۶. فقه هوش مصنوعی (۱۴۰۳/۰۸/۰۳)
سال تحصیلی (۱۴۰۴-۱۴۰۳) - پنجشنبه، ۰۳ آبان ماه ۱۴۰۳
- پیشگفتار (چکیده)
- خلاصه بحث
- تحقق قصد در ماشین و تصویر قصاص در آن
- تأثیر مسأله قرار الضمان عبد در مانحن فیه
- ظهور معنا در پایه متناهی و غیر متناهی
- خاطرهای از دو استاد در نقد براهین تناهی ابعاد
- کلام علامه طباطبایی در تناهی ابعاد
پیشگفتار (چکیده)
امکان تحقق قصد در ماشین، امکان تعلق حکم ضمان و قصاص به ماشین، خاطرهای از دو استاد در نقد براهین تناهی ابعاد
خلاصه بحث
در مباحثه سعی کردیم در سه بخش مطلب را جلو ببریم. بخش اول، تفکیکی بود در مباحثی که برای ما مطرح است بین ظهور در پایهای برای امری که اسم آن را هوش مصنوعی میگذاریم و تفاوت آن با اصل عقل و درک و نفس، که آن برای خودش یک چیز دیگری بود و تأکید طلبگی من این بود؛ شاید باید در هر جلسهای تذکر داده شود که ما باید روی ضوابط روشنی فکر کنیم که نزد آیندگان –از دبستان تا بالاتر- این مرزها واضح شود. یعنی وقتی در خودشان تأمل میکنند، وجدان کنند که این چیزی که الآن در من انسان است، مال پایه نیست و این استشراق است و مال جای دیگری است؛ وجدان کند، نه اینکه اثبات کند و به گمانم اینطور میشود. این در بخش اول خیلی اهمیت دارد و یکی از مهمترین کارهای حوزوی همین است. احکام فقهی اینها را گفتن، جای خودش، اما اینکه صیانت از معارف باشد، به نحوی که در آینده به روشنی نشان بدهد، نه اینکه همینطوری مخلوط باشد. این بخش اول بود که اهمیت دارد.
بخش دوم، تحلیل این بود که در ظهورات پایهای، ما چه پیشرفتی داریم و چه چیزهایی ممکن است در پایه ظهور کند؟ به گمانم در مباحث مربوط به قصد، هوش مصنوعی قوی و ضعیف و همه مطالبی که گفتیم، شاید غامضترین موضوع فقهیای که برای بخش سوم، نسبت به بخش دوم داریم، همین است. اگر نظرتان باشد برای اینکه بهصورت طلبگی برایمان واضح شود، در بخش دوم، از متن سختافزار شروع کردیم، تا ببینیم به کجا میرسیم که میتوانیم بگوییم که یک پایهای فراهم شد تا آگاهی و درک معنا به نحو پایهمحور ظهور کرد.
با بحثهایی که داشتیم، پایههای بسیار لطیفی را – تا اندازهای - به دست آوردیم. پایه، فقط پایه فیزیکی نبود و اینطور نبود که فقط مثل اکسیژن و هیدروژن باشد و عرض کردم حتی یک جامعه هم به این صورت بود. بزرگان فکر که حاضر نمیشدند بگویند ما در جامعه ذرهای اصالت داشته باشیم - به نحوی که حتی اساتید خودشان را رد کرده بودند- در این فضا که ذهنهای قوی حاضر نمیشوند به جامعه اصالت بدهند و میگویند اصالت با فرد است و نسبت به جامعه مسامحه شده، ولی در کلمات خودشان جاهایی پیدا میشود که در همین جامعه، برای ظهور امری که واقعاً یک نحو نوظهور است و یک چیزی است که قابل کاهیدن به مؤلفهها و اجزاء نیست، پایهای فراهم میشود. این خیلی مهم است. یعنی در اجتماع هم ما باز پایه داریم؛ پایههای لطیفی که در آنجا اموری ظهور میکند که بدون آن ظهور ممکن نیست و هرگز قابل کاهیدن نیست. اینها مطالب خیلی مهمی است.
تحقق قصد در ماشین و تصویر قصاص در آن
به گمانم در این مرحله دوم، ما بتوانیم پایههایی فراهم کنیم. یعنی پایههایی در لایههایی لطیفی از نرمافزار فراهم شود که در آن پایهها چیزهایی ظهور میکند که اصلاً ناظرمحور نیست. مثلاً در کلمات میبینید که میگویند ماشین تورینگ که یک ماشین انتزاعی مکانیکی است. خب اگر انتزاعی است، چطور مکانیکی است؟! مقصودی دارند. انتزاعی، یعنی ماشین فیزیکی نیست، بلکه با فکر ریاضی تنظیم پیدا کرده. خب اگر انتزاعی است، پس چطور مکانیکی است؟ منظور ایشان از مکانیکی، این نیست که در خارج حرکت میکند. منظور از مکانیکی در اینجا یعنی نیازی به توجه و آگاهی کسی که او را مدیریت کند، ندارد و خودش، خودکار است؛ دارد حرکت خودش را جلو میبرد و نتیجه را متفرع میکند. این ممکن هست یا نیست؟
عرض کردم در این فضا ما بهدنبال چنین پایههایی هستیم. غامضترینش هم به گمانم همان مثال قتل عمد است. غموضش به این خاطر است که سه نوع قتل داریم: عمد، خطأ و شبه عمد. البته منظورمان مطلق عمد است و اگر به قاتل مثال میزنم، به این خاطر است که با آن مأنوس هستیم و الّا منظور، عامد در مسائل حقوقی و ضمان است. عامد کسی است که هم قاصد فعل است و هم قاصد نتیجه. شبه عمد چیست؟ قاصد فعل هست، بدون نتیجه. خطأ محض هم نه قاصد فعل بوده و نه قاصد نتیجه؛ این مطلبی است که فقهاء میفرمایند.
الآن وقتی این برنامه میآید، قاصد فعل هست یا نیست؟ قاصد، یعنی راه خاص را انتخاب میکند و از اول هم نتیجه را در نظر گرفته. اصلاً هوش همین است که یک غایتی را در نظر میگیرد و راهکارهای حصول و تحصیل آن غایت را اعمال میکند و به آن میرسد. البته دیدم تذکر میدهند که بین فناوریهای هوش مصنوعی رباتیک با هوش فرق بگذارید؛ اینها برای امثال ذهن شریف شما معلوم است و برای کسی است که مخلوط کند. ما که میگوییم ربات، معلوم است که دهها علم و چیزهای دیگر در آن دخالت دارند که ربطی به هوش مصنوعی ندارد. ما که به ربات مثال میزنیم، نمیخواهیم هوش مصنوعی را با رباتیک مخلوط کنیم. هوش مصنوعی یک فن خاص خودش است که توضیح و تعریف آن را قبلاً عرض کردم. جوهره هوش مصنوعی این است که کمبود را تشخیص میدهد و راه پر کردن آن خلأ را هم پیدا میکند. اما اینکه اعمالش را به چه صورت انجام بدهد و اقدامات خارجیاش به چه صورت باشد، ربطی به خود فن ندارد.
شاگرد: از سنخ نرمافزار است، نه سختافزار.
استاد: بله، آن هم نوعی خاصی از نرمافزار. شاید انواع رویکردهای زبانهای برنامهنویسی را گفتم. زبانهای اعلانی و زبانهای دستوری با هم فرق میکنند. البته چند رویکرد است ولی بیشتر رویکردش اعلانی است؛ شما به او میگویید من این را میخواهم و به او دستور نمیدهید که این کار را بکن یا نکن؛ کار را به او دستور نمیدهید، بلکه هدف را تعیین میکنید که او خودش بگردد و راه وصل به این هدف را پیدا کند.
شاگرد: حتماً باید برای هوش مصنوعی هدف تعیین بشود؟ یعنی این قید کار است؟ یا اینکه هدف را هم خودش پیدا میکند؟
استاد: خودش در مسیر هدف را هم پیدا میکند، مانعی ندارد. وقتی کار پیشرفت کرد، به این صورت میشود.
علی ای حال، اینکه ما میگوییم عامد، هم قاصد فعل و هم قاصد نتیجه است؛ الآن این برنامه، هدف را در نظر میگیرد و فعلی را هم که ما را به نتیجه میرساند، در نظر میگیرد؛ البته در نظر گرفتنِ مناسبِ خودش منظور است. چرا؟ بهخاطر اینکه انتخاب میکند؛ از بین ده راه، بهترین راه را انتخاب میکند و نتیجه را میگیرد و در دست شما میگذارد. خب شما میگویید عامد، چه کسی است؟ آنکه هم قاصد فعل است و هم قاصد نتیجه. شبه عمد چیست؟ قاصد فعل بود، ولی قاصد نتیجه نبود. خطأ محض چیست؟ نه قاصد فعل بود و نه قاصد نتیجه. خب حالا که او این کار را انجام میدهد، کدام یک از تعاریف بر او صادق است؟ شما میگویید خب قاصد فعل است! نه، این قدر واضح نیست. چرا؟ شما در احکام فقهی، وقتی میخواهید برای قصد عمد، قصاص جاری کنید، چه بسا صِرف ظهور پایهمحور در اینجا کفایت نکند و نیاز باشد که او بهره روحی و نفسی و قصد ناشی از جان و روح داشته باشد و در اینجا شما به نفس نیاز دارید تا احکام فقهی را بر آن بار کنید؛ خیلی صاف نیست و باید بیشتر روی آن تأمل بشود. لذا شاید یکی از غامضترین موارد در ضماناتی که در فقه داریم، همین تعریف عمد باشد.
شاگرد: به همین خاطر است که ربات را نمیکشیم و نابود نمیکنیم.
استاد: خود این هست؛ اینطور که این مهندسین ادعا میکنند، اگر زمانی پیش بیاید، میشود. آنها میگویند میتوانید با یک ماشین انس بگیرید و مؤانسه کنید؛ او حالات شما را بفهمد و شما حالات او را بفهمید؛ این را میگویند. کسانی که گرایش مهندسی دارند، خیلی به این چیزها خوشبین هستند. وقتی این جور میشود، شما به هوش میفهمانید که اگر از این خطوط قرمز عبور کنید، منفجرت میکنم.
شاگرد: واقعاً میگویید؟!
استاد: اتفاقاً یکی از چیزهایی که امروز روی آن کار میکنند، این است که هوش مصنوعی را خودخواه کنند. یعنی کاملاً حفاظ داشته باشد که خودش را حفظ کند و نگذارد از بین ببرندش و صدمه ببیند. دارند روی این کار میکنند؛ خودخواهی هوش مصنوعی. خب اگر در این زمینه پیشرفت بکند، ما چرا نگوییم قصاصت میکنیم؟! درحالی که از قصاص رادعیت میخواهیم؛ «وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰة»[1]. خب اگر او این کار را کرد، بگوییم طبق قاعده فقهی و به حکم خدا تو را قطعه قطعه میکنیم و از بین میبریم؛ خب وقتی رادعیت آمد، چرا نباشد؟! منظور من، غموض آن است که فوری قضاوت نکنیم و بدانیم که هنوز کار دارد.
خلاصه این قصدی که در ما نحن فیه میگوییم، جان میخواهد یا نه؟ باید یک نفس و روحی باشد که قاصد قتل بوده باشد تا ما قصاصش کنیم؟ شارع برای او با قید بشرط شیء، نفس را لحاظ کرده باشد، یعنی به شرط اینکه پایهمحور نباشد و به شرط اینکه قاصد مقتص منه، جان داشته باشد و قصد ناشی از استشراق او از یک جان باشد و اگر این جور باشد، حکم شارع اجرا میشود.
شاگرد1: شاید موارد آن فرق داشته باشد و در قصاص با عقود و ایقاعات، متفاوت باشد. ممکن است که راهی را برویم که قصاص را نفی کنیم، ولی عقد را تأیید کنیم.
استاد: وقتی اینها در فقه دقیق میشود خیلی نیاز داریم به تشخیص موضوع دقیق حقوقی مسائل فقهی. گاهی است در اثر انسی که به زندگی داریم، موضوع حقوقی و فقهی مسأله با یک مأنوسات بیرونی جوش میخورد که وقتی تحلیل دقیق حقوقی کردیم و آن موضوع فقه را از مأنوسات خودمان جدا کردیم، خیلی نتایج متفاوتی خواهد داشت؛ فقها به چه صورت تنقیح مناط میکنند؟ وقتی آن مناط و آن موضوع اصلی حقوقی را بالا کشیدیم، خیلی از آن چیزهایی که شما میگویید تفاوت کرد، بعد میبینید که تفاوت نکرد. بعضی از تفاوتها از انس ذهنی ما است، نه از ادله. ان شاء الله باید از هر کدام از اینها بحث شود.
شاگرد2: اصلاً قصد، تحقق پیدا میکند تا بگوییم قصد مقیَّد است؟
استاد: در پایهمحور، قصد را چه معنا کنیم؟ میگوییم یک نتیجه و غایتی را تعیین میکند و کار خاصی را برای وصول به آن، تعیین میکند؛ تعیین یک نتیجه و تعیین کار معین برای وصول به آن؛ اگر بگوییم قصد، این است.
شاگرد2: چه کسی تعیین کند؟
استاد: اگر اسم فاعل قاصد را بیاوریم، فرمایش شما میشود. ما اول قصد را تعریف کنیم تا به قاصد برسیم. شما از قاصد شروع میکنید و میگویید معلوم است که وقتی اصل قاصد را نداریم، قصدش هم نیست. اما اگر از تعریف قصد شروع کنیم و بعد به قاصد برسیم، جور دیگری میشود. یعنی اگر بگوییم تعیین یک نتیجه و سپس تعیین کار مناسب محصِّل آن نتیجه، تعریف فعل قصد است. خب حالا قاصد در اینجا چه کسی است؟ قاصد، تعیینکننده یک نتیجه و تعیینکننده کار مناسب با رسیدن به آن نتیجه است. خب حالا در هوش مصنوعی، قاصد داریم یا نداریم؟!
شاگرد2: اگر هم داشته باشیم همان طراح است. یعنی انتساب این قصد به طراح است.
استاد: نه. صحبت سر یادگیری ماشین است؛ یعنی الگوریتمهایی که اصلاً به ذهن طراح نمیآید. این فرض را بیاورید؛ هدفهایی که اصلاً به ذهن طراح نیامده، آن هدف را میبیند، یعنی خودش به آنها برخورد میکند و بهدنبال الگوریتم دستیابی به آن هدف که اصلاً خود طراح بلد نیست، میرود و آن را پیدا میکند. بحث یادگیری ماشین، همین است.
شاگرد2: واسطه هست، ولی در نهایت به طراح برمیگردد.
شاگرد3: در جلسات اول توضیح داده شد که هوش قوی، آن چیزی است که اصلاً به طراح ربطی ندارد. مثلاً به نظرش میرسد که این بانک است و میتواند بانک را بزند. دیتاهای موجود را جستوجو میکند و از آنها میفهمد که بانک است و بانک قابلیت سرقت دارد.
شاگرد2: اگر آن طراح نباشد که اینها نمیشود.
شاگرد4: فضای بحث باز است. ایشان میگویند در فضای حقوقی، نباید این مقدار آزادی را برای آن میگذاشتی تا این کارها را بکند و منافاتی ندارد که در فضای حقوقی یک چیزی هم برای او بگذارند.
شاگرد3: مثال چاقو همین بود. وقتی کارخانه میروید، میتوانید به آن چاقو اجازه ندهید که ببُرَد؟! یعنی سازنده چاقو در قتل قاتل شریک است؟
شاگرد4: مثالها متفاوت است. چاقو، مثالی است که منافع متعددی دارد، ولی موجودی مثل انسان که اختیار داشته باشد به گونهای که بتواند مستقل تصمیمگیری کند، ممکن است ضمانش متفاوت باشد. مقصود این است که بحث هنوز تمام نشده.
شاگرد1: گویا یک چیزی را در قصد معتبر میدانند علاوه بر چیزهایی که شما میفرمایید؛ لا اقل در قصاص که اینطور است.
شاگرد4: ممکن است درجهای از تعیین هدف و تحصیل راه آن هدف را در حیوان هم ببینیم.
استاد: بله، هوش حیوانی، مشکلی ندارد. برای گیاهان هم گفتم و از مرحوم علامه طباطبایی نقل کردم که درخت سیب را میترساندند.
شاگرد4: پس برای اینکه هوش مصنوعی وارد فضای حقوقی بشود، مقدماتی میخواهد. یعنی صِرف اینکه یک قصد پایهمحوری را هم تعریف کنیم، ممکن است هنوز مقدماتی داشته باشد. چون گربه و حیوانات، با اینکه این قصد را دارند، وارد این فضا نمیشوند.
استاد: ببینید اصل فرمایش ایشان این بود که شروع کار هوش مصنوعی، مستند به مهندس نرمافزار است، صحبت سر این بود که وقتی خود این ماشین، یادگیری را انجام داده و شما میگویید اولین که کسی آن را نوشته؛ آیا در ضمان فقهی، استناد عقلائی را شرط میدانیم یا نمیدانیم؟
شاگرد4: میدانیم.
استاد: یکی از کارهای بسیار مهمی که هوش مصنوعی مولد انجام میدهد، مولد بودن در زبان برنامهنویسی است؛ یعنی خودش بهراحتی میتواند برنامه بنویسد و مدام هم پیشرفت میکند. وقتی با ده واسطه دارد برنامهاش را خودش مینویسد و زبانش را خودش طراحی میکند، میگویید ده سال پیشتر، کسی این را راه انداخت، الآن استناد کجا است؟ به او است؟ میگوید او که در کلاس فکری کرد، همه این یادگیریها از ناحیه او است یا او اصلاً خودش خبر ندارد؟
شاگرد2: اگر وسائط طولانی بشود، عرف دیگر استناد نمیدهد، اما سؤال این است که آیا ما اجازه داریم ماشین را طوری طراحی کنیم که به جایی برسد که خودش را ارتقا بدهد.
استاد: فعلاً بحث ما سر اجازه فقهی نیست. ممکن است شما بگویید این کار حرام است یا غیر اخلاقی است؛ این، بحث ما نیست، بلکه بحث ما بر سر امکان و استحاله آن است. بعداً که ممکن شد، بگوییم آیا در اینجا موضوع فقهی آمده یا نیامده؟ یعنی الآن در فقه، این فعل و حصول نتیجه، مستند به این هوش مصنوعی است؟ یا مستند به برنامهنویسی است که وقتی پیجویی میکنید، شروعش به بیست سال پیش برمیگردد و بقیهاش را خود آن انجام داده است؟ حرف آنها الآن همین است که خودش از خودش استفاده میکند. سختافزار هم همین است. آن اوائل که این چیزها درآمده بود، این را شنیدم که اندازه یک دهم این CPUهایی که امروز در گوشیهای شما هست، بخش کوچکی از کار آن را در یک سالن بزرگ انجام میداد؛ این کامپیوتر است. وقتی خود این، شروع به کار کرد، آن وقت با به کارگیری خود کامپیوتر، این CPUهای کوچک درست شد. یعنی اگر خود بشر میخواست با ابزار خودش و بدون کمک کامپیوتر، CPU بسازد، نمیتوانست. یعنی خود این صنعت آمد و اینقدر ریز شد و در دست همه آمد؛ خودش کاری کرده که به این صورت بشود؛ سختافزارش را عرض میکنم. در نرمافزار هم همینطور جلو میرود؛ یعنی راههایی را پیدا میکند که خود مهندسها پیدا نکردهاند. بنابراین باید استناد را در نظر بگیریم. من اینها را عرض میکنم تا سبک مباحثه ما طلبگی باشد. طلبگی یعنی همینطور رد نشویم و برویم، بلکه درست مبادی آن و امکان و استحاله آن را بفهمیم و تصور کنیم و مهمتر اینکه در فضای طلبگی نه سریع رد کنیم و نه سریع قبول کنیم. مبادرت به رد و مبادرت به قبول، نداشته باشیم. بلکه تا ممکن است، تمام زوایای بحث را بررسی کنیم. لذا در بخش اول که من مدام تأکید میکنم، به این دلیل است که اگر ما پایه را در مراحلی ترسیم کردیم که چیزهایی از آن ظهور کرد، آن ظهور پایهمحور را از غیرش تمییز بدهیم.
[1] البقره ۱۷۹
تأثیر مسأله قرار الضمان عبد در مانحن فیه
شاگرد5: هنوز که به هوش سگ نرسیدهاند. ولی ما بحثهای ضمان سگ را داریم؛ که بعضی وقتها مثلاً باید صاحبش ضامن باشد.
استاد: بله، شاید خدمتتان گفتم؛ من که فکرش را میکردم، چقدر در فقه بهطور گسترده، آن تابع مطرح است؛ یکی از آنها جنایة الحیوان است؛ نه الجنایة علی الحیوان، بلکه کاری که در آن، خود حیوان خطا میکند، صاحبش به چه صورت ضامن آن است؟ در کنار جنایة الحیوان، جنایة العبد هم هست. ممتع و مفصل در فقه بحث شده. جالبترش این است که این لغت ربات، توسط دانشمندی که در منطقه کوچکی از اروپا بوده، به کار رفته که در زبان آنها بهمعنای همین بنده است؛ ربات، یعنی بنده. آنها به مزدور، ربات میگویند که پول به آن میدهی و کار انجام میدهد. میگفته وقتی پول میدهی کار میکند، این هم شبیه همان مزدوری است که پول به او میدهید و کار انجام میدهد. مزدورها هم انواع و اقسامی دارند؛ مزدوری هست که فقط اجیر است و مزدوری هم هست که خودش مملوک است؛ «slave».
شاگرد5: به بنده، «slave» میگویند.
استاد: در زبان آنها، ربات گفته میشود. وقتی من به ریشه ربات برخورد کردم، قبلش ارتباط بسیاری از این موضوعات با بخش وسیعی از فقه ما به ذهنم آمده بود که کارهای عبد را به خودش نسبت میدهیم. چرا؟ چون میگویند: درست است که این مملوک مولی است، اما در یک محدودههایی، کارهایی انجام میدهد که مستند به مولی نیست.
شاگرد6: ربات، واژه چکاسلواکی است که بهمعنای برده و بنده است.
استاد: بله، چیزی که برای خودش جالب بود، این بود که قبل از اینکه وجه تسمیه را بدانم، به ذهن من مفصل آمده بود. خیلی بحثهای فقهی هست که ما میگوییم دورهاش گذشته است! کجا دورهاش گذشته؟! خود عبد یک عنصر حقوقی است - کاری به شرایط اجتماعی نداشته باشید - که زیباترین احکام فقهی با موضوعات دقیق حقوقی، در فقه ما، برای عبد است. بعداً میبینید که استنادها روشن است؛ حیوان درجهای دارد، اما عبد، حیوان نیست و لذا در فقه، احکام مفصلی دارد. قرار الضمان را هم که عرض کردم در عبد، برای خودش یک دم و دستگاهی دارد. قرار الضمان خیلی مهم است. بسیار در این لطیف است که ضمانی که در کار میآید، نشستگاه اولیهاش کجا است؛ یک خاستگاه اولیه داریم و یک مصب اولیه داریم. مصب اولیه ثبوت ضمان، کجا است؟ قرار الضمان، اصطلاح فقهی است، یعنی اولین جایی در ضمان که گوشش را میگیرند؛ تا حالا بعداً او خودش به دیگری رجوع کند؛ تعاقب ایدی که در فقه میگویند، در اینجا این خیلی مهم است.
ظهور معنا در پایه متناهی و غیر متناهی
آنچه که میخواهم عرض کنم، این است که بحث این پایه مفتوح است. هر چه جلوتر میرویم، میبینیم چه چیزهایی میخواهد در آن ظهور کند؛ بهعنوان احتمال عرض میکنم. عرض کردم که حالت مبادرت به رد یا قبول نداشته باشیم. خیلی از این چیزهایی که خدمت شما گفتم، فرض است و تأکید هم کردم. فرض هم مانعی ندارد. الآن برای پایهها، یک فرضی گرفتم که از حیث بزرگ شدن، بینهایت و از حیث کوچک شدن هم بینهایت است. در این طرفین، بینهایت به توان بینهایت پایه درست میشود. برای چه؟ برای ظهور ماوراء در این پایه؛ ظهور ماوراء به مراتبی که دارد، نه نفوس و عقول؛ آنکه جای خودش است؛ از سنخ نفوس و عقول متعارفی که ما میگوییم و خداوند متعارف آفریده نه، بلکه همان پایههایی مثل آب که فراهم شده. حالا شما بگویید بینهایت هست یا نیست؟ تناهی ابعاد میگوید محال است! مانعی ندارد. من دارم فرضش را میگیرم. اگر فرضش محال است، بسیار خوب، ولی برای تصور چنین چیزی میگوییم. اما اگر شما میگویید محال است، میگوییم طبق این مبنا تحقق خارجی ندارد ولی قوام عرض من که پایه میگویم، به لایتناهی بودن طرفینش نیست؛ اصلاً مربوط به لایتناهی بودنش نیست، بلکه اگر یک بخش متناهی هم باشد، بحث ما مطرح میشود. ولو بحثهای جذابی در آن هست؛ همین چیزی که خدمت شما میگویم که ده سال پیش مباحثه کردهایم، برای من طلبه مبادی حسابی داشته.
برای خودم خاطرات طلبگی شیرینی دارم. مثلاً ابعاد، متناهی هست یا نیست؟! شاید یک وقتی گفته باشم. میدیدم که لحن شیخ الرئیس، آخوند یا حاجی، ارسال مسلم است؛ ادله تطبیق و سلمی در تناهی ابعاد معلوم است و عدم تناهی محال است.
شاگرد5: همان فلک محدد الجهات را میفرمایید؟
استاد: فلک اطلس؟ نه. کلاً استحاله عقلی منظور است. فلک محدد الجهات، در جهان بالفعل خارجی است. آن، با برهان فلسفی و ریاضی میگوید که اگر ابعاد جسم و عالم جسمانی، متناهی نباشد، محال است؛ بحثشان این است. من یادم هست که بزرگان علماء و نوابغ فکر، ارسال مسلم کردهاند. خب بالاترین چیزش این بود که بگوییم ما نمیفهمیم، ولی صاف نمیشد؛ واقعاً این جور بود و ذهن من مدتها درگیر میشد و یادم هست که میگفتم: آنجا که میگویید پایانش است، ذهناً میتوانیم به آنجا در آن پایانی که شما میگویید برویم، کمی دستمان را جلو بیاوریم! حالا بدن ما نتواند برود، اما قوه خیال که میرود. میخواهیم صاف شود و به یک اطمینانی برسیم که چطور است که نمیشود؟!
خاطرهای از دو استاد در نقد براهین تناهی ابعاد
من خاطراتی دارم از کلاسهایی که محضر اساتید میرفتم؛ دو روز بود که از منبسطترین روزهایی بود که از جلسه درس اساتید بیرون میآمدم: یکی جلسه درس مرحوم حاج آقای مصباح بود و دیگری جلسه درس مرحوم حاج آقای حسنزاده بود؛ بیرون آمدم با یک انبساطی! اصلاً نمیتوانم برای شما توضیح بدهم. در نهایه بود که بحثشان به همین تناهی ابعاد رسید. کلاس در طبقه بالا بود و تخته نداشت. گفتند فردا باید به طبقه پایین برویم که تخته هست و چیزی را روی تخته توضیح بدهم. حالا ما منتظر فردا که ببینیم استاد میخواهند چه بگویند؛ چیزی که چندین سال است از ابهت بزرگانی مثل شیخ و آخوند، تسلیمش هستیم. بعد پایین رفتند روی تخته براهین تطبیق و سلمی را رد کردند و گفتند اینها برهان نیست. خب حس میکنید مثل من طلبه چه حالی داشتم! البته خروجی کلاس ایشان این بود که نه برهان بر تناهی داریم و نه برهان داریم بر عدم تناهی؛ خلاصه کلاس ایشان این شد. نمیدانم ضبط شده یا نه؛ بالا که ضبط میشد، ولی پایین را یادم نیست. این یک کلاس بود.
خب سبک حاج آقای حسنزاده فرق میکرد. برای تعلیم بیشتر به قد کوتاههایی امثال من، اینطور بودند که حاج آقا در بحث، خیلی رمش ذهنی نداشتند. خب چون این سؤالات در ذهن من بود، یادم هست که همینطور مترصد بودم تا ببینم استادی که معقول را درس میدهد، در دل خودش چیست. در درس اسفار به برهان سلمی و تطبیق رسید، ایشان هم یک توضیح دادند و رد شدند. گفتیم پس ظاهراً ایشان اینها را قبول دارند؛ همان عبارتی که ارسال مسلم بود! ایشان رد شدند. مدتی بعد، به مناسبت دیگری بود - در متن کتاب نبود که بخواهند ذهن متعلم مطالب آخوند را به هم نریزند - گفتند بله ما در حجره مدرسه نشستهایم و میخواهیم بگوییم عظمت دستگاه خلقت متناهی است! من دیدم عجب! امروز دل خودشان را گفتند. این دو روز، آن روزی که ایشان آن استدلال را رد کردند و آن روزی که ایشان فرمودند بله ما در مدرسه نشستهایم، با یک انبساط خاطر طلبگی بیرون آمدم. چرا؟ بهخاطر اینکه مدتها این حال را داشتم؛ آدم احساس تنهایی در یک ابهام را دارد که چرا نمی فهمم؟! چرا برای من صاف نمیشود؟! غصه دارد. بعد که میبیند انس ذهنی پیدا شد و همینهایی که برای ما مطرح است را او هم فرمود، خب این یک فضای خیلی خوبی است.
اینها را که عرض میکنم به این جهت است که میخواهم بگویم مبادی بحث، در ذهن من طی شده. البته بعدش به منزل یکی از رفقایم رفته بودم. حاج آقای حسنزاده دو کتاب دارند: هزار و یک کلمه، و هزار و یک نکته که در نرمافزار کلام هست. میهمانی به منزل رفیقمان رفته بودم. دیدم این کتاب را در آنجا گذاشته؛ همینطور کتاب را باز کردم و اتفاقاً در کتاب هزار و یک نکته دیدیم در ٢٠ صفحه – که البتهدر جای دیگری هم گفتهاند - هشت دلیلی که بزرگان برای استحاله عدم تناهی آوردهاند، ایشان آوردهاند و جواب دادهاند. در جاهای دیگر هم چندین بار گفتهاند که ما همه اینها را جواب دادهایم و ادله را قبول ندارند. خیلی جالب است. اگر من باشم، فوری اشکال میکنم؛ اما ایشان در جلسه اول همین را مطرح کردند و اصلاً اشاره نکردند که من این را قبول ندارم، اما در جلسه دیگری، به مناسبت، فرمودند.
المیزان را هم نگاه کنید ج13 ص133؛ البته الآن نعمتهایی که هست این است که سریع میتوانید در این نرمافزارها بگردید. من دیدم استاد ایشان، مرحوم آقای شعرانی بحث تناهی ابعاد دارند؛ آقای شعرانی کتابهای خیلی خوبی را تحقیق کردهاند و حاشیه دارند: منهج الصادقین و … . یکی از کتابهایی که ایشان تعلیقه زدهاند، شرح ملاصالح مازندرانی بر کافی شریف است. آقای شعرانی در تعلیقه خود بر شرح ملاصالح، یک جور محکم میگویند معلوم است که عدم تناهی محال است و تناهی ابعاد حتماً باید باشد. شاگرد و استاد را ببینید! یعنی استاد ایشان همان ادبیات شیخ و آخوند را داشتند، اما شاگردشان درست نقطه مقابل بودند و ٢٠ صفحه از کتابشان را اختصاص به این دادند که این را حل کنند.
کلام علامه طباطبایی در تناهی ابعاد
شاگرد5: در آیات و روایات دو دسته را دارد؛ بعضی جاها سقف دارد و بعضی جاها "لموسعون" دارد.
استاد: بله، بحثهای تفسیری دارد. ایشان در المیزان ج۱۳ صفحه ١٣٣ دارند:
ومن غريب الكلام ما ذكره بعضهم : وذكر غير واحد أنه ما من شيء إلا بين فيه أي في اللوح المحفوظ والكتاب المسطور بكيفياته وأسبابه الموجبة له ووقته المضروب له ، واستشكل العموم بأنه يقتضي عدم تناهي الأبعاد ، وقد قامت البراهين النقلية والعقلية على خلاف ذلك فلا بد أن يقال بالتخصيص بأن يحمل الشيء على ما يتعلق بهذه النشأة أو نحو ذلك.
میفرمایند به ادله قطعیه ریاضیه و فلسفی اثبات شده که ابعاد، متناهی است و از آن طرف هم باید در لوح محفوظ نوشته شود. با ابعاد متناهی، چطور یک لوحی داشته باشیم که غیر متناهی در آن نوشته شود؟! آقای طباطبایی میفرمایند این لوح محفوظ جسمانی است؟! مادی است؟! چطور است که شما مشکل تناهی ابعاد را در آن دارید؟! البته جالب است که خود ایشان در صفحه ١٣۴، حاشیه دارند و میفرمایند «فالحق أن الكتاب المبين هو متن [١] الأعيان بما فيه من الحوادث»، بعد که این را نوشتهاند، دیدهاند جور نشد! لذا در پاورقی نوشتهاند: «بما لها من الثبوت في مرتبة عللها لا في مرتبة أنفسها « منه »». یعنی باز مرتبه اعیانش…؛ یعنی هنوز بحث، کار دارد.
بخشی از بحث میماند: اینکه آگاهی یا معانی را بتوانید در پایه بیاورید یا نه؛ آگاهی انسانی و نفسانی را که نمیتوانید بیاورید. عرض کردم که باید توضیح داد. الآن هم برای این آتئیستها یک چالشی است. ثابتهای بنیادین هفتگانه، برایشان خیلی چالش بزرگی است و در آنها ماندهاند. حالا مقابلش کهمیگویند اصل انسان حیاتمحور، میگویند اینها طوری است که گویا کل عالم از اول، برای پدید آمدن آگاهیای که انسان دارد، هدفگیری کرده؛ یعنی آگاهیای که انسان دارد، چیز کمی نیست که آن را با پایه تمام کنند. ما که بچه بودیم کتابی خیلی معروف شده بود. یادم میآید که او میگفت: بله ما فهمیدهایم که زمین دور خورشید میگردد، اما حالا داریم میفهمیم که خورشید و … همه اینها دور جمجمه ما میگردد!
والحمد لله رب العالمین