بررسی اشکال فخر رازی به تواتر قرائات

الف) عدم انعکاس پاسخ فخر رازی به اشکال خود در کتاب حدائق

برای مطلبی که قبلاً عرض کردم و آقا هم فرمودند، مطلبی به ذهنم آمد، نمی‌دانم قبلاً گفته ام یا نه. حال عرض می‌کنم، اگر گفته باشم که یادآوری است. اگر هم نگفته ام به آن ضمیمه شود.  خیلی عجیب است! اولین دلیلی که مرحوم صاحب حدائق اجماع اصحابنا را رد کردند، این بود که ناقلین این اجماع از اهل‌سنت هستند. اجماع اصحاب امامیه را به این رد کردند. دومین رد ایشان بر اجماع علماء شیعه، اشکال فخر رازی[1] بود. عرض کردم آن جا دیگر «الامام» شده بود! گفته بودند که الامام الرازی اشکال کرده! اگر یادتان باشد همان جا عرض کردم؛ عبارتش را خوانیدم؛ متأسفانه مرحوم صاحب حدائق عبارت فخر رازی را برای رد اجماع فقهای امامیه آورده‌اند، جوابی هم که شهید ثانی آورده بودند را نپذیرفته بودند، ولی خود عبارت فخر رازی را ناقص آورده بودند. خب حالا صاحب حدائق ناقص آورده‌اند، هر کتاب فقهی تا زمان ما می‌گویند فخر رازی این‌طور گفته است، اما تا همان جایی که صاحب حدائق آورده‌اند را می‌گویند! یعنی به عبارت اصلی مراجعه نمی‌شود. همینی که ایشان گفته، در کتاب‌های متأخر هم آمده است. این باعث تأسف است.

در همین کتاب «نصوص فی علوم القرآن»، خیلی از چیزهایی که چاپ شده را آورده‌اند، از نسخ خطی هم آورده‌اند. این خیلی مغتنم است. در همین کتاب، جلد نهم مربوط به «تواتر القرائات و عدمه» است. کلماتی را که راجع به تواتر قرائات است را جمع‌آوری کرده‌اند. البته خیلی بیش از این است. ولی آن چه که از فخر رازی آورده‌اند این است: من عبارتش را بخوانم. می‌خواهم نکته‌ای را عرض کنم. نمی‌دانم دفعه قبلی که مباحثه کردیم این نکته را گفتم یا نه. عبارت فخر رازی این است:

الْمَسْأَلَةُ الثَّالِثَةَ عَشْرَةَ: اتَّفَقَ الْأَكْثَرُونَ عَلَى أَنَّ الْقِرَاءَاتِ الْمَشْهُورَةَ مَنْقُولَةٌ بِالنَّقْلِ الْمُتَوَاتِرِ وَفِيهِ إِشْكَالٌ:

وَذَلِكَ لِأَنَّا نَقُولُ: هَذِهِ الْقِرَاءَاتُ الْمَشْهُورَةُ إِمَّا أَنْ تَكُونَ مَنْقُولَةً بِالنَّقْلِ الْمُتَوَاتِرِ أَوْ لَا تَكُونُ، فَإِنْ كَانَ الْأَوَّلَ فَحِينَئِذٍ قَدْ ثَبَتَ بِالنَّقْلِ الْمُتَوَاتِرِ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ خَيَّرَ الْمُكَلَّفِينَ بَيْنَ هَذِهِ الْقِرَاءَاتِ وَسَوَّى بَيْنَهَا فِي الْجَوَازِ، وَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ كَانَ تَرْجِيحُ بَعْضِهَا عَلَى الْبَعْضِ وَاقِعًا عَلَى خِلَافِ الْحُكْمِ الثَّابِتِ بِالتَّوَاتُرِ، فَوَجَبَ أَنْ يَكُونَ الذَّاهِبُونَ إِلَى تَرْجِيحِ الْبَعْضِ عَلَى الْبَعْضِ مُسْتَوْجِبِينَ لِلتَّفْسِيقِ إِنْ لَمْ يَلْزَمْهُمُ التَّكْفِيرُ، لَكِنَّا نَرَى أَنْ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ الْقُرَّاءِ يَخْتَصُّ بِنَوْعٍ مُعَيَّنٍ مِنَ الْقِرَاءَةِ، وَيَحْمِلُ النَّاسَ عَلَيْهَا وَيَمْنَعُهُمْ مِنْ غَيْرِهَا، فَوَجَبَ أَنْ يَلْزَمَ فِي حَقِّهِمْ مَا ذَكَرْنَاهُ، وَأَمَّا إِنْ قُلْنَا إِنَّ هَذِهِ الْقِرَاءَاتِ مَا ثَبَتَتْ بِالتَّوَاتُرِ بَلْ بِطَرِيقِ الْآحَادِ فَحِينَئِذٍ يَخْرُجُ الْقُرْآنُ عَنْ كَوْنِهِ مُفِيدًا لِلْجَزْمِ وَالْقَطْعِ وَالْيَقِينِ، وَذَلِكَ بَاطِلٌ بِالْإِجْمَاعِ، وَلِقَائِلٍ أَنْ يُجِيبَ عَنْهُ فَيَقُولَ: بَعْضُهَا مُتَوَاتِرٌ، وَلَا خِلَافَ بَيْنِ الْأُمَّةِ فِيهِ، وَتَجْوِيزُ الْقِرَاءَةِ بِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهَا، وَبَعْضُهَا مِنْ بَابِ الْآحَادِ وَكَوْنُ بَعْضِ الْقِرَاءَاتِ مِنْ بَابِ الْآحَادِ لَا يَقْتَضِي خُرُوجَ الْقُرْآنِ بِكُلِّيَّتِهِ عَنْ كَوْنِهِ قَطْعِيًّا، وَاللَّهُ أَعْلَمُ..[2]


[1] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة نویسنده : البحراني، الشيخ يوسف    جلد : ۸  صفحه : ۹۷

[2] التفسير الكبير (مفاتيح الغيب) نویسنده : الرازي، فخر الدين    جلد : ۱  صفحه : ۷۰

ب)تأثیر اشکال فخر رازی بر تنویع قرائات در الاتقان سیوطی

«اتفق الاکثر علی ان القراءات المشهوره منقولة بالنقل المتواتر»؛ هر چه قرائت مشهور است، متواتر هم هست.  خب اشکالی می‌کنند. بعد هم خودشان جواب می‌دهند. صاحب حدائق جواب ایشان را نیاورده اند.  می‌خواستم این نکته را عرض کنم، ظاهراً قبلاً نگفته ام. همین نکته‌ی او سبب شده که بعداً سیوطی در الاتقان می‌گوید بهترین کسی که این مطالب را محکم و جم و جور آورده ابن الجزری است. بعد از این‌که سیوطی حرف‌های ابن جزری را می‌آورد، بعد می‌گوید خیلی عالی گفته، من حرف‌های ابن جزری را برای شما خلاصه می‌کنم.

«قُلْتُ: أَتْقَنَ الْإِمَامُ ابْنُ الْجَزَرِيِّ هَذَا الْفَصْلَ جِدًّا»[1]؛ می‌گوید عجب عالی گفته! من به گمانم یکی از مبادی متقن شدن این بحث، اشکال فخر رازی است. یعنی اشکالی که فخر رازی کرده و جوابی که به آن جواب داده، این اشکال و جواب او، با گذشت چند قرن که ابن جزری آن‌ها را جم و جور کرد، سیوطی می‌گوید بهترین مطلب را او گفته است. مبادی آن همین اشکال است. بعد می‌گوید: «وَقَدْ تَحَرَّرَ لِي مِنْهُ»؛ خلاصه حرف ابن جزری برای من این شده: «أَنَّ الْقِرَاءَاتِ أَنْوَاعٌ»؛ شش مورد می‌شمارند. می‌گوید ششمین آن به ذهن خودم آمده است. «المتواتر… المشهور… الآحاد… الشاذ… الموضوع»، بعد هم می‌گویند «المدرج». شش تا می‌شمارند. این مطلب خیلی خوبی از الاتقان است. وقتی این دسته‌بندی‌ها را می‌دانیم ذهنمان سریع مخلوط نمی‌کند. تا هر کسی اشکال می‌کند جا گذاری می‌کنیم؛ ما متواتر داریم، مشهور داریم که متواتر نیست. آحاد داریم که سندش صحیح است اما مشهور نیست، ولی سندش صحیح است. شاذ داریم که اصلاً سندش هم صحیح نیست، ولی سند ضعیفی دارد. مورد دیگر که قاطع هستیم دروغ است، الموضوع است. ببینید چقدر تفاوت کرد. آقایی که معجم قرائات را نوشته این دسته‌بندی را هم آورده است.

شاگرد: مدرج چیست؟

استاد: مدرج این است که می‌دانیم یک صحابی به‌صورت تفسیر آورده، بعداً به خیالشان رسیده که قرائت است. مدرج یعنی «ادرجه الصحابی» به‌عنوان تفسیر در ضمن مصحف، و تخیل شده که قرائت است. مدرج یعنی قرائت نیست، موضوع هم نیست، بلکه تفسیر به‌عنوان قرائت درج شده است. این‌ را خیلی ها گفته اند. الآن اشکال فخر رازی چیست؟ نکته ی اصلی هنوز مانده است. فخر رازی می‌گوید: «اتفق الاکثر علی ان القراءات المشهوره منقولة بالنقل المتواتر»، الآن با مطلبی که از سیوطی گفتم، این درست است یا نه؟ دارد مخلوط می‌کند. «ان القرائات المشهوره منقولة بالنقل المتواتر» ملازمه نیست. یعنی با بحث‌های دقیق که در فن وارد می‌شوید، «رب قرائة مشهورة» اما متواتر نیست. برای خودش ضوابط دارد.

شاگرد: ولی متواتر، مشهور هست.

استاد: بله.

از چیزهایی که در تبیان شیخ طوسی هست، این است: ایشان در بند تواتر نیستند. گویا به اشتهار و شهرت اکتفاء می‌کنند. نوع مفسرین سابقین همین‌طور هستند. یعنی در فضای حجیت قرائات به اشتهار اکتفاء می‌کردند. این نکته خوب و مهمی است.

«الْمَسْأَلَةُ الثَّالِثَةَ عَشْرَةَ: اتَّفَقَ الْأَكْثَرُونَ عَلَى أَنَّ الْقِرَاءَاتِ الْمَشْهُورَةَ مَنْقُولَةٌ بِالنَّقْلِ الْمُتَوَاتِرِ وَفِيهِ إِشْكَالٌ: وَذَلِكَ لِأَنَّا نَقُولُ: هَذِهِ الْقِرَاءَاتُ الْمَشْهُورَةُ إِمَّا أَنْ تَكُونَ مَنْقُولَةً بِالنَّقْلِ الْمُتَوَاتِرِ أَوْ لَا تَكُونُ»؛ حالا خودش تفصیل می‌دهد. مشهور هست اما خب یا متواتر هست یا نیست. هر کدامش باشد اشکال دارد.

«فَإِنْ كَانَ الْأَوَّلَ»؛ اگر متواتر باشد، معنای تواتر چیست؟ یعنی حضرت فرموده‌اند و به تواتر اقراء کرده‌اند و مسلمانان همه می‌دانند. اگر متواتر است، «فَحِينَئِذٍ قَدْ ثَبَتَ بِالنَّقْلِ الْمُتَوَاتِرِ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ خَيَّرَ الْمُكَلَّفِينَ بَيْنَ هَذِهِ الْقِرَاءَاتِ وَسَوَّى بَيْنَهَا فِي الْجَوَاز»؛ خود خدا فرموده این‌ها جایز است؛ به نقل متواتر گفته.

«وَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ كَانَ تَرْجِيحُ بَعْضِهَا عَلَى الْبَعْضِ»؛ بگویید «ملک» بهتر از «مالک» است. مگر شما فضول هستید؟! به نقل متواتر خدا فرموده هم «ملک» و هم «مالک» را بخوانید. شما می‌گویید آن بهتر است؟!  اگر نقل متواتر است، «تَرْجِيحُ بَعْضِهَا عَلَى الْبَعْضِ وَاقِعًا عَلَى خِلَافِ الْحُكْمِ الثَّابِتِ بِالتَّوَاتُرِ»؛ و حال این‌که قراء مفصل ترجیح می‌دهند و الحجه دارند! این‌که سر از کفر در می‌آورد.

«فَوَجَبَ أَنْ يَكُونَ الذَّاهِبُونَ إِلَى تَرْجِيحِ الْبَعْضِ عَلَى الْبَعْضِ مُسْتَوْجِبِينَ لِلتَّفْسِيقِ إِنْ لَمْ يَلْزَمْهُمُ التَّكْفِيرُ، لَكِنَّا نَرَى أَنْ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ الْقُرَّاءِ يَخْتَصُّ بِنَوْعٍ مُعَيَّنٍ مِنَ الْقِرَاءَةِ»؛ مثلاً قرائت عاصم این است. «وَيَحْمِلُ النَّاسَ عَلَيْهَا»؛ می‌گویند شما این‌طور بخوانید، «وَيَمْنَعُهُمْ مِنْ غَيْرِهَا»؛ و غیرش را هم نخوانید. همانی که صاحب مفتاح الکرامه فرمودند «و لم یسمع ذلک إلّا من الرازی و ظاهرهم الاتفاق علی خلافه»[2]. گفتند آقای رازی چه کسی گفته مانع می‌شدند؟! شما می‌گویی.

«فَوَجَبَ أَنْ يَلْزَمَ فِي حَقِّهِمْ مَا ذَكَرْنَاهُ»؛ وقتی منع می‌کنند منع از متواتر من عند الله است. لذا کافر می‌شوند. این اشکال اول بود درصورتی‌که متواتر باشد. اما اگر متواتر نباشند:

«وَأَمَّا إِنْ قُلْنَا إِنَّ هَذِهِ الْقِرَاءَاتِ مَا ثَبَتَتْ بِالتَّوَاتُرِ بَلْ بِطَرِيقِ الْآحَادِ»؛ ببینید مخلوط کرد. «هذه القرائات» یعنی قرائات مشهوره. «إِنْ قُلْنَا إِنَّ هَذِهِ الْقِرَاءَاتِ مَا ثَبَتَتْ بِالتَّوَاتُرِ بَلْ بِطَرِيقِ الْآحَادِ»؛ سیوطی در اینجا چه کار کرد؟ این‌ها را از هم جدا کرد. گفت ما قرائت متواتر داریم، قرائت مشهور داریم و قرائت آحاد داریم. قرائات آحاد سندش صحیح است اما مشهور نیست. این شق ها در حرف او دارد می‌افتد. و لذا گفتم اشکالات او سبب شده الاتقان شش نوع را بیان کند. اگر بگوییم «إِنَّ هَذِهِ الْقِرَاءَاتِ مَا ثَبَتَتْ بِالتَّوَاتُرِ بَلْ بِطَرِيقِ الْآحَادِ فَحِينَئِذٍ يَخْرُجُ الْقُرْآنُ عَنْ كَوْنِهِ مُفِيدًا لِلْجَزْمِ وَالْقَطْعِ وَالْيَقِينِ، وَذَلِكَ بَاطِلٌ بِالْإِجْمَاعِ»؛ بالاجماع باطل است. 


[1]  الاتقان في علوم القران نویسنده : السيوطي، جلال الدين    جلد : ۱  صفحه : ۲۶۴

[2] مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين) نویسنده : الحسيني العاملي، السید جواد    جلد : ۷  صفحه : ۲۱۹

ج) تدقیق در پاسخ فخر رازی و اشاره به مساله طرق آحاد از یک قاری در عین وجود طرق متواتر

صاحب حدائق تا اینجا آوردند و تمام. اما خود او جواب می‌دهد: «وَلِقَائِلٍ أَنْ يُجِيبَ عَنْهُ فَيَقُولَ: بَعْضُهَا مُتَوَاتِرٌ»؛ این نکته‌ای که الآن می‌خواهم بگویم نمی‌دانم قبلاً گفته ام یا نه. ولی به خیالم الآن به ذهنم آمده، شاید آن وقت هم گفته باشم.

«بَعْضُهَا مُتَوَاتِرٌ»؛ این «بعضها» به چه معنا است؟ «وَ لَا خِلَافَ بَيْنِ الْأُمَّةِ فِيهِ، وَتَجْوِيزُ الْقِرَاءَةِ بِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهَا وَبَعْضُهَا مِنْ بَابِ الْآحَادِ وَكَوْنُ بَعْضِ الْقِرَاءَاتِ مِنْ بَابِ الْآحَادِ لَا يَقْتَضِي خُرُوجَ الْقُرْآنِ بِكُلِّيَّتِهِ عَنْ كَوْنِهِ قَطْعِيًّا، وَاللَّهُ أَعْلَمُ»؛ چون برخی از آن‌ها که متواتر است، پس به‌صورت کلی خارج نمی‌شود. این «بعضها» به چه معنا است؟

شاگرد: یعنی هفت تا و ده تا.

استاد: یعنی در قراء سبعه، عاصم متواتر است و ابن عامر نه؟

شاگرد: نه، یعنی این هفت قرائت متواتر است، و بعضها، یعنی بقیه آن‌ها.

استاد: قرائات مشهوره، در زمان فخر رازی ابن مجاهد قرائات مشهوره را جا انداخته بود. تیسیر و شاطبیه بود. فخر رازی بعد از شاطبی است. معاصر سخاوی است.

شاگرد: همه می‌دانستند ابن مسعود در اینجا این را خوانده است. این مشهور است. حداقل برای فخر رازی مشهور بود. مخصوصاً این‌که مشهور غیر متواتر را آحاد می‌کند.

استاد: ببینید خودش که نگفته بود. اکثر را گفت. «اتَّفَقَ الْأَكْثَرُونَ عَلَى أَنَّ الْقِرَاءَاتِ الْمَشْهُورَةَ مَنْقُولَةٌ بِالنَّقْلِ الْمُتَوَاتِرِ»؛ آن‌ها چه می‌گفتند؟ نقطه شروع یادمان نرود. اکثرون می‌گویند قرائات مشهوره، متواتر هستند. خب قرائات مشهوره کدام اند؟ در زمان او همان سبع بوده. بعداً ابن جزری عشر را جا انداخت. دیگران هم می‌گفتند ولی آن چه که با شاطبیه بیشتر مستقر شده بود همان سبع بود.

شاگرد: شاید دو طریق هر کدام را متواتر می‌گوید و بقیه طرق را مشهور می‌گوید.

استاد: ببینید اکثرون می‌گویند قرائات مشهور در زمان او متواتر است. آن زمان به چه قرائاتی متواتر می‌گفتند؟ به همین تیسیر و شاطبیه متواتر می‌گفتند. نه این‌که به یک روایت از ابن مسعود بگویند متواتر است. من می‌خواهم از جایی که شروع می‌کند بگویم. یعنی اصلاً کلام او سر قرائات سبع است. که قرائات عشر هم به‌صورت مشهور هنوز جا گرفته نبود. دانی و … میخ سبع را کوبیدند. لذا می‌گویند اکثرون می‌گویند متواتر است. شما با این فضا جلو بروید، حالا بگویید. جواب می‌دهد و می‌گوید این قرائات مشهوره‌ای که اکثرون اتفاق دارند این‌ها متواتر هستند، بعضش متواتر است.

شاگرد: منظور طرق آن‌ها نیست؟

استاد: بله، همین را می‌خواهم بگویم. نکته خیلی مهمی است. «بعضها» یعنی بعض این اختلاف قرائات متواتر است. یعنی چه؟ یعنی مثلاً در «ملک» و «مالک» متواتر است، اما در «صراط» و «سراط» متواتر نیست. اگر بعض را به این صورت معنا کنیم، داریم مقصود او را اشتباه می‌فهمیم. نمی‌دانم این نکته را گفتم یا نه. «بعضها» را چطور معنا کنیم؟ «بعضها» یعنی بعض موارد اختلاف در قرآن کریم، مثل «ملک» و «مالک» یک مورد اختلاف است. «صراط» و «سراط» هم یک مورد است. «کُفُءا» و «کُفُوا» هم یک مورد است. «بعضها» یعنی بعض این موارد متواتر است؛ مثلاً «کُفُءا» و «کُفُوا» متواتر است، «ملک» و «مالک» متواتر نیست. فرض می‌گیریم «بعضها» به این معنا باشد، خب اگر این باشد، دراین‌صورت کل قرآن از قطعیت خارج نمی‌شود. لذا منظور فخر رازی قطعاً این نیست. اما اگر «بعضها» را به این صورت معنا کنیم که این هفت قرائت مشهوره، بعض طرقش متواتر است. یعنی سبع صغری.

شاگرد: دو روایاتش هم متواتر است؟

استاد: بله. «بعضها» یعنی: عاصم متواتر است، وقتی دو راوی او، حفص «یطهرن» خوانده، ابوبکر «یطهّرن» خوانده ما از عاصم قرائت نداریم. کما این‌که در «ارجلَکم» حفص می‌گوید عاصم «ارجلَکم» خوانده و ابوبکر می‌گوید عاصم «ارجلِکم» خوانده است. قرائت متواتر به این معنا از عاصم داریم یا نداریم؟ به این معنایی که فخر رازی بگوید «بعضها متواتر».

شاگرد: در اینجا عاصم قرائت نداشت.

استاد: عاصم قرائت نداشت، روایت که داشت. حالا روایت از عاصم متواتر هست یا نیست؟ فخر رازی می‌گوید «بعضها غیر متواتر»؟! چون الآن دو تا را نقل می‌کنند. فخر رازی این را نمی‌گوید. فخر رازی می‌گوید عاصم سی شاگرد دارد، بعض از آن­هایی که از عاصم روایت کرده‌اند، آحاد است. بعضی از طرقی که از او روایت کرده‌اند متواتر است. این بعضی که از عاصم روایت کرده‌اند و متواتر است، هم حفص و هم شعبه است. این نکته خیلی مهمی در جواب او است.

شاگرد2: مگر غیر از شعبه و حفص از عاصم داریم؟

استاد: عاصم سی شاگرد دارد. همه این‌ها را ابن جزری آورده است. سی شاگرد داشته.

شاگرد: بیان شما به طرق از این روایات نمی خورد؟ چون شما قسیم روایات گرفتید.

استاد: منظور من این است که کلمه «بعض» را به «بعض آیات» نزنید. به «بعض طرق» این قرائات مشهوره بزنید. خود این روایاتش هم می‌تواند چندتایش متواتر باشد. در اینجا فخر رازی جواب خوبی می‌دهد. اگر این جواب را خود صاحب حدائق نقل کرده بودند این‌طور نمی‌شد که بگویند اجماع فقها شیعه به اشکال او رد می‌شود. بلکه او خودش از اشکال جواب می‌دهد و می‌گوید من که می‌گویم قرائات مشهوره یا متواتر هستند یا نیستند، اگر متواتر هستند پس چرا منع می‌کنند؟ منع نمی‌کنند. بعد می‌گویند جواب این است که این قرائات مشهوره بعضش متواتر است. یعنی اگر قرائت عاصم نداریم، دو روایت از عاصم هر دویش متواتر است. در این مشکلی نیست. لذا قرآن قطعی می‌شود.

شاگرد: هر دو روایت متواتر هستند.

استاد: متواتر هستند. یعنی از مشهوراتی است که متواتر است. یعنی از مشهوراتی است که جزء سبع صغری است که تیسیر میخ آن را کوبید. «و بعضها آحاد» یعنی از همین عاصم قرائاتی داریم که آحاد است. ولو قرائت عاصم است، ولی آحاد است. اگر یادتان باشد از تبیان آوردم که شیخ الطائفه فرمودند «اجمع القراء السبعه»، بعد فرمودند «و روی عن عاصم فی الشواذ». دقیقاً همان حرفی است که فخر رازی می‌زند. و لذا قرائت عاصم به‌عنوان اجماع یا به‌عنوان راوی از هفت نفر، متواتر است. فخر رازی مشکلی ندارد و اشکال هم حل شد.

شاگرد: این همان بیانی است که در توجیه عبارت شهید فرمودید.

استاد: بله. من یادم نیست این نکته را در حرف فخر رازی گفته بودم یا نه. در فرمایش شهید مکرر گفتم، اما این‌که جواب فخر رازی هم این باشد را نگفتم. در نصوص هم عبارتی از شیخ بهائی آورده‌اند که آن هم جالب است. اگر زنده بودیم جلسه بعدی خدمتتان می‌گویم. برای شیخ بهائی قرآنیت و تعدد قرائات کالشمس است. در همین نصوص صفحه صد و هجده از مشرق الشمسین می‌گویند.

شاگرد: خطاهایی که شیخ طوسی در تبیان دارد؛ مثلاً می‌گوید «اخطأ الحمزه»، این‌ها را با همان حرف سخاوی توجیه می‌کنید؟ یعنی خطا در ترجیح قرائت است؟

استاد: در کلمات شیخ ببینم آورده‌ام یا نیاورده ام.

 

والحمد لله رب العالمین