فصل اول: مَثَل نور الهی

مَثَل نور الهی

[1]بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ 


[1] متن پیش رو، تنظیم و گردآوری مطالبی است که  در جلسات منبر فاطمیه سال ١٣٩۶ در شهرستان تفت افاده شده است.

آیه نور؛ حضرت صدّیقه (س)

یک مجلسی بود همین ایام شهادت حضرت صدیقه - سلام الله علیها-، صاحبِ منزل از سادات جلیل القدر بودند وارد شدیم، به من فرمودند: اگر چند کلمه ای حرف می زنی، راجع به آیۀ مبارکه نور صحبت کن.

همین طور ابتداء به ساکن چند کلمه ای صحبت کردم و طوری بود که مطلوب ایشان افتاد، الآن هم که مقدّر است که مزاحمتی بکنم، آن جلسه یادم آمد. گفتم مناسبت دارد در مجالس حضرت صدیقه - سلام الله علیها- آیات شریفه قرآن که مربوط به حضرت هست بحث بشود، هم مفادش و هم ارتباطش با حضرت - سلام الله علیها-

آیات متعددی در قرآن کریم مربوط به حضرت صدیقه - سلام الله علیها- است؛ سوره کوثر که معروف است، سوره مبارکۀ دهر معلوم است، آیۀ مباهله معلوم است، آیۀ تطهیر معلوم است، یکی از آیاتی که اگر فرمایش امام معصوم نبود و تفسیر خود اهل البیت - علیهم السلام- نبود، قرار نبود ما خودمان حرفی بزنیم و تطبیقی انجام بدهیم امّا بحمدالله تعالی در ذیلش حدیث آمده، امام معصوم اسم برده اند وتطبیق کرده اند مطالب را و در مواردی توضیح خاصّ خودش را داده اند.

لذا ما چون خود اهل البیت - علیهم السلام - ارشاد فرمودند می توانیم بیشتر فکر کنیم، حرف بزنیم و ببینیم چه فرموده اند وچه جوری است که این آیۀ مبارکه به حضرت صدیقه کبری که صاحب این ایّام و صاحب مجلس هستند مربوط می شود.

اصل این آیۀ مبارکه را هم همه شنیدند و می دانند چه آثاری دارد و چه خواصّی دارد.

مقدمه اول : عظمت قرآن

 قرآن کریم است. اقیانوس معارف است.

«بعث فی الامیّین»

حاج آقای حسن زاده زیاد در درسشان می فرمودند: قرآن فرمودههُوَ الذی بَعَثَ فی الاُمیّینَ رَسولاً مِنهم[1]» خدا در بین کسانی که درس نخواندند و چیزی نمی دانند،پیامبر را مبعوث کرد.البته یکی از معانی اش این است که فرمودند، خدا بین این ها پیامبر را مبعوث کرد.

امیّون: بزرگان نوابغ بشر

 بعد ایشان می گفتند: این «اُمیّیّن» می دانید یعنی چه؟ یعنی بزرگان نوابغ بشر، فارابی، ابن سینا، ملاصدرا، علامۀ حلی، شیخ طوسی، یک عمر درس خواندند امّا وقتی می رسند مقابل حضرت، زانو می زنند قرآن می گوید:بیایید همه شما اُمّی هستید، نکتۀ قشنگی بود استاد زیاد می گفتند[2].

 منظور این که این قرآن است: «بَعَثَ فی الاُمیّین»، همۀ نابغه ها جمع بشوید! الآن می خواهد خدای متعال بر حبیب خودش خاتم النبیین - صلی الله علیه و آله- آیه ای نازل بفرماید، معرفت بدهد به بنده های خودش، چه شروع فرموده؟

«الله نورُ السَّموات و الأرض» در حدیث دارد که «إنَّ للقرآن بطناً وَ لِبَطنِهِ بَطناً إلی سَبعینَ بطناً[3]»، هر آیۀ قرآن را که می بینید تا هفتاد تا عمق دارد، باطن و توضیح دارد.


[1] سوره الجمعه،‌آیه ۲

[2] قرآن كريم در سورۀ جمعه هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ؛ يعنى همه امى هستند؛ يعنى خداوند رسولى را فى الاولين و الآخرين فرستاد كه نوابغ دهر، نظير فارابى‌ها، شيخ طوسى‌ها و علامه حلى‌ها و محقق طوسى‌ها و ملا صدراها و ارسطوها و افلاطون‌ها همه جمع شوند كه جناب خاتم الانبياء صلّى اللّه عليه و اله در ميانشان قرار بگيرد آنها خودشان همه اين آيه را مى‌خوانند كه هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ؛ يعنى ما همه عواميم و ايشان عالمند. ما امّى و او عالم است و اگر نوابغ دهر جمع شوند و جناب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و وصى عليه السّلام در ميانشان باشد اينها مى‌گويند: ما امّى هستيم و جناب ايشان عالمند.(شرح فارسی الاسفار الاربعه، ج ١، ص ٨٠)

آن‌قدر جان بالا و روح قوى است و ظرف حقايق نظام هستى مى‌باشد و آن‌قدر عظمت وجودى دارد و آن‌قدر امثال ماها دوريم و دوريم كه اگر واقع را بشكافيم هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ؛ اگر نوابغ و يك مردها و يك فن‌هاى فنان در فنون مختلف، اين نوابغ دهر را در يك‌جا جمع  كنيم و جناب خاتم در ميان ايشان خودش را بشناساند و به حرف بيابد اين نوابغ همه اعتراف مى‌كنند كه، هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ. اميين، يعنى نوابغ و فحول و بزرگان. آن‌قدر او عظيم است كه نوابغ اعتراف مى‌كنند كه «هو الذى». اوست عالم و دانا ما كه هستيم! وَ مٰا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّٰ قَلِيلاً دربارۀ ما صادق است.(همان، ج١، ص ۵٠۶-۵٠٧)

[3] عنه عن أبيه عن علي بن الحكم عن محمد بن الفضيل عن شريس الوابشي عن جابر بن يزيد الجعفي قال: سألت أبا جعفر ع عن شي‏ء من التفسير فأجابني ثم سألته عنه ثانية فأجابني بجواب آخر فقلت جعلت فداك كنت أجبتني في هذه المسألة بجواب غير هذا قبل اليوم فقال يا جابر إن للقرآن‏ بطنا و للبطن بطنا و له ظهر و للظهر ظهر يا جابر ليس شي‏ء أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن إن الآية يكون أولها في شي‏ء و آخرها في شي‏ء و هو كلام متصل منصرف على وجوه‏( المحاسن ؛ ج‏2 ؛ ص300)

2- عن جابر قال: قال أبو عبد الله ع‏ يا جابر إن للقرآن‏ بطنا و للبطن ظهرا- ثم قال يا جابر و ليس شي‏ء أبعد من عقول الرجال منه، إن الآية لتنزل أولها في شي‏ء- و أوسطها في شي‏ء و آخرها في شي‏ء، و هو كلام متصل يتصرف على وجوه‏( تفسير العياشي ؛ ج‏1 ؛ ص11)

مقدمه دوم: جَری و تأویل

در آیات قرآن أنواع بحث ها را می شود مطرح کرد هر آیۀ قرآن تأویل دارد، هر آیۀ قرآن جَرْی دارد.

تأویل: مقصود والا

 تأویل یعنی یک مقصودِ والا غیر مستفاد از ظاهر که محتاج به علم عصمت و علم لدنّی است؛ این می شود تأویل.

جَری: پیدا کردن مصداق

امّا جَرْی، پیدا کردنِ مصداق یک آیه است[1].

اگر خدای متعال در قرآن مدح مؤمن می کند شما می توانید بگویید این مؤمن یعنی حضرت صدّیقه - سلام الله علیها- ، این إسمش تأویل نیست این جَرْی است، آیه مدحی است بلند بالا برای کلّ مؤمنین، حضرت صدّیقه، پدرشان، همسرشان، أهل البیت رؤسای مؤمنین هستند اگر تطبیق کردیم، می شود جَری،


[1] و اعلم أن الجري‏ (و كثيرا ما نستعمله في هذا الكتاب) اصطلاح مأخوذ من قول أئمة أهل البيت (ع).

ففي تفسير العياشي، عن الفضيل بن يسار قال: سألت أبا جعفر (ع) عن هذه الرواية؛ ما في القرآن آية إلا و لها ظهر و بطن- و ما فيها حرف إلا و له حد، و لكل حد مطلع؛ ما يعني بقوله: ظهر و بطن؟ قال؟ ظهره تنزيله و بطنه تأويله، منه ما مضى و منه ما لم يكن بعد، يجري كما يجري الشمس و القمر، كلما جاء منه شي‏ء وقع‏ الحديث.

و في هذا المعنى روايات أخر، و هذه سليقة أئمة أهل البيت فإنهم (ع) يطبقون الآية من القرآن على ما يقبل أن ينطبق عليه من الموارد و إن كان خارجا عن مورد النزول، و الاعتبار يساعده، فإن القرآن نزل هدى للعالمين يهديهم إلى واجب الاعتقاد و واجب الخلق و واجب العمل، و ما بينه من المعارف النظرية حقائق لا تختص بحال دون حال و لا زمان، دون زمان و ما ذكره من فضيلة أو رذيلة أو شرعة من حكم عملي لا يتقيد بفرد دون فرد و لا عصر دون عصر لعموم التشريع.

و ما ورد من‏ شأن النزول‏ (و هو الأمر أو الحادثة التي تعقب نزول آية أو آيات في شخص أو واقعة) لا يوجب قصر الحكم على الواقعة لينقضي الحكم بانقضائها و يموت بموتها لأن البيان عام و التعليل مطلق، فإن المدح النازل في حق أفراد من المؤمنين أو الذم النازل في حق آخرين معللا بوجود صفات فيهم، لا يمكن قصرهما على شخص مورد النزول مع وجود عين تلك الصفات في قوم آخر بعدهم و هكذا، و القرآن أيضا يدل عليه، قال تعالى: «يهدي به الله من اتبع رضوانه»: المائدة- 16 و قال: «و إنه لكتاب عزيز لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه»: حم سجدة- 42. و قال تعالى: «إنا نحن نزلنا الذكر و إنا له لحافظون»: الحجر- ۹.

و الروايات في تطبيق الآيات القرآنية عليهم (ع) أو على أعدائهم أعني:روايات الجري، كثيرة في الأبواب المختلفة، و ربما تبلغ المئين، و نحن بعد هذا التنبيه العام نترك إيراد أكثرها في الأبحاث الروائية لخروجها عن الغرض في الكتاب، إلا ما تعلق بها غرض في البحث فليتذكر.( الميزان في تفسير القرآن، ج‏١،ص ۴۱-۴۲)

اين را هم بايد دانست، كه كلمه جرى‏ (تطبيق‏ كلى بر مصداق)، كه ما در اين كتاب از آن بسيار نام مى‏بريم، اصطلاحى است كه از كلمات ائمه اهل بيت ع گرفته‌‏ايم.

مثلا در تفسير عياشى از فضيل بن يسار روايت شده، كه گفت: من از امام باقر ع از اين حديث پرسيدم، كه فرموده‏اند: هيچ آيه‏اى در قرآن نيست، مگر آنكه ظاهرى دارد، و باطنى، و هيچ حرفى در قرآن نيست، مگر آنكه براى او حدى و حسابى است، و براى هر حدى مطلعى است، منظورشان از اين ظاهر و باطن چيست؟ فرمود: ظاهر قرآن تنزيل آن، و باطنش تاويل آنست، بعضى از تاويلهاى آن گذشته، و بعضى هنوز نيامده، (يجرى كما يجرى الشمس و القمر)، مانند آفتاب و ماه در جريان است، هر وقت چيزى از آن تاويل‏ها آمد، آن تاويل واقع مى‏شود،[1] (تا آخر حديث). و در اين معنا روايات ديگرى نيز هست، و اين خود سليقه ائمه اهل بيت ع است، كه همواره يك آيه از قرآن را بر هر موردى كه قابل انطباق با آن باشد تطبيق مى‏كنند، هر چند كه اصلا ربطى بمورد نزول آيه نداشته باشد، عقل هم همين سليقه و روش را صحيح مى‏داند، براى اينكه قرآن بمنظور هدايت همه انسانها، در همه ادوار نازل شده، تا آنان را بسوى آنچه بايد بدان معتقد باشند، و آنچه بايد بدان متخلق گردند، و آنچه كه بايد عمل كنند، هدايت كند، چون معارف نظرى قرآن مختص بيك عصر خاص، و يك حال مخصوص نيست، آنچه را قرآن فضيلت‏ خوانده، در همه ادوار بشريت فضيلت است، و آنچه را رذيلت و ناپسند شمرده، هميشه ناپسند و زشت است، و آنچه را كه از احكام عملى تشريع نموده، نه مخصوص بعصر نزول است، و نه باشخاص آن عصر، بلكه تشريعى است عمومى و جهانى و ابدى.( ترجمه تفسير الميزان ،ج‏1،ص ۶۶-۶٧)

بیان فقرات آیه شریفه

الف)«الله نور السماوات و الارض»

شروع آیۀ کریمه این است که: «اللهُ نُور السَّموات وَ الأرض»، خدای متعال نور آسمان ها و زمین است.  

معنای نور

 نور  نور حسّی

معلوم است که اینجا مقصود از نور، این نوری که چشم ما از طریق خورشید یا از طریق لامپ، می بیند نیست؛ این نور که لحظه به لحظه از آن معدنِ خودش قطع بشود، محو و نابود می شود. الآن چراغ روشن است شما کلیدش را بزنید نور رفت، این نوری که بندِ به یک کلید است که تا بزنید می رود این می خواهد مَثَل قرار بگیرد برای خدای متعال؟!

مبدأ مطلقی که همیشه بوده و هست و خواهد بود بلکه فوق این حرف هاست مبدأ همۀ دار وجود است، قرآن کریم که می فرماید: «نُور السَّموات وَ الأرض»، یعنی این نور (اشاره به نور لامپ) ؟!

این لحظه به لحظه باید طیِّ طریق کند، هرکجا بخواهید جلویش را بگیرید می گیرید. این نورِ حسِّی که هر چه شما فکرش کنید سراپایش ضعف است؟ اگر نور از این طرف بیاید صورتتان را برگردانید، دیگر این نور را نمی بینید، نوری که حتماً باید به طرف او باشید تا ببینید، این چه چیزی است که خدای متعال -که  برای خودش می خواهد مَثَل بزند- به این بزند؟ پس یعنی چه؟

١. «الظاهر لنفسه، المظهر لغیره»

این نور غیر از نوری است که این چشم مادّی می بیند، بله اشتراکی دارد در این دنیا، نور خودش ظاهر است و هر چه را بخواهید ببینید بوسیلۀ او می بینید: «الظاهرُ لنفسه، المُظهِرُ لغیره»، خب این یک چیزی شد[1].

 پس اگر یک حقیقتی باشد که اصلاً نیاز ندارد دیگری ظاهرش کند، خودش ظاهر است همۀ دم و دستگاه خلقت، عوالم لایتناهی را هم ظاهر می کند ایجاد می کند این خوب است،

 الآن نوری که اینجا هست دیگر نباید نور دیگری بیاید به ما نشانش بدهد. خودش را می بینیم شما نوری را پیدا کرده اید بگویید نور دیگری بیاورید تا نور قبلی را ببینیم؟ نور نیاز ندارد به نور، ولی چیزهای دیگری که نور ندارند توسط این نور آشکار می شوند.

در آن فقرۀ دعا منسوب به حضرت سیدالشهداء - سلام الله علیه- هست:« ألِغَیرکَ مِنَ الظهور ما لیسَ لکَ حَتّی یکونَ هُو المُظهِر لکَ[2]» خدایا تو از همه چیز ظاهرتر هستی و هرچه غیر از تو هست تو او را ظاهر می کنی، این معنا اگر باشد به معنای عقلانی بلند است، هر کس درکش بکند خوشا به حالش!

بعد مراجعه می کند می بیند قرآن کریم می فرمایدالله نورُ السَّموات وَ الأرض»، خدای متعال ممکن نیست چیزی او را ظاهر کند وجودش از خودش است، ازلیّ است، ابدیّ است، امّا سماوات و أرض همه تاریکند، اگر بخواهند به وجود بیایند، به ظهور بیایند، خودنمایی کنند محتاج او هستند و لذا روی این بیان نیازی هم نیست به آنچه بعض مفسّرین گفته اند: «الله منوّرُ السموات و الأرض[3]»، خوب معلوم است وجودی که خودش روی پای خودش است فقیر نیست به دیگری محتاج نیست این همانی است که منوّر السموات و الأرض، مانعی ندارد تا اندازه ای که کسی به آیۀ مبارکه مراجعه می کند چقدر بفهمد.

٢. هدایت

شما ببینید یکی از کارهایی که این نور حسّی انجام می دهد هدایت است؛ جایی که تاریک است، نور نیست، نمی توانید راه بروید، امّا یک شمع ضعیف می آید یک لامپ می آید یا خورشیدی است که نور قوی است که خدای متعال او را معدنِ أنوار حسّی قرار داده وقتی می آید همه جا را می بینید وقتی چشمتان دید به دیوار نمی خورید، به چاه نمی افتید، اگر جایی می خواهید بروید راه را پیدا می کنید به هدف می رسید.

 نور وسیلۀ هدایت است سبب هدایت است بوسیلۀ اوست که به منزل می رسید، این هم معنای خوبی است. در روایت هم دارد:- هر کس هرچه فهمید از این آیه- « اللهُ نورُ السَّموات وَ الأرض»، خدای متعال هدایتگر تمام آسمانها و زمین و هرکه در آنهاست[4] لحظه به لحظه مخلوقات نیاز به هدایت دارند، «یَسئَله مَن فی السّموات و الأرض کُلّ یَومِ هُو فی شَأن[5]» دم به دم خلائق دستِ گداییشان پیشگاه الهی دراز است، خدایا؛ لحظۀ بعد ندهی وامانده ایم.

فرعون به حضرت موسی چه عرض کرد؟ «فمن ربّکما یا موسی قال رَبُّنَا الَذی أعطی کُلّ شَیئ خَلقَه ثُمّ هَدی[6]»همه را ایجاد کرده بعد هم هدایت فرموده؛ پس هادی است.

نور کاری که ازش می آید هدایت کردن است به این معنا «الله نورُ السَّموات وَ الأرض»، ذرّه ای نیست در آسمان ها و زمین که هیچ لحظه ای محتاج هدایت نباشد، هادیِ او، هدایتگرِ او، بردنِ او بسوی آن چیزی که مقصد اوست کیست؟ خدای متعال است، امام فرمودند: «هادٍ لأهل السموات و الأرض[7]» معنای خیلی روشن است و اگر نور به این معنا باشد خیلی خوب است. این یک مقدّمه ای بود.

٣. علم

دو معنای دیگر هم در کلمات هست:

«اللهُ نورُ السَّموات و الأرض»، اینجا نور بمعنای علم است «العِلمُ نورٌ[8]»، نور حسّی چیزهایی را ظاهر می کند در عالَم محسوسات شما می بینید امّا آن چیزی که واقعاً نور است علم است ولو چشم حسّی کار نکند[9] ،

من مثالی را عرض می کردم؛ شما وارد می شوید به یک شهر بزرگی که هنوز آن شهر را ندیده بودید یک آدرس در دست شماست می روید با یک زحمتی نزدیک می شوید به جایی تا خودتان را برسانید به این آدرس، می خواهید بروید منزل کسی، می روید داخل مغازه ای می بینید فروشنده ای نشسته، کنار او هم آقای نابینایی نشسته که مادرزادی دوچشمش کور بوده، به صاحب مغازه می گویید: آقا این آدرس کجاست؟ نگاه می کند می گوید: من نمی دانم، شهر وسیع تهران است من هم تازه آمده ام مغازه ای دارم نمی دانم این آدرس کجاست.

همین که آدرس را می خوانید کسی که کور است می گوید: بیا منزل فلانی می خواهی بروی؟ بیا من بلدم همراه من بشو. آخر شما کور هستی خودت باید با عصا بروی چطور به من که دو چشم دارم و سرگردانم، مغازه دار هم دو چشم دارد و سرگردان، تو که چشمی نداری می گویی: بیایید من بلدم؟ آیا هیچ کس این اعتراض را می کند به شخصی که کور است؟ اصلاً فطرت ما این است اعتراض نمی کنیم؛ دنبال کور می رود تا به مقصد برسد. این کور سالهاست در این محل زندگی می کند و خانۀ آن آقا را بلد بوده راحت او را در این شهر بزرگ به درِ خانه رساند،

حالا سؤال این است: این کور بینا بود یا کسی که آدرس می خواست؟ آنجایی که نیاز به علم است علم بینایی است این کور، چشمِ حسّی نداشت امّا علم داشت خانۀ فلانی کجاست، علم نور است «العِلمُ نورٌ» نور همه جا این نیست که نور حسّیِ ضعیف باشد پس «الله نورُ السَّموات وَ الأرض»، اگر معنایش علم باشد یعنی چه؟ یعنی خدای متعال همۀ عالَم برایش مکشوف است، حاضر است در تمامِ تار و پود عالَمِ وجود، این هم یک معنایی است که گفته اند غیر از دومعنایی که دیشب عرض کردم، چقدر عالی است معلوم است علم نور است اصلاً هم ربطی به چشم حسّی ندارد فضا فضای دیگری هست،

۴. کتاب الله

همچنین «الله نورُ السَّموات وَ الأرض» به کتاب خدای متعال هم معنا شده که آن هم درست است که منظور قرآن کریم باشد[10]،

ثقلین، لیله القدر

حالا بعد عرض می کنم ارتباط عجیبی است بین سه چیز: ثقلَین که همه می دانیم کتاب الله و عترتی، آن نقطه که این دو را به هم عطف می کند در دست همۀ ما داده اند، امام باقر- سلام الله علیه- هم فرمودند: به آن با اهل سنّت احتجاج کنید[11]. آن چیست؟
لیلةالقدر، لیلة القدر آن خط مشترک، آن حدِّ فاصل و نقطۀ عطف بین ثقلین است.

 هر کس روی لیلةالقدر بحث کند ناخودآگاه می رود به این که قرآن کریم در لیلة القدر نازل شده، عترت هم خود اهل بیت فرموده اند: لیلة فاطمه است[12] - سلام الله علیها- ، چه دستگاهی دارد این تعبیر که لیلةالقدر حضرت صدیقه هستند، دو تا ثقلَین هستند که لیلة القدر این دو تا را به هم وصل می کند، حالا ببینید حضرت چه فرمودند؟ چقدر مضمون زیبایی است؟!

 این مَطلعِ آیۀ شریفه است حالا این بحث ما نیست.

ب) «مثل نوره کمشکوه»

دنبالۀ آیه که امام توضیح داده اند: «مَثَلُ نُورِهِ کَمِشکاةٍ»، این خدایی که نور السموات و الأرض است می خواهد در آیۀ شریفه برای خودش مَثَل بزند.

 مَثَلِ خدای متعال چیست؟ «کَمِشکاةٍ»

معنای «مشکات»

 مِشکات را مفسّرین دو معنا گفته اند:

١.مرحوم طبرسی در مجمع البیان[13] اوّلین معنایی که برای مِشکات می گویند معنایی است که الآن خیلی متداول نیست ولی کسانی که یک کم، سن بالا باشند کاملاً آشنا هستند، در منزل ها یک تاقچه ای بود مخصوص چراغ، کُوّه[14] ای بود در اتاق که فقط چراغ می گذاشتند، عرب به این جایگاهِ چراغ می گوید: مِشکات[15].

٢. یک معنای دیگری هم دارد -که آن هم در مجمع البیان هست و مفسرین فرمودند-: یعنی جایی که مَشعَل را در آن می گذاشتند مثلاً اگرمی گفتند: چِلچِلراغ، یک پایه هایی باید باشد تا این چراغ ها را در آن بگذارند، محل استقرار چراغ و جایی که چراغ در آن قرار می گیرد که اگر آن نبود می افتاد، چراغ کارش نورافشانی است پایه می خواهد تا او را بگیرد و او نور بدهد این را می گفتند: مِشکات.

معنای فقره براساس مشکات به‌معنای کوّه

 حالا توضیحی برای معنای اوّل عرض بکنم: جایی را می گذارند در اتاق برای چراغ. آیۀ شریفه می فرماید: این تاقچه را در نظر بگیرید، مَثَل نور خدای متعال «کَمِشکاةٍ فیها مصباحٌ»، یک چراغ در این کُوّه و تاقچه گذاشته،  

«المِصباحُ فی زُجاجَة»، این چراغ، پشتِ یک شیشه قرار دارد، قدیم ها آن شیشه هم بود اگر یادتان باشد تاقچه دوتا ورودی داشت یکی روبه اتاق بود شیشه ای می گذاشتند برای این که کسی نرود دست بزند به چراغ، حِفاظ آن چراغ بود یک مَنفَذی هم از پشت بود دست می کردند چراغ را می گذاشتند،

«کمشکاةٍ فیها مصباحٌ»، این جایی است که در آن مصباح قرار گرفته «المصباح فی زجاجة»، این چراغ هم پشتش شیشه ای قرار گرفته،

می دانید این شیشه چگونه است؟ «الزجاجة کأنّها کوکبٌ دریّ»، این شیشه که پشت این چراغ قرار گرفته مانند یک ستارۀ تابناک نورافشانی می کند.

مصباح، زَیت[16]  می خواهد؛ یک چیزی که سبب شود این چراغ نور بدهد، «یُوقدُ مِن شَجَرةٍ زَیتونةٍ لاشَرقیّةٍ وَ لاغربیّةٍ یَکادُ زَیتُها یُضیئ»، این چراغ که این چنین نور می دهد می دانید زیتش، آن چیزی که او را روشن می کند از کجا آمده؟ از زیتون، درخت مبارکی که نه شرقی است و نه غربی، «لا شرقیةٍ و لا غربیة یکاد زیتُها یُضِیئ و لو لم تَمسَسهُ نارٌ»،

 همه جا وقتی می خواهد زَیتی نور بدهد باید مَشعَل ببرید روشنش بکنید تا نور بدهد،  فتیله ای داشته باشد تا نور بدهد امّا این چراغ و زیتِ او از چیزهایی است که نیاز ندارد آتش بیاورید تا این آتش سبب شود نور بدهد، «یکاد زیتها یُضیئ و لو لم تَمسَسهُ نارٌ»، خودِ زیت او دارد نور می دهد چه برسد به آن چراغ.

 زیت که خودش نور نمی دهد، زیت زمینه می شود که چراغ نور بدهد این آیه می فرماید: چراغی است که زیتش دارد نور می دهد، «وَ لو تَمسَسهَ نارٌ نورٌ علی نور»، هنوز زیتش که به مصباح نرسیده دارد نور می دهد دیگر وقتی مصباح می شود چه می شود؟،« کوکبٌ دُرّیّ» لذا فرمود: «نورٌ علی نورٍ»، خود زیتش نور است، مصباحش نور است این مصباح و زُجاجه با هم تشکیل نور می دهند مجموعش می شود: کوکبٌ دُرّیّ، همۀ این ها با هم می شود یک ستارۀ تابناک، «نورٌ علی نورٍ یَهدِی الله لِنُورِهِ مَن یَشاءُ»
ببینید این مثالی است که خدای متعال دنبال «اللهُ نورُ السموات و الأرض» فرموده است.

بساطت خداوند؛ نور مرکب؟

 حالا سؤال: خدا یک وجود بسیط است یا چند چیز است؟

معلوم است که خدا واحد است، أحد است، صمد است، ترکیب که در خدا نیست، سؤال این است: چرا وقتی خدای متعال می خواهد مَثَل نور خودش را بفرماید به چیزی مثال می زند که تشکیل شده از چند چیز؟ هم مِشکات است، هم مصباح است، هم زجاجه است، هم درخت است وهم زیت است؟

خدایا! تو نور بسیط علی الاطلاق هستی، چرا وقتی می خواهی مثال خودت را بزنی پنج چیز را اسم می بری؟ بعداً هم چیزهایی اضافه می کنی که می شود بیشتر از پنج تا.

گفتیم: خدای متعال می فرماید: من نورم یعنی هدایت می کنم همه را، اگر می خواهید مَثَل این هدایت را برایتان توضیح بدهم، بخواهم این هدایت را مجسّمش کنم چاره ای ندارم چند چیز بگویم.

 خدای متعال فرمود: «نورُ السَّموات وَ الأرض»، همۀ آسمان ها را من به ظهور آوردم همه تاریکند من خودم روشن، همه را هم به وجود آوردم اگر بخواهم مَثَلی بزنم که این ها وسائط فیض من باشند، فیضی که همه را به وجود آوردم، این ها یک آینه ای باشند که این را به ظهور آوردند چاره ای نیست. من ارتباطی بینشان قرار داده ام که باید چند چیز بگویم تا به آن ها مثال بزنم وإلاّ تاقچه و چراغ و مصباح که یک نور حسّی است که سراپایش ضعف است، ما کدام چراغ حسّی داریم که زیتش نور بدهد؟ امّا آیه می فرماید: این مَثَلی که برای شما زدم زیتش نور می دهد «نورٌ علی نورٍ»


[1] و قد بين سبحانه هذه الحقيقة بأن له تعالى نورا عاما تستنير به السماوات و الأرض فتظهر به في الوجود بعد ما لم تكن ظاهرة فيه، فمن البين أن ظهور شي‏ء بشي‏ء يستدعي كون المظهر ظاهرا بنفسه و الظاهر بذاته المظهر لغيره هو النور فهو تعالى نور يظهر السماوات و الأرض بإشراقه عليها كما أن الأنوار الحسية تظهر الأجسام‏ الكثيفة للحس بإشراقها عليها غير أن ظهور الأشياء بالنور الإلهي عين وجودها و ظهور الأجسام الكثيفة بالأنوار الحسية غير أصل وجودها.( الميزان في تفسير القرآن ،ج‏۱۵،ص۱۲۰-۱۲۱)

[2] أ يكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون‏ هو المظهر لك متى غبت حتى تحتاج إلى دليل يدل عليك و متى بعدت حتى تكون الآثار هي التي توصل إليك عميت عين لا تزال [تراك‏] عليها رقيبا و حسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبك نصيبا(إقبال الأعمال (ط - القديمة) ؛ ج‏1 ؛ ص۳۴۹)

[3] «الله نور السماوات و الأرض» اختلف في معناه على وجوه (أحدها) الله هادي أهل السماوات و الأرض إلى ما فيه من مصالحهم عن ابن عباس (و الثاني) الله‏ منور السماوات و الأرض بالشمس و القمر و النجوم عن الحسن و أبي عالية و الضحاك (و الثالث) مزين السماوات بالملائكة مزين الأرض بالأنبياء و العلماء عن أبي بن كعب و إنما ورد النور في صفة الله تعالى لأن كل نفع و إحسان و إنعام منه و هذا كما يقال فلان رحمة و فلان عذاب إذا كثر فعل ذلك منه‏( مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏۷، ص۲۲۴)

[4]  علي بن محمد عن سهل بن زياد عن يعقوب بن يزيد عن العباس بن هلال قال:- سألت الرضا ع عن قول الله‏ الله نور السماوات و الأرض‏ فقال هاد لأهل السماء و هاد لأهل الأرض و في رواية البرقي هدى من في السماء و هدى من في الأرض.( الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص۱۱۵)

حدثنا أبي رضي الله عنه قال حدثنا سعد بن عبد الله عن يعقوب بن يزيد عن العباس بن هلال قال: سألت الرضا ع عن قول الله عز و جل- الله نور السماوات و الأرض‏ فقال هاد لأهل‏ السماء و هاد لأهل‏ الأرض- و في رواية البرقي‏ هدى من في السماوات و هدى من في الأرض.( التوحيد (للصدوق) ؛ ص۱۵۵) 

حدثنا أبي رضي الله عنه قال حدثنا سعد بن عبد الله عن يعقوب بن يزيد عن العباس بن هلال قال: سألت الرضا ع عن قول الله عز و جل- الله نور السماوات و الأرض‏ فقال هاد لأهل‏ السماء و هاد لأهل‏ الأرض- و في رواية البرقي‏ هدى من في السماوات و هدى من في الأرض(معاني الأخبار ؛ النص ؛ ص۱۵)

الرضا ع‏ في تفسير قوله‏ الله نور السماوات و الأرض‏ قال هدى من في السماوات و هدى من في الأرض و في رواية هاد لأهل‏ السماوات و هاد لأهل‏ الأرض.( مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ؛ ج‏1 ؛ ص۲۸۱)

[5] سوره الرحمن، آیه ۲۹

[6] سوره طه، آیه ۵٠-۵۱

[7] الرضا ع‏ في تفسير قوله‏ الله نور السماوات و الأرض‏ قال هدى من في السماوات و هدى من في الأرض و في رواية هاد لأهل‏ السماوات و هاد لأهل‏ الأرض.( مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ؛ ج‏1 ؛ ص۲۸۱)

[8] مصباح الشریعه،‌ص ۱۶

[9] ۷۶۲۹/- وعنه: عن علي بن محمد، عن علي بن العباس، عن علي بن حماد، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبي جعفر (عليه السلام)، قال: «إن رسول الله (صلى الله عليه و آله) وضع العلم الذي كان عنده عند الوصي، و هو قول الله عز و جل: الله نور السماوات و الأرض مثل نوره‏، يقول: أنا هادي السماوات و الأرض، مثل العلم الذي أعطيته، و هو نوري الذي يهتدى به، مثل المشكاة فيها مصباح، و المشكاة: قلب محمد (صلى الله عليه و آله)، و المصباح:النور الذي فيه العلم.

و قوله: المصباح في زجاجة يقول: إني أريد أن أقبضك، فاجعل العلم الذي عندك عند الوصي، كما يجعل المصباح في الزجاجة، كأنها كوكب دري‏ فأعلمهم فضل الوصي، يوقد من شجرة مباركة فأصل الشجرة المباركة إبراهيم (عليه السلام)، و هو قول الله عز و جل: رحمت الله و بركاته عليكم أهل البيت إنه حميد مجيد، و هو قول الله عز و جل: إن الله اصطفى آدم و نوحا و آل إبراهيم و آل عمران على العالمين* ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم ‏لا شرقية و لا غربية يقول لستم بيهود فتصلون قبل المغرب،و لا نصارى فتصلون قبل المشرق، و أنتم على ملة إبراهيم (عليه السلام)، و قد قال الله عز و جل: ما كان إبراهيم يهوديا و لا نصرانيا و لكن كان حنيفا مسلما و ما كان من المشركين‏ و قوله عز و جل: يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم تمسسه نار نور على نور يهدي الله لنوره من يشاء يقول: مثل أولادكم الذين يولدون منكم، كمثل الزيت الذي يتخذمن الزيتون، يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم تمسسه نار نور على نور يهدي الله لنوره من يشاء يقول: يكادون أن يتكلموا بالنبوة و لو لم ينزل عليهم ذلك»(البرهان في تفسير القرآن، ج‏۴، ص: ۶۷-۶۸)

[10] «مثل نوره» فيه وجوه:

 (أحدها) أن المعنى مثل نور الله الذي هدى به المؤمنين و هو الإيمان في قلوبهم عن أبي بن كعب و الضحاك و كان أبي يقرأ مثل نور من آمن به

(و الثاني) مثل نوره الذي هو القرآن في القلب عن ابن عباس و الحسن و زيد بن أسلم

(و الثالث) أنه عنى بالنور محمد ص و أضافه إلى نفسه تشريفا له عن كعب و سعيد بن جبير فالمعنى مثل محمد رسول الله ص

(الرابع) أن نوره سبحانه الأدلة الدالة على توحيده و عدله التي هي في الظهور و الوضوح مثل النور عن أبي مسلم

(الخامس) أن النور هنا الطاعة أي مثل طاعة الله في قلب المؤمن عن ابن عباس في رواية أخرى‏( مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏۷، ص۲۲۴)

[11] و عن أبي جعفر ع قال: يا معشر الشيعة خاصموا بسورة إنا أنزلناه تفلجوا فو الله إنها لحجة الله تبارك و تعالى على الخلق بعد رسول الله ص و إنها لسيدة دينكم و إنها لغاية علمنا يا معشر الشيعة خاصموا ب حم و الكتاب المبين إنا أنزلناه في ليلة مباركة إنا كنا منذرين‏ فإنها لولاة الأمر خاصة بعد رسول الله ص يا معشر الشيعة يقول الله تبارك و تعالى- و إن من أمة إلا خلا فيها نذير قيل يا أبا جعفر نذيرها محمد ص قال صدقت فهل كان نذير و هو حي من البعثة في أقطار الأرض فقال السائل لا قال أبو جعفر ع- أ رأيت بعيثه أ ليس نذيره كما أن رسول الله ص في بعثته من الله عز و جل نذير فقال بلى قال فكذلك لم يمت محمد إلا و له بعيث نذير قال فإن قلت لا فقد ضيع رسول الله ص من في أصلاب الرجال من أمته قال و ما يكفيهم القرآن قال بلى إن وجدوا له مفسرا قال و ما فسره رسول الله ص قال بلى قد فسره لرجل واحد و فسر للأمة شأن ذلك الرجل و هو علي بن أبي طالب ع قال السائل يا أبا جعفر كان هذا أمر خاص لا يحتمله العامة قال أبى الله أن يعبد إلا سرا حتى يأتي إبان أجله الذي يظهر فيه دينه كما أنه كان رسول الله مع خديجة مستترا حتى أمر بالإعلان قال السائل ينبغي لصاحب هذا الدين أن يكتم قال أ و ما كتم علي بن أبي طالب ع يوم أسلم مع رسول الله ص حتى ظهر أمره قال بلى قال فكذلك أمرنا حتى يبلغ الكتاب أجله‏.( الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص۲۴۹-٢۵٠)

[12] فرات قال حدثنا محمد بن القاسم بن عبيد معنعنا عن أبي عبد الله‏ أنه قال‏ إنا أنزلناه في ليلة القدر الليلة فاطمة و القدر الله فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد أدرك ليلة القدر و إنما سميت فاطمة لأن الخلق فطموا عن معرفتها أو من معرفتها الشك [من أبي القاسم‏] و قوله‏ و ما أدراك ما ليلة القدر ليلة القدر خير من ألف شهر يعني خير من ألف مؤمن و هي أم المؤمنين‏ تنزل الملائكة و الروح فيها و الملائكة المؤمنون الذين يملكون علم آل محمد ص‏ و الروح القدس هي فاطمة ع‏ بإذن ربهم من كل أمر سلام هي حتى مطلع الفجر يعني حتى يخرج القائم ع.( تفسير فرات الكوفي ؛ ص۵۸۱-۵٨٢)

[13]  المشكاة هي الكوة في الحائط يوضع عليها زجاجة ثم يكون‏ المصباح خلف تلك الزجاجة و يكون للكوة باب آخر يوضع المصباح فيه

و قيل المشكاة عمود القنديل الذي فيه الفتيلة و هو مثل الكوة و المصباح السراج

و قيل المشكاة القنديل و المصباح الفتيلة عن مجاه(مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏۷، ص ٢٢۴-۲۲۵)

[14] در معماری اوایل دورة اسلامی کاربرد پنجره اندک و معمولترین نوع آن ــ در سرزمینهای عربی ــ کُوّه بود. کوّه دریچه ای کوچک و باریک بود که غالباً نزدیک سقف ساخته می شد (د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «دار»؛ غالب ، ذیل «کوَّ»). ظاهراً رعایت حریم خصوصی دیگران ، از دلایل کاربرد اندک پنجره در معماری اسلامی بوده است . بنابر روایتی ، اتاق خارجة بن حُذافه در فسطاط پنجره هایی به سوی کوچه داشت و هنگامی که خبر آن به عمر رسید، ناظری فرستاد تا در صورت اشراف به بیرون آنها را خراب کنند (ابن دقماق ، قسم 1، ص 6). واژة کوّه نیز مانند روزن در زبان فارسی معنایی خاص یافته و امروزه تنها به پنجره هایی گفته می شود که بیشتر در مأذنه ها تعبیه می شود (شهابی ، ذیل «کوّه »). واژه های نافذه ، قَمَریه ، قَنْدَلیه ( رجوع کنید به سطور بعد) و مشربیه * نیز برای انواع مختلف پنجره در دوره های بعد و در سرزمینهای عربی به کار رفته است .(بنیاد دائره المعارف اسلامی، ج ١، ص ٢٨٢٩)

[15] در لغت‌نامه دهخدا در تفسیر مشکات آمده است: «طاقی فراخ که درآن چراغ نهند و قندیل گذارند»

[16] روغن چراغ

احادیث ذیل آیه نور

١.دسته اول: تأویلی

 خدایا چه چیزی می خواهی بفرمایی؟

اینجاست امام معصوم توضیح می دهند در تفسیر برهان[1]  و سایر کتب ببینید چند تا روایات است با مضامین مختلف، بزنگاهش که مربوط مجلس ماست را عرض کنم:

آیه نور؛ خمسه طیبه

حضرت فرمودند: اگر مسألۀ هدایت و ظهور فیض کائنات است، مربوط می شود به جدّما- صلی الله علیه و آله.

 خدای متعال می فرماید: من که نور سماوات و أرضم، عدّه ای را که از أنوار خودم هستند طوری قرارشان داده ام که از هیئت اجتماع این چند نفر است که مَثَل نور من به ظهور می رسد وإلاّ می شد یک چیز بسیط بگویند: مَثل من نوری است مثل شمس، شمس یکی است من هم یکی ام، خیلی روشن بود، آخر خدای متعال مَثَل خودش را بزند بگوید: مشکات و مصباح و زجاجه و زیت، آخر چرا؟ خیلی آیۀ شریفه مهمّ است، خورشید که نور حسّی است یک لحظه خدا اشاره کند طُمِسَت، فوری خاموش می شود، اینجا دستگاه دیگری است چند چیز باید این را توضیح بدهد این چند چیز باهم همراه است.

محور اجتماع: فاطمه زهرا سلام الله علیها

حضرت فرمودند: این کوکب دُریّ چه بود در آیه؟

 مِشکات و مِصباح و شیشه همه دست به دست هم داد با درخت زیتون، شد کوکب دُرّی، فرمودند: می دانید خدای متعال از این کوکب دُرّی چه قصد کرده؟ مادر ما فاطمه -سلام الله علیها[2]-

عجب! پس هم مصباح داریم اینجا، زُجاجه داریم اینجا، خدای متعال می فرماید: مصباح در زجاجه است، «الزجاجة کأنّها کوکبٌ دُرّی»،

لولا فاطمه لما خلقتکما

دیدید همه جا محور، حضرت صدّیقه اند. شنیدید همه که «لولا فاطمةُ لمَا خَلَقتُکُما[3]»، این ها با هم مربوطند.

هم فاطمه و ابوها...

در حدیث کساء هم معروف است وقتی خدای متعال می خواهد معرّفی کند اصحاب کساء را و خمسۀ طیّبه را فَقال الله: یا مَلائکتی و یا سُکّان سَماواتی... هُم فاطمةُ و أبوها و بَعلُها و بَنُوها»،

کوکب درّی

اینجا هم «کوکب دُرّی» محور نورافشانی است. در این آیۀ مبارکه نور کأنّه این چند نور با هم جمع می شوند می شود «کوکبٌ دُرّی[4]»

این حدیث،  حالت تأویل دارد برای آیۀ شریفه .اگر این ها را امام معصوم نفرموده بودند کجا ما اینها را می فهمیدیم؟

  روی این حساب، خدای متعال وقتی می فرماید: «اللهُ نورُ السَّموات وَ الأرض»، مَثَل که می خواهد برای خودش بزند به یک مجموعه ای از اشیاء می زند، نمی گوید: مَثَلُ نوری کالشّمس، اصلاً مقصود آیۀ شریفه این نیست مقصودی که خدای متعال می خواهد از «مَثَلُ نورِه»، بگوید نرفته دنبال یک شیئ و یک چیز بسیط، رفته سراغ مجموعه ای از اشیاء؛ «مَثَل نورِه کَمِشکاةٍ فیها مصباحٌ المِصباحُ فی زُجاجةٍ الزُجاجةُ کأنّها کوکبٌ دُرّیٌ یوقَد مِن شَجرةٍ مُبارکةٍ زَیتونةٍ»

ببینید چند چیز مطرح شد؛ همۀ این ها را خدای متعال در ارتباط با همدیگر قرار داده می خواهد مَثَل قرار بدهد برای «مَثَلُ نوره»، چقدر با آن تأویلِ حدیث، زیبا بود خدای متعال می خواهد اینجا بگوید: مَثَل نور که هدایت و هدایتگری است یا وساطتِ فیض است چه جوری است؟ عدّه ای از وجودات مبارکه اند که این مَثَل را سر و سامان می دهند، این چندتا با هم باید مقصود خدای متعال را إفاده بکنند، این روایت در تفسیر قمی است که مرحوم بحرانی در تفسیر برهان هم آورده اند.

«نور علی نور»: امتداد فیض

فرمودند: می دانید «نورٌ علی نور» یعنی چه؟ یعنی این خمسۀ طیّبه که شروع هدایت و مخزن نور و ظهور عالم و همۀ دستگاه را دارند خاموش نمی شوند «نورٌ علی نور»، فرمودند: «أی إمامٌ بعد إمام[5]»

پس سیدالشهداء اگر شهید شدند قرار نیست این نور خاموش بشود در شدّت سختیِ روز عاشورا در آن وقتی که دیگر سخت تر از او نبود برای اهل البیت - علیهم السلام- خدای متعال وجود نازنین حجّت خودش را حفظ می کند در بستر مریضی.

نجات امام سجاد در قصر یزید

 این را خودِ اهل سنّت نقل کرده اند:

اخذته سیوف آل ابی سفیان

 ابن عساکر در تاریخ دمشق دارد می گوید[6]: وقتی امام سجاد - سلام الله علیه- در مجلس یزید بودند یکی از این ملعون ها که همه جا همه می شناسید گفت: یزید، حسین را که کشتند بچه هایش را همه کشتند فقط یک «علی» مانده این را هم بکش، فردا دوباره همین ها می گویند: وای، قُتِلَ أبونا، این ها را هم بکش از دستشان راحت بشو. به خیالشان کار دست خودشان است

 یزید از نخوت و غرور خودش جوابی داد- ما که الآن قرن پانزدهم اینجا نشستیم می فهمیم خدای متعال در آن مجلس چه کار کرد- قدرت دست او بود، به حسب ظاهر برایش کاری نداشت دستور دهد امام سجاد - علیه السلام- را شهید کنند. امام - علیه السلام- اسیر بودند. یزید گفت: الآن ما کامل بر أریکۀ قدرت نشستیم اگر از آل أبی طالب یک نفر سر بلند کند،«أخذته سيوف آل أبي سفيان» در همان لحظۀ أوّل، تمام شمشیرهای آل ابی سفیان آنها را درو می کنند.

امروز ما می دانیم یعنی چه؟ یعنی خدا می گوید: تو بنشین سرِ جایت، فعلاً به غرور خودت مشغول باش، تو اجازه نداری حجّت ما را شهید کنی، ولی دل خوشی به غرور خودت، به این که اگر نمی کشم قدرت، دست ماست. «نورٌ علی نور»، قرار نیست این نور خاموش بشود ولو حجّت ما در مجلس یزید باشد که به حسب ظاهر یک آن، دستور یزید بس است که بزنید گردنش را.

«نورٌ علی نور»، حضرت فرمودند: «إمامٌ بعد إمامٍ»

«یهدی الله لنوره» : مهدی صلوات الله علیه

چقدر ختمش زیباست؛ «یَهدِی اللهُ لِنُورِه مَن یَشاء»، این همه در آیه اسم نور و کوکب دُرّی بود همه را آمد و آمد، آخرین نور در آیه چیست؟ امام - علیه السلام- فرمودند: نورِ آخر، مهدی آل محمد - صلوات الله علیه- است[7].

«یَهدِی اللهُ لِنُورهِ مَن یشاء»، این نور را خدای متعال ذخیره می کند و به آن کسانی که خودش می خواهد، ایمان به او، هدایت به او، اتصال به وجود مبارک او را می دهد بَه بَه! ولی خودشان فرمودند: سختی هایی می آید که «لا یَبقی إلاّ مَن أخَذَ اللهُ عَلیهِ المیثاقَ[8]»، آن قدر سختی پیش می آید آن هایی که از یک جای دیگر چیزی با خودشان آورده اند آن ها سالم می مانند. از خدای متعال می خواهیم به حقّ أهل البیت علیهم السلام جمیعاً،  حضرت صدیقه کبری - سلام الله علیها- به همۀ ما منّت بگذارد یک لحظه ما را در دنیا و آخرت از این دستگاه اهل بیت جدا نفرماید.

٢. دسته دوم: جری

یک روایت دیگری هم از امام صادق- علیه السلام- از پدرشان - علیه السلام- هست که آن حالت جَرْی دارد: دنبال حدیثی که خواندیم این حدیث هست که وجه دیگری است و اصلاً تأویل نیست، ما می توانیم همین آیۀ شریفه را از باب أحسنُ الجَرْی و از باب بهترین مصداق برای صاحب مجلس، حضرتِ صدیقه - سلام الله علیها- بیاوریم، ولی خودِ روایت - فی حدّ نفسه- خیلی مهمّ و جالب است:

حدثنا حميد بن زياد عن محمد بن الحسين عن محمد بن يحيى عن طلحة بن زيد عن جعفر بن محمد عن أبيه ع‏ في هذه الآية «الله نور السماوات و الأرض‏» قال بدأ بنور نفسه‏ تعالى «مثل نوره‏» مثل هداه في قلب المؤمن «كمشكاة فيها مصباح المصباح‏» و المشكاة جوف المؤمن و القنديل قلبه- و المصباح النور الذي جعله الله في قلبه «يوقد من شجرة مباركة» قال الشجرة المؤمن «زيتونة لا شرقية و لا غربية» قال على سواء الجبل لا غربية أي لا شرق لها و لا شرقية- أي لا غرب لها إذا طلعت الشمس طلعت عليها- و إذا غربت الشمس غربت عليها «يكاد زيتها يضي‏ء» يكاد النور الذي جعله الله في قلبه يضي‏ء و إن لم يتكلم «نور على نور» فريضة على فريضة و سنة على سنة «يهدي الله لنوره من يشاء» يهدي الله لفرائضه و سننه من يشاء «و يضرب الله الأمثال للناس‏» فهذا مثل ضربه الله للمؤمن، قال فالمؤمن يتقلب في خمسة من النور، مدخله نور و مخرجه نور- و علمه نور و كلامه نور- و مصيره يوم القيامة إلى الجنة نور،

قلت لجعفر بن محمد ع جعلت فداك يا سيدي إنهم يقولون مثل نور الرب قال سبحان الله ليس لله مثل- قال الله‏ فلا تضربوا لله الأمثال.[9]

«عن الإمام الصادق - صلوات الله علیه- عن أبیه أبی جعفر - صلوات الله علیه-» ، در ذیل آیۀ شریفۀ «الله نورُ السَّموات وَ الأرض»، حضرت فرمودند: «بَدَءَ بِنُورِ نَفسِه تعالی»

ابتداء و محور آیۀ شریفه چیست؟ «الله نورُ السَّموات وَ الأرض» بعد حضرت می فرمایند: «مَثَلُ نُورِه» یعنی چه؟ «یَعنی مَثَلُ هِدایَتِه»،

معنایی که عرض کردم جای خودش بود و تأویل بود، فقط این سؤال را در ذهن می آورد که دست ما کوتاه و خرما بر نخیل، آیۀ نور خواندید و این معانی عالی و راقی در کلام خدای متعال آمده بود، چه کسی بودند این وجودات مبارک؟ اهل بیت بودند، خمسۀ طیّبه بودند، چهارده معصوم - سلام الله علیهم- بودند تا آن آخر کار که امام - علیه السلام- فرمودند: «یَهدِی اللهُ لِنُورِهِ مَن یشاءُ هُو مَهدیُ آلِ محمّدٍ[10]»، آخرین نوری که در آیۀ شریفه آمده بود ختم به وجود مبارک حضرت بقیة الله شد، در آن حدیثی که حضرت فرمودند. پس این همه آیات به ما ربطی نداشت آیۀ نور هم ما بخوانیم یک نحو توسل به ذوات مقدّسه است، قرآن است آیۀ نور نازل شده به خود ما هیچ ربطی ندارد.

این حدیث خوب است، این حدیث می گوید: قرآن بطون دارد، تأویلات دارد، این آیۀ نور مربوط به تک تک مؤمنین هم هست، هیچ کس خودش را از این آیۀ نور دور نگیرد خدای متعال که فرمود: «اللهُ نورُ السَّموات وَ الأرض مَثَلُ نُورهِ»، این مَثَل، خودت هستی اگر مؤمنی، قرآن دارد تو را می گوید، امام - علیه السلام- فرمودند: «مَثَل هُداهُ فی قلبِ المؤمِن کَمِشکاةٍ»، این مَثَل در وجود هر مؤمنی هست، لذا عرض کردم این حدیث با این زیبایی أجلّ مصداقش خود حضرت صدیقه - سلام الله علیها- هستند امّا از باب جَرْی است نه تأویل، و فرق دارد با آن روایت دیشب. پس این روایت هم بالاترین مصداقش خود حضرت هستند،«والمِشکاةُ جَوفُ المؤمِن وَالقَندیلُ قلبُه»،

مشکات: قندیل

از مجمع البیان مرحوم طبرسی عرض کردم که مِشکات دو جور معنا شده این معنایی که امام- علیه السلام- الآن می فرمایند، معنای دوّمی هست که دیشب اشاره کردم؛

مشکات تاقچه ای بوده در دیوار که ظاهر آن با شیشه ای مسدود می شده چراغ را در آن می گذاشتند ، «المصباح فی زجاجه»، یک دری هم از پشت داشت که چراغ را می گذاشتند و بر می داشتند قدیم مرسوم و متداول بوده، این را دیشب توضیحش دادم. معنای دوّمی عرض کردم که مشکات دارد به معنای قندیل[11] است یا آن چیزی که پایۀ قندیل است[12].

چراغ خودش می خواهد نور بدهد امّا خودش همینطوری روی پایش نمی ایستد یک پایه می خواهد که چراغ را نگه دارد، چراغِ افتاده هدایتگری نمی کند؛ پایه ای می خواهد که این چراغ را نگه دارد تا هدایت گری کند، خدای متعال در این آیه مِشکات را شروعِ مَثَل خودش قرار داده «کَمشکاةٍ فیها مِصباحٌ»،

تبیین معنای آیه

مَثَل خدای متعال در این که نور خودش را فرموده این چیزی است که شما مَشعل را، مِصباح را داخل او قرار می دهید، لذا امام - علیه السلام- فرمودند: این مشکات کیست؟ در اینجا هر کسی خودش را بپاید ببیند با خدا رابطه دارد یا نه؟ در قلب خودش احساس می کند این سفره صاحب سفره دارد یا نه؟ چشم هایش را ببندد ببیند می تواند با حیِّ قیّومِ خالقِ حاضرِ ناظر، ارتباط برقرار کند یا نه؟ ببیند یک واهمه ای دارد از این که هر کاری نکند یا نه؟ اگر این حال را دارد بداند «مشکات» شروع شد اصل ایمان در وجود او هست باید تقویتش کند، باید به آن وجوداتی که صحبت شد[13]، نگاه بکند.

مشکات: پیکره مومن

پس فرمودند: «وَالمِشکاةُ جَوف المؤمن وَالقَندیلُ قَلبه»، تمام این بدن شما و پیکرۀ شما که روح شما هم در آن ظهور کرده این همان مشکات است،

قندیل: قلب مومن

قلب مؤمن چیست؟ چیزی است که واسطه می شود که مصباح در آن قرار بگیرد تا به وسیلۀ او بتواند از شجره مبارکه زیتونه کسب زیت کند، به عبارت دیگر قندیل آن چیزی است که سبب می شود بتواند زَیت برسد به چراغ، اگر این قندیل راهش بسته بشود و این مشکات برداشته بشود دیگر زیت به مصباح نمی رسد.

المصباح: نور در قلب مومن

بعد فرمودند: «الِمصباحُ النُور الذِی جَعَلَهُ اللهُ فی قَلب المؤمِن» این چراغی که نور می دهد آن ایمانی است که خدای متعال در قلب مؤمن قرار داده است. خوشا به حال آن کسانی که از این نور بهره مندند، خدا را قسم می دهیم به صاحب این مجلس به حضرت صدّیقۀ کبری - سلام الله علیها - اگر این نور را به ما نداده به حق حضرت، امشب این نور را به ما بدهد اگر ذرّه ای به ما عنایت فرموده به حقّ نور خودش این را بیشتر بکند، طوری نباشد چشم از این دنیا ببندیم و در حفرۀ قبر و عالَم تنهایی احساس خسارت بکنیم که این مطالب بود و توجه نکردیم.

شجره مبارکه: تمام وجود مومن

«یُوقَدُ مِن شجرةٍ مبارکةٍ زیتونةٍ»، درخت مبارک زیتون چیست؟ «الشَجَرةُ المؤمِن»، این درخت زیتونی که این قلب را به پا نگه می دارد این نورانیت ایمان را بیشتر می کند این خود تمام وجود مؤمن است، اگر این مؤمن حرام بخورد این زَیتی که قرار است به قلبش وارد شود و او را نورانی کند، آیا نور ایمان را بیشتر می کند یا این نور را از بین می برد؟ پناه برخدا!

کلمات علماء یادم می آید که حاج آقا می فرمودند: یک مؤمن غذا می خورد اگر مواظب باشد می آید بالا از دستگاه گوارش به خون به رگها به قلب و به روح، می بینی شده ایمان، غذا خورده، شده ایمان، پناه بر خدا آن طرفش هم غذا می خورد می شود کفر نعوذ بالله[14].

 پس این شجره خود مؤمن است شجره چطوری است؟ «مَثَل کَلمةٍ طیّبةٍ کَشَجرةٍ طیّبةٍ أصلُها ثابتٌ و فَرعُها فی السَماء تُؤتی اُکلها کلَّ حینٍ بإذنِ ربّها[15]»، مؤمن اینجوری است «کلمةٍ طیّبة»، درخت دو چیز دارد: هم ریشه دارد هم شاخه، هرکدامش نباشد، ناقص است.

دنبال همین آیۀ نور ان شاءالله به ترتیب می رویم جلو، ببینید قرآن چکار می کند؟

«نور علی نور»

 می فرمایند: می دانید «نورٌ علی نور» یعنی چه؟

واجبات و مستحبات

حضرت به آن جهت کاربردی که نیاز داریم تا معرفت کامل بشود اشاره کرده اند فرموده اند: «فریضةٌ علی فریضةٍ و سنّةٌ علی سنّةٍ»،

نمازها؛ پله های یک نردبان

مؤمن اگر اهل نماز نباشد، اهل انجامِ واجبات نباشد آن چیزی هم که دارد از دستش می رود. باز تعبیر علماء یادم می آید که نماز ظهر خواندید باید یک پله باشد نه این که بگویید: نماز ظهر خواندم اینجا بودم نماز عصر خواندم رفتم یک قدم این طرف تر جلو یا عقب. نه، بگویید نماز ظهر خواندم در یک نردبان بودم در پلۀ سوم بودم نماز عصر باید پلۀ بالاتر بروم پلۀ چهارم[16].

«فریضةٌ عَلی فریضةٍ»، ببینید تعبیر امام - علیه السلام- را؛ واجب روی واجب، هرکدام پشت همدیگر به نحوی که او را می برد بالا،

جایگاه مستحبات

«و سنّةٌ عَلی سنّةِ»، مؤمن به مستحبات هم نیاز دارد اینجور نیست که بگوید: حالا ما واجبات را انجام بدهیم. بله هر وقت حال ندارد خدای متعال واجب نفرموده؛

امیرالمؤمنین فرمودند: «إنَّ للقُلوبِ إقبالاً و إدباراً[17]»، دلهای شما گاهی رو می کند سرِحال است نشاط دارد و گاهی حال ندارید، «إذا أدبر فاقتصروا علی الفرائض»، وقتی حال ندارید با زور عبادت نکنید، أقلّ واجب را انجام بدهید. اندازه ای که تارک الصلاة نباشید امّا نه این که انسان، کلّ عمرش بگوید: حال ندارم. وقتی که حال دارد مستحبّات را بخواند.

نوافل؛ تکمیل فرائض

امام - علیه السلام- فرمودند: «إنّما یَقبَلُ اللهُ مِن صَلاةِ العَبد ما أقبَل فی صَلاتِه[18]»، همان مقداری که دلت در نماز است خدا هم قبول می کند، آن اندازه که نیست ناقص است. شاید عبارتِ روایت دارد که راوی به گریه افتاد عرض کرد: یابن رسول الله؛ نمازِ ما که نماز نیست، دلمان در نماز نیست. حضرت فرمودند: اگر می خواهی تکمیل شود نافله بخوان[19].

خدای متعال، نافله را تکمیل فریضه قرار داده. سه رکعت نماز مغرب می خوانی دوتا دو رکعت هم نافلۀ مغرب بخوان. اگر نقصی در نماز مغرب بوده این چهار رکعت نافله تکمیل می کند؛

«علامات المؤمن خمسٌ[20]»، پنج علامت برای مؤمن است، یکی از آنها صلاة إحدی و خمسین است پنجاه و یک رکعت نماز علامت مؤمن است.

 لذا حضرت فرمودند:«فریضةٌ عَلی فَریضةٍ وَ سُنّةٌ علی سُنّةٍ، یَهدِی اللهُ لفَرائضِه وَ سُننِه مَن یَشاء، فَهذا مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللهُ لِلمؤمن»، حضرت فرمودند: این آیۀ مبارکۀ « الله نورُ السَّمواتِ وَ الأرض...» مَثَلی است که خدای متعال برای مؤمن زده،

مومن و انوار خمسه

بعد فرمودند تعبیری که خیلی عالی است: «فَالمؤمِنُ یتَقلّبُ فی خَمسَة مِن النُّور»، تمام سیر و مسیر و أوّل و آخرِ مؤمن، در نور است پنج نور:

١.«مَدخَلُهُ نورٌ»، در هر کاری که وارد می شود واردشدنش سراپا نور است،

٢.«مَخرَجُهُ نورٌ»، از هر امری خارج می شود نور است، اگر امری را وارد شویم در بین راه متوجّه نبودیم دچار فتنه شدیم با ظُلمت خارج می شویم، ولی مؤمن مَدخلش نور است مَخرجش هم نور است، وقتی از امری فارغ هم می شود با نورانیّت خارج می شود. خدای متعال انشاءالله نصیب همۀ ما بکند، خیلی مهم است گاهی انسان وارد می شود با یک نیّتی و حسابی امّا در بین راه فتنه می آید،

٣و۴.«وَ علمُهُ نورٌ وَ کلامُهُ نورٌ»، علومی که در قلب او هست راه را بر او روشن می کند و حرف که می زند نور است،

۵.«وَ مَصیرُهُ یَوم القیامة إلی الجنّةِ نورٌ»، فردای قیامت هم که محشور می شود تمام این مصیری که می خواهد برود به بهشت برسد سراپا روشن است و نور است به تردید نمی افتد.

سوره حدید

آیۀ شریفه ای در سورۀ مبارکۀ حدید است، سورۀ حدید خیلی سورۀ عجیبی است؛ امام سجاد - سلام الله علیه- فرمودند که خدای متعال می دانست در آخرالزمان أقوام مُتعمّقی می آیند، برای وضعِ حال آن ها دو سوره را نازل کرد، یعنی این دو سوره مالِ زمان خودشان نبوده اند، یکی سورۀ مبارکۀ توحید و دیگری سورۀ مبارکۀ حدید[21].

 «هُوَ الأوّلُ وَ الآخِر وَالظاهر وَ الباطن[22]...» چه آیاتی؟ و در کلّ سوره عجائب است؛ شش بار در این سوره کلمۀ نور بکار رفته یک بار کلمۀ حدید است، چه دستگاهی دارد، این شش کلمۀ نور که در سورۀ حدید بکار رفته است!

می فرماید:

وْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَىٰ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[23]

 «یَومَ تَرَی المُؤمِنینَ وَ المُؤمِنات»، روزی که مؤمنین و مؤمنات را می بینی، «یَسعَی نُورُهم بَینَ أیدِیهم وَ بأیمانِهِم»، اگر ماشین می خواهد برود جلو چراغی می گذارند جلوی او، مؤمنین وقتی می خواهند بروند و به هدف خودشان برسند روشن و تابناک است، راه را برایشان نشان می دهند.

در ادامه می فرماید:

يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ

يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ  قَالُوا بَلَىٰ وَلَٰكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّىٰ جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ[24]

«یَومَ یَقولُ المنافِقُونَ وَ المنافِقات لِلَّذِینَ آمِنُوا»، منافقینی که اینجا بودند امّا قَدر این دنیا و این مسیر را ندانستند، به این هایی که دارند براحتی می روند می گویند :«اُنظُرُونا نَقتَبِس مِن نُورِکُم»، بر گردانید صورتهایتان را به طرف ما، تا نورتان به ما هم بتابد ما هم راه را پیدا کنیم. چه جواب می دهند؟

«قیلَ ارجِعُوا وَرائَکُم»، به آنها جواب داده می شود که این نور از جای دیگری آمده برگردید به دنیا، «فَالتَمِسُوا نُوراً»، نور باید از آنجا تحصیل بشود، «فَضُرِبَ بَینَهُم بِسُور»، یکدفعه بینشان یک حائل می‌آید«باطنُهُ فِیه الرَّحمَة وَظاهرُه مِن قِبَله العَذاب»، تا آنجایی می رسد که آن هایی که این نور را ندارند می گویند: «ألم نَکُن مَعَکم»؟ ما که در دنیا با شما بودیم چطور شده حالا دارید به سرعت می روید ولی ما در تاریکی گیر کرده ایم؟ «قالوا بَلی وَ لکنّکُم فَتَنتُم أنفُسَکُم»، بله ولی شما خودتان را به فتنه انداختید و به دنیا نگاهِ گذر نکردید، «وَتَرَبَّصتُم» روزهایی بر شما گذشت در درنگ و صبر کردن، در شک کردن و واپس گشتن، «وَارَتبتُم» شک کردید، «وَ غَرّتکُم الأمانی» آرزوها شما را فریب داد، «حَتّی جاءَ أمرُالله» تا یک دفعه دیدید تمام شد، عمر رفت و هر راهی رفتید رفتید.

مَثَل نور خداوند: مؤمن دارای شؤون

حالا برگردیم به نکته ای که اوّل گفتم و تکرارش خوب است؛ حالا دیدید چرا خدای متعال وقتی می خواهد بگوید: «اللهُ نورُ السَّموات وَ الأرض»، نفرمود: «مَثَل نورُه کالشَّمس»؟ شمس که یک چیز است دارد نور می دهد این هم نور حسّی که سراپا ضعف است.

 مقصود از آیۀ نور نباید به یک چیز زده شود، باید چیزی باشد که شئونات دارد ولو یک مؤمن است امّا این یک مؤمن شجره است، ریشه دارد، میوه دارد، ساقه دارد، زیت دارد، وقتی می خواهند شجره را بگویند خیلی مهم است، نمی شود یک أمر گفت: «مَثَل نُورِه کالشَجَر»، مَثَل نور او یک امر نیست یک درخت است که باید بشناسیدش، این وجود خودتان است خودتان را باید بعنوان درخت ببینید آب نیاز دارد، غذا نیاز دارد، ریشه باید کارش درست باشد، چیزی بریزید پای درخت که سمّ باشد درخت را از بین می برد، ریشه ای که چیزی که نافع برای او باشد برایش نباشد از بین می رود، همچنین بیرونش اگر یخ زدگی بیاید درخت دیگر از بین رفت، نور زیاد باشد،

پس ببینید چه حکمت عظیمی در این آیۀ شریفه است خدای متعال با این آیۀ شریفه می خواهد مَثَل بزند می گوید: مَثَل نور هدایت من یک مطلب نقطه ای نیست که فقط خواسته باشم حرف بزنم از این مَثَل، می خواهم شما را به هدایتی که لایق شماست کمال شماست برسانم.


[1] ۷۶۲۹/- وعنه: عن علي بن محمد، عن علي بن العباس، عن علي بن حماد، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبي جعفر (عليه السلام)، قال: «إن رسول الله (صلى الله عليه و آله) وضع العلم الذي كان عنده عند الوصي، و هو قول الله عز و جل: الله نور السماوات و الأرض مثل نوره‏، يقول: أنا هادي السماوات و الأرض، مثل العلم الذي أعطيته، و هو نوري الذي يهتدى به، مثل المشكاة فيها مصباح، و المشكاة: قلب محمد (صلى الله عليه و آله)، و المصباح:النور الذي فيه العلم.

و قوله: المصباح في زجاجة يقول: إني أريد أن أقبضك، فاجعل العلم الذي عندك عند الوصي، كما يجعل المصباح في الزجاجة، كأنها كوكب دري‏ فأعلمهم فضل الوصي، يوقد من شجرة مباركة فأصل الشجرة المباركة إبراهيم (عليه السلام)، و هو قول الله عز و جل: رحمت الله و بركاته عليكم أهل البيت إنه حميد مجيد، و هو قول الله عز و جل: إن الله اصطفى آدم و نوحا و آل إبراهيم و آل عمران على العالمين* ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم ‏لا شرقية و لا غربية يقول لستم بيهود فتصلون قبل المغرب،و لا نصارى فتصلون قبل المشرق، و أنتم على ملة إبراهيم (عليه السلام)، و قد قال الله عز و جل: ما كان إبراهيم يهوديا و لا نصرانيا و لكن كان حنيفا مسلما و ما كان من المشركين‏ و قوله عز و جل: يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم تمسسه نار نور على نور يهدي الله لنوره من يشاء يقول: مثل أولادكم الذين يولدون منكم، كمثل الزيت الذي يتخذمن الزيتون، يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم تمسسه نار نور على نور يهدي الله لنوره من يشاء يقول: يكادون أن يتكلموا بالنبوة و لو لم ينزل عليهم ذلك»(البرهان في تفسير القرآن، ج‏4، ص: ۶۷-۶۸)

[2] حدثنا محمد بن همام قال حدثنا جعفر بن محمد قال حدثنا محمد بن الحسن الصائغ قال حدثنا الحسن بن علي عن صالح بن سهل الهمداني قال سمعت أبا عبد الله‏ ع يقول‏ في قول الله‏ الله نور السماوات و الأرض- مثل نوره كمشكاة المشكاة فاطمة ع‏ فيها مصباح المصباح‏ الحسن و الحسين‏ في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب‏ دري‏ كأن فاطمة ع كوكب‏ دري‏ بين نساء أهل الأرض‏ يوقد من شجرة مباركة يوقد من إبراهيم عليه و على نبينا و آله السلام‏ لا شرقية و لا غربية يعني لا يهودية و لا نصرانية يكاد زيتها يضي‏ء يكاد العلم يتفجر منها و لو لم تمسسه نار نور على نور إمام منها بعد إمام‏ يهدي الله لنوره من يشاء يهدي الله للأئمة من يشاء- أن يدخله في نور ولايتهم مخلصا و يضرب الله الأمثال للناس و الله بكل شي‏ء عليم(تفسير القمي ؛ ج‏2 ؛ ص۱۰۲-١٠٣)

5- علي بن محمد و محمد بن الحسن عن سهل بن زياد عن محمد بن الحسن بن شمون عن عبد الله بن عبد الرحمن الأصم عن عبد الله بن القاسم عن صالح بن سهل الهمداني قال قال أبو عبد الله ع‏ في قول الله تعالى- الله نور السماوات و الأرض‏ مثل نوره‏ كمشكاة فاطمة ع‏ فيها مصباح‏ الحسن- المصباح في زجاجة الحسين- الزجاجة كأنها كوكب‏ دري‏ فاطمة كوكب‏ دري‏ بين نساء أهل الدنيا- يوقد من شجرة مباركة إبراهيم ع- زيتونة لا شرقية و لا غربية لا يهودية و لا نصرانية- يكاد زيتها يضي‏ء يكاد العلم ينفجر بها- و لو لم تمسسه نار نور على نور إمام منها بعد إمام- يهدي الله لنوره من يشاء يهدي الله للأئمة من يشاء- و يضرب الله الأمثال‏ للناس‏ قلت‏ أو كظلمات‏ قال الأول و صاحبه- يغشاه‏ موج‏ الثالث- من فوقه موج‏ ظلمات الثاني- بعضها فوق بعض‏ معاوية لعنه الله‏ و فتن بني أمية- إذا أخرج يده‏ المؤمن في ظلمة فتنتهم- لم يكد يراها و من لم يجعل الله له نورا إماما من ولد فاطمة ع- فما له من نور إمام يوم القيامة و قال في قوله- يسعى نورهم بين أيديهم و بأيمانهم أئمة المؤمنين يوم القيامة تسعى بين يدي المؤمنين و بأيمانهم حتى ينزلوهم منازل أهل الجنة(الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص۱۹۵)

[3] يا أحمد! لو لاك لما خلقت الأفلاك‏، و لو لا علي‏ لما خلقتك؛و لو لا فاطمة لما خلقتكما (عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ؛ ج‏11-قسم-1-فاطمةس ؛ ص۴۴)

[4] امام باقر علیه‌السلام نیز در مقام تأویل آیه شریفه مثل کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت(سوره ابراهیم،‌ آیه ۲۴) می‌فرمایند:

3- حدثنا أحمد عن الحسن بن محبوب عن مؤمن الطاق عن سلام بن المستنير قال: سألت أبا جعفر ع عن قول الله تعالى‏ كشجرة طيبة أصلها ثابت و فرعها في السماء تؤتي أكلها كل حين بإذن ربها قال الشجرة رسول الله ص نسبه ثابت في بني هاشم و عنصر الشجرة فاطمة و فرع الشجرة علي أمير المؤمنين و أغصان الشجرة و ثمرها الأئمة و ورق الشجرة الشيعة و إن المولود ليولد فتورق ورقة و إن الرجل من الشيعة ليموت فتسقط ورقة قال جعلت فداك‏ تؤتي أكلها كل حين بإذن ربها قال ما يفتي الأئمة شيعتهم في كل حج و عمرة من الحلال و الحرام.( بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ؛ ج‏1 ؛ ص۵۹)

[5] الکافی (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص۱۹۵

[6] ولقد جاء رجل من أصحاب رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فقال له قد أمكنك الله من عدو الله وابن عدو أبيك فاقتل هذا الغلام ينقطع هذا النسل فإنك لا ترى ما تحب وهم أحياء آخر من ينازع فيه يعني علي بن حسين بن علي لقد رأيت ما لقي أبوك من أبيه وما لقيت أنت منه وقد رأيت ما صنع مسلم بن عقيل  فاقطع أصل هذا البيت فإنك إن قتلت هذا الغلام انقطع نسل الحسين خاصة وإلا فالقوم ما بقي منهم أحد طالبك بهم وهم قوم ذوو  مكر والناس إليهم مائلون وخاصة غوغاء أهل العراق يقولون ابن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ابن علي وفاطمة اقتله فليس هو بأكرم من صاحب هذا الرأس فقال لا قمت ولا قعدت فإنك ضعيف مهين بل أدعهم كلما طلع منهم طالع أخذته سيوف آل أبي سفيان (تاریخ دمشق، ج ۶٩، ص ١۶٠)

[7] ۷۶۴۳/- روي عن جابر بن عبد الله الأنصاري، قال: دخلت إلى مسجد الكوفة، و أمير المؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) يكتب بإصبعه و يتبسم، فقلت له: يا أمير المؤمنين، ما الذي يضحكك؟ فقال: «عجبت لمن يقرأ هذه الآية و لم يعرفها حق معرفتها». فقلت له: أي آية، يا أمير المؤمنين؟

فقال: «قوله تعالى: الله نور السماوات و الأرض مثل نوره كمشكاة، المشكاة: محمد (صلى الله عليه و آله)، فيها مصباح‏، أنا المصباح. في زجاجة الزجاجة الحسن و الحسين (عليهما السلام)، كأنها كوكب دري‏ و هو علي بن الحسين (عليه السلام)، يوقد من شجرة مباركة محمد بن علي (عليه السلام)، زيتونة جعفر بن محمد (عليه السلام) لا شرقية موسى بن جعفر (عليه السلام)، و لا غربية علي بن موسى (عليه السلام)، يكاد زيتها يضي‏ء محمد بن علي (عليه السلام)، و لو لم تمسسه نار علي بن محمد (عليه السلام)، نور على نور الحسن ابن علي (عليه السلام)، يهدي الله لنوره‏ من‏ يشاء القائم‏ المهدي (عليه السلام) و يضرب الله الأمثال للناس و الله بكل شي‏ء عليم‏».( البرهان في تفسير القرآن ؛ ج‏۴ ؛ ص۷۲)

[8] و روي عن أبي عبد الله ع أنه قال: و الله لتمحصن و الله لتطيرن يمينا و شمالا حتى لا يبقى‏ منكم إلا كل امرئ أخذ الله ميثاقه‏ و كتب الإيمان في قلبه و أيده‏ بروح منه‏ و في رواية أخرى عنهم ع حتى لا يبقى منكم على هذا الأمر إلا الأندر فالأندر.( الغيبة للنعماني ؛ النص ؛ ص۲۶)

[9] تفسير القمي ؛ ج‏2 ؛ ص۱۰۳و البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۶٩-٧٠

[10] ۷۶۴۳/- روي عن جابر بن عبد الله الأنصاري، قال: دخلت إلى مسجد الكوفة، و أمير المؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) يكتب بإصبعه و يتبسم، فقلت له: يا أمير المؤمنين، ما الذي يضحكك؟ فقال: «عجبت لمن يقرأ هذه الآية و لم يعرفها حق معرفتها». فقلت له: أي آية، يا أمير المؤمنين؟

فقال: «قوله تعالى: الله نور السماوات و الأرض مثل نوره كمشكاة، المشكاة: محمد (صلى الله عليه و آله)، فيها مصباح‏، أنا المصباح. في زجاجة الزجاجة الحسن و الحسين (عليهما السلام)، كأنها كوكب دري‏ و هو علي بن الحسين (عليه السلام)، يوقد من شجرة مباركة محمد بن علي (عليه السلام)، زيتونة جعفر بن محمد (عليه السلام) لا شرقية موسى بن جعفر (عليه السلام)، و لا غربية علي بن موسى (عليه السلام)، يكاد زيتها يضي‏ء محمد بن علي (عليه السلام)، و لو لم تمسسه نار علي بن محمد (عليه السلام)، نور على نور الحسن ابن علي (عليه السلام)، يهدي الله لنوره‏ من‏ يشاء القائم‏ المهدي (عليه السلام) و يضرب الله الأمثال للناس و الله بكل شي‏ء عليم‏».( البرهان في تفسير القرآن ؛ ج‏۴ ؛ ص۷۲)

[11] قندیل. [ ق ِ ] ( معرب ، اِ ) چراغ. چیزی است که در آن چراغ می افروزند و آن معرب کندیل است. ( از آنندراج رساله معربات ). چراغ و چروند. ( ناظم الاطباء ). المصباح للسراج. ج ، قنادیل. ( اقرب الموارد ). چراغدان و فانوس. ( ناظم الاطباء ). || شمعدان. || کیه دان. پیه سوز. ( ناظم الاطباء ). (لغت‌نامه دهخدا)

چراغدان (قندیل و چلچراغ):از ميان تجهيزات روشنايى سنتى دوره قاجار،چراغدانهاى اين دوره بيش از تمامى ديگر تجهيزات،به دست ما رسيدهاند. چراغدان ياقنديل و چلچراغ كه مىتوان آن ها را معادل لوستردر فرهنگ و زبانهاى غربى دانست، از ديرباز در فرهنگ اسلامى از آن رو داراى اهميت بود كه غالبا در مساجد و بناهاى دينى ديگرى چون مقابر و زيارتگاهها به كار مىرفت. بنا به گزارشهاى مكرر منابع و اسناد، رسم ديرين اهداى قنديل و چلچراغ به عتبات و بقاع متبرک در دوره قاجار رونقى چشمگير يافت،

چنانكه عضدالملک در شرح سفرش به عتبات در ۱۲۱۹ ه، سه باراز چلچراغهاى اهدايى ناصرالدينشاه به آستانه هاى مقدس امام على(ع)، امام حسين(ع)، و امامين عسكريين درنجف و كربلا و سامرا يادكرده است.

همچنين بروگش آلمانى در سفرى كه در نيمه هاى سده نوزدهم به قم كرد، از حدود چهارصد قنديل طلا در حرم و شبستان حضرت معصومه(س) سخن گفته كه بيشتر آنها جواهرنشان بودند.(مقاله وسایل روشنایی در دوره قاجار)

جالب اینجاست که کلمه لوستر-که خود واژه ای فرانسوی است- در زبان انگلیسی به معنای Chandelier است که به نظر می رسد از کلمه قندیل گرفته شده باشد.

[12] و قوله جل و عز: مثل نوره‏ كمشكاة فيها مصباح‏ [النور: ۳۵].

قال أبو إسحاق: هي الكوة.

و قيل: هي بلغة الحبش.

قال: و المشكاة من كلام العرب.

قال: و مثلها- و إن كان لغير الكوة- الشكوة و هي معروفة، و هي الزقيق الصغير أول ما يعمل مثله.

و قال غيره: أراد- و الله أعلم- بالمشكاة قصبة القنديل من الزجاج الذي يستصبح فيه، و هي موضع الفتيلة في وسط الزجاجة شبهت‏ بالمشكاة و هي الكوة التي ليست بنافذة.( تهذيب اللغة ؛ ج‏۱۰ ؛ ص۱۶۶)

و قيل المشكاة عمود القنديل الذي فيه الفتيلة و هو مثل الكوة و المصباح السراج

و قيل المشكاة القنديل و المصباح الفتيلة عن مجاه(مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏7، ص ٢٢۴-۲۲۵)

[13] حضرات معصومین علیهم السلام

[14] وای بر ما اگر در خصوص خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها از حرام اجتناب نکنیم، زیرا همین غذاهاست که منشأ علم و ایمان و یا کفر ما می‌شود، و یک وقت نگاه می‌کنیم و می‌بینیم که به یزید ایمان آورده‌ایم! از آیه‌ی «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ؛ و نزدیک این درخت نشوید، تا مبادا از ستمکاران شوید». استفاده می‌شود که همین اکل و تناول بود که در سلسله‌ی علل و معالیل هبوط آدم علیه‌السلام قرار گرفت! انسانی که قابلیت مَلَک و فرشته شدن را دارد هرچند طرف مقابل آن در پستی اسفل‌السافلین می‌باشد در اثر خوردن و آشامیدن است که نیروی آن در خون، و بالاخره اثر آن در اعضا، بلکه در روح و مغز و فکر انسان ظاهر می‌شود.

علمای سابق که آن همه در علم و عمل موفق بودند، و عمر با برکت داشتند و از انحراف فکری سالم بودند، در اثر خوردن غذای حلال و اجتناب از غذاهای شبهه‌ناک بوده است.(در محضر بهجت، ج ١، ص ۳۳۷-۳۳۸)

[15] سوره ابراهیم، آیه ٢۴-٢۵

[16] روى إسماعيل بن الفضل عن ثابت بن دينار الثمالي عن سيد العابدين علي بن الحسين ع قال ع‏ :... و حق الصلاة أن تعلم أنها مرقاة إلى الله عز و جل و أنك فيها قائم بين يدي الله عز و جل فإذا علمت ذلك قمت مقام الذليل الحقير الراغب الراهب الراجي الخائف المسكين المستكين المتضرع المعظم لمن كان بين يديه بالسكون و الوقار و تقبل عليها بقلبك و تقيمها بحدودها و حقوقها(مكارم الأخلاق ؛ ص۴۱۹)

[17] قال ع‏ إن للقلوب إقبالا و إدبارا  فإذا أقبلت فاحملوها على النوافل و إذا أدبرت فاقتصروا بها على الفرائض‏( نهج البلاغة (للصبحي صالح) ؛ ص۵۳۰ حکمت ۳۱۲)

این مضمون از نبی مکرم صلی الله علیه و آله نیز نقل شده است:

 و عنه عن علي بن معبد أو غيره عن أحدهما ع قال قال النبي ص‏ إن للقلوب إقبالا و إدبارا فإذا أقبلت فتنفلوا و إذا أدبرت فعليكم بالفريضة.( الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏۳ ؛ ص۴۵۴)

[18]  عنه عن أبيه عن النضر بن سويد عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله ع قال: من صلى و أقبل على صلاته لم يحدث نفسه و لم يسه فيها أقبل الله عليه ما أقبل‏ عليها فربما رفع نصفها و ثلثها و ربعها و خمسها و إنما أمر بالسنة ليكمل ما ذهب من المكتوبة(المحاسن ؛ ج‏1 ؛ ص۲۹)

 محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن ابن أبي عمير عن هشام بن سالم عن محمد بن مسلم عن أبي جعفر ع قال: إن العبد ليرفع له من صلاته نصفها أو ثلثها أو ربعها أو خمسها فما يرفع له إلا ما أقبل عليه بقلبه و إنما أمرنا بالنافلة ليتم لهم بها ما نقصوا من الفريضة.( الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏۳ ؛ ص۳۶۳)

 علي بن إبراهيم عن أبيه و محمد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعا عن حماد بن عيسى عن حريز عن الفضيل بن يسار عن أبي جعفر و أبي عبد الله ع أنهما قالا إنما لك من صلاتك ما أقبلت عليه منها فإن أوهمها كلها أو غفل عن أدائها لفت فضرب بها وجه صاحبها(الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج۳ ؛ ص۳۶۳)

[19] ۱۴۱۵- ۳- عنه عن حماد بن عيسى قال حدثني بعض أصحابنا عن‏ أبي حمزة الثمالي قال: رأيت علي بن الحسين ع يصلي فسقط رداه عن منكبيه قال فلم يسوه حتى فرغ من صلاته قال فسألته عن ذلك فقال ويحك أ تدري بين يدي من كنت إن العبد لا تقبل منه صلاة إلا ما أقبل منها فقلت جعلت فداك هلكنا فقال كلا إن الله تعالى يتمم ذلك بالنوافل.( تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج‏2 ؛ ص۳۴۱)

۷۱۰۹- محمد بن الحسن بإسناده عن الحسين بن سعيد عن حماد بن عيسى عن بعض أصحابنا عن أبي حمزة الثمالي قال: رأيت علي بن الحسين ع يصلي فسقط رداؤه عن منكبه ‏قال فلم يسوه حتى فرغ من صلاته قال فسألته عن ذلك فقال ويحك أ تدري بين يدي من كنت إن العبد لا يقبل منه صلاة إلا ما أقبل منها فقلت جعلت فداك هلكنا فقال كلا إن الله متمم ذلك للمؤمنين بالنوافل.(وسائل الشيعة ؛ ج‏5 ؛ ص۴۷۸)

[20] ۱- روي عن أبي محمد الحسن بن علي العسكري ع أنه قال: علامات‏ المؤمن‏ خمس‏ صلاة الإحدى و الخمسين و زيارة الأربعين و التختم في اليمين و تعفير الجبين و الجهر ب بسم الله الرحمن الرحيم‏( كتاب المزار- مناسك المزار(للمفيد) ؛ النص ؛ ص۵۳)

۱- قل، إقبال الأعمال يوم العشرين منه يستحب فيه زيارة الحسين ع روينا بإسنادنا إلى جدي أبي جعفر الطوسي فيما رواه بإسناده إلى مولانا الحسن بن علي العسكري ع أنه قال: علامات‏ المؤمن‏ خمس‏ صلاة إحدى و خمسين و زيارة الأربعين و التختم في اليمين و تعفير الجبين و الجهر ب بسم الله الرحمن الرحيم‏

(بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج۹۵ ؛ ص۳۴۸)

[21] محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن النضر بن سويد عن عاصم بن حميد قال قال: سئل علي بن الحسين ع عن التوحيد فقال إن الله عز و جل علم أنه يكون في آخر الزمان أقوام متعمقون فأنزل الله تعالى‏ قل هو الله أحد و الآيات من سورة الحديد إلى قوله‏ و هو عليم بذات الصدور فمن رام وراء ذلك فقد هلك.(الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص۹۱)

[22] سوره الحدید، آِیه ٣

[23] سوره الحدید، آیه ١٢

[24] سوره الحدید، آیه ١٣-١۴