از خبر واحد تا متواتر؛ فرآیندی اعجازگونه
این مقاله ابتدا در تاریخ شب عید غدیر ١۴٣١ مطابق با ۴ آذر ١٣٨٩،در سایت اینترنتی انجمن مسلمانان ایران،بارگذاری شده است.
- پروژه ی مخفی سازی غدیر
- کلام خواجه:تواتر حدیث غدیر
- ردّ فاضل قوشچی
- کلام ابن تیمیه
- مشت محکم«البانی» بر دهان«ابن تیمیه»
پروژه ی مخفی سازی غدیر
از چيزهائی كه برای شخص من، اعجابآور بوده، قضيه متواتر بودن حديث غدير خم نزد اهل سنت است، به طوری كه اگر پروسه[1] ی بتونآرمه شدنِ تواتر غدير، دودمان پروژه ی مخفیسازی غدير را بر باد نداده بود، بدون شك امروز يكی از مهم ترين عناوين افسانهای در اين سايت و امثال آن، مسأله غدير بود!
داد اين سخن به افلاك می رسيد كه بابا! غدير را مادرهای بچههای شيعه وقتی می خواهند بچه را خواب كنند، به عنوان لالائی در گوش بچه می خوانند!
برای پی بردن به اهميت مسأله، عرض می كنم كه حتی تا قرن هشتم و نهم، اين يك جواب كلاسيك علمای اهل سنت به شيعه بود كه حديث غدير يك خبر واحد است كه احدی نمی تواند بگويد متواتر است! چرا؟ چون چگونه حديثی می خواهد متواتر باشد و حال آن كه شيخين، بخاری و مسلم، در دو صحيحترين كتاب حديث، آن را نقل نكردهاند!
[1] Process به زبان فارسی معادل فرآیند است.در لغت نامه oxford معنای این کلمه چنین بیان شده است:
A natural series of changes.:‘the ageing process’یعنی یک سری تغییرات طبیعی: مانند پروسه یا روند پیری.(لغت نامه oxford)
کلام خواجه:تواتر حدیث غدیر
مثلاً خواجه نصير الدين طوسی در تجريد الاعتقاد ادعای تواتر حديث غدير می کند.
و العصمة تقتضی النص و سيرته عليه السلام و هما مختصّان بعلی (عليه السلام).
و النّص الجلی قوله (عليه السلام): «سلّموا عليه بإمرة المؤمنين» و «أنت الخليفة بعدي». و غيرهما و لقوله (تعالى) «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ...و إنّما اجتمعت الأوصاف فی علی (عليه السلام) و لحديث الغدير المتواتر[1]
[1] تجريد الاعتقاد ؛ ص۲۲۳-۲۲۶
ردّ فاضل قوشچی
و فاضل قوشچی[1] در شرح آن می گويد:
و اجيب بانه غير متواتر بل هو خبر واحد فی مقابلة الاجماع کيف و قد قدح فی صحته کثير من اهل الحديث و لم ينقله المحققون منهم کالبخاری و مسلم و الواقدی و اکثر من رواه لم يرو المقدمة التی جعلت دليلا علی ان المراد بالمولی الاولی بالتصرف[2].
[1] القَوْشجی (۰۰۰- ۸۷۹ هـ ۰۰۰- ۱۴۴۷م) علی بن محمد القوشجي، علاء الدين: فلكی رياضي، من فقهاء الحنفية.
أصله من سمرقند. كان أبوه من خدام الأمير «ألغ بك» ملك ما وراء النهر، يحفظ له البزاة (و معنى القوشجی فی لغتهم حافظ البازي) و قرأ علی على الأمير ألغ بك- و كان ماهرا فی العلوم الرياضية- ثم ذهب إلى بلاد كرمان فقرأ على علمائها، و صنف فيها «شرح التجريد- ط» للطوسي، و عاد. و كان ألغ بك قد بنى «رصدا» بسمرقند، و لم يكمل، فأكمله القوشجي. ثم رحل إلى تبريز فأكرمه سلطانها (الأمير حسن الطويل) و أرسله فی سفارة إلى السلطان محمد خان (سلطان بلاد الروم) ليصلح بينهما، فاستبقاه محمد خان عنده، فألف له رسالة فی الحساب سماها «المحمدية- خ» أجاد فيها، و رسالة فی علم الهيئة سماها «الفتحية- خ» فأعطاه محمد خان مدرسة «أياصوفية» فأقام بالآستانة و توفی فيها. و له «حاشية على أوائل حواشی الكشاف للتفتازاني» و «عنقود الزواهر- ط» فی الصرف، و «حاشية على شرح السمرقندی على الرسالة العضدية- ط» فی الوضع، و كتب أخرى بالعربية و الفارسية(الأعلام(للزرکلی) ؛ ج۵ ؛ ص۹)
[2] «و لحدیث الغدیر المتواتر»بیانه: ان النبی ص قد جمع الناس یوم غدیر خم اسم موضع بین مکه و المدینه بالجحفه و ذلک بعد رجوعه عن حجه الوداع و جمع الرجال و صعد علیها و قال مخاطباً: یا معشر المسلمین الست اولی بکم من انفسکم قالوا بلی قال فمن کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله
و هذا الحدیث اورده علی ع یوم الشوری عند ما حاول ذکر فضائله و لفظ المولی قد یراد به المتعق و المعتق و الحلیف و الجار و ابن العم و الناصر و الاولی بالتصرف قال الله تعالی و ماویکم النار هی مولیکم ای اولی بکم ذکره ابوعبیده و قال النبی صل ایما امراه نحکت بغیر اذن مولاها ای الاولی بها و المالک لتدبیر امرها و مثله فی الشعر کثیر و بالجمله استعمال المولی بمعنی المتولی و المالک للامر و الاولی بالتصرف سائع فی کلام العرف منقول عن ائمه اللغه
و المراد انه اسم لهذا المعنی لا صفه بمنزله الاولی لیعترض بانه لیس من صیغه اسم التفضیل و انه لا یستعمل استعماله و ینببغی ان یکون المراد به فی الحدیث هو هذا المعنی لیطابق صدر الحدیث اعنی قوله الست اولی بکم من انفسکم و لانه لا وجه للخمسه الاول و هو ظاهر و لا للسادس لظهوره وعدم احتیاجه الی البیان و جمع الناس لاجله سیما و قد قال الله تعالی: و المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض و لا خفاء فی ان الاولویه بالناس و التولی و المالکیه لتدبیر امرهم و التصرف فیهم بمنزله النبی ص هو معنی الامامه و اجیب بانه... (شرح التجرید للقوشجی،ط حجری،ص ٣۶٢)
کلام ابن تیمیه
خوب دقت كنيد؛ می گويد: خبر واحد است كه صحيح هم نيست! جالب تر از اين، سخن ابن تيميه در منهاج السنة است، می گويد: امّا اين دعای پيامبر «اللهم وال من والاه ...»به اتفاق اهل معرفت به حديث، دروغ است!
الوجه الخامس أن هذا اللفظ وهو قوله اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله كذب باتفاق أهل المعرفة بالحديث[1]
او می گويد:جمله «من كنت مولاه فعلی مولاه»محل اختلاف است، و بخاری و عدهای ديگر ضعيف دانسته و بعضی حسن دانستهاند، و ابن حزم گفته: «من كنت مولاه»اصلاً صحیح نیست و از طریق راویان قابل اعتماد به ما نرسیده است.
لكن حديث الموالاة قد رواه الترمذی وأحمد والترمذی فی مسنده عن النبی صلى الله عليه وسلم انه قال: من كنت مولاه فعلى مولاه وأما الزيادة وهی قوله: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه الخ فلا ريب انه كذب ....
و أما قوله من كنت مولاه فعلی مولاه فليس هو فی الصحاح لكن هو مما رواه العلماء وتنازع الناس فی صحته فنقل عن البخاری وإبراهيم الحربی وطائفة من أهل العلم بالحديث انهم طعنوا فيه وضعفوه ونقل عن احمد بن حنبل انه حسنه كما حسنه الترمذی وقد صنف أبو العباس بن عقدة مصنفا فی جميع طرقه
وقال ابن حزم : الذی صح من فضائل علی فهو قول النبی صلى الله عليه وسلم: " «أنت منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدي» " ، وقوله: " «لأعطين الراية غدا رجلا يحب الله ورسوله، ويحبه الله ورسوله» " وهذه صفة واجبة لكل مسلم ومؤمن وفاضل ، وعهده صلى الله عليه وسلم أن عليا " «لا يحبه إلا مؤمن، ولا يبغضه إلا منافق» " ، وقد صح مثل هذا فی الأنصار أنهم " «لا يبغضهم من يؤمن بالله، واليوم الآخر».
وأما من كنت مولاه فعلى مولاه فلا يصح من طريق الثقات أصلا[2]!
اكنون ای منصفين، با دقت، پروژه مخفيسازی غدير را توسط فحول ميدان حديث، دنبال كنيد:
اصلاً چه کسی گفته غديری بوده است؟ يك خبر واحد ضعيف كه امثال بخاری، آن را تضعيف كنند چه ارزشی دارد؟ آيا بيش از يك افسانه است؟
سرّ تدوین کتب «صحاح»
ببينيد چگونه امثال ابن تيميه با خوشحالی تمام،این را مانند حلوا در دهان خود می گردانند كه حديث غدير در كتب صحاح نيامده است! اساساً كتب صحاح برای همين تدوين شده است كه هر چه در آن نيامده و كسی حرفش را زد، فوراً دهنش را ببندند!
[1] او در رد کلام علامه مبنی بر استدلال به آیه ی اکمال دین به وجوه مختلفی تمسک می کند که عبارت بالا وجه پنجم از آن هاست.( منهاج السنة النبوية لابن تيمية،ج ۷، ص ۵۵ ؛المکتبه الشامله الحدیثه)
[2] منهاج السنة النبوية ،ج ٧، صفحة ۳۱۹-٣٢١
مشت محکم«البانی» بر دهان«ابن تیمیه»
به جرأت می توان ادعا كرد، اگر ابن تيميه می دانست 7 قرن بعد، يكی از بزرگترين شاگردان مكتب سلفيش، چنان مشت محكمی بر دهان او می زند، هرگز حاضر نبود چنين در ردّ حديث غدير خوشحالی كند.
البته اين شاگرد او در قرن 14 يعنی ناصر الدين البانی ، در زمان برآيند يك فرايند معجزگونه واقع شده بود كه توسطِ او خشت آخرِ آن نهاده شد، يعنی اين هفت هشت قرن، نياز بود تا مطلب به حدّی برسد كه او با پير و مراد خود اين چنين تندی كند، و الحمد لله علی إنجاز مواعيده.