[1] اشکال یکی از دوستان حاضر در جلسه درس

[2] اشکال یکی از دوستان حاضر در جلسه درس

[3] اشکال یکی از دوستان حاضر در جلسه درس