مقدمه اول: تشکیک؛ معنا و انواع آن
ببینید الآن ما مدام میگوییم تشکیک و ابهام. لفظ «تشکیک» در منطق بوده و معروف بوده است . ما از این لفظی که مأنوس همه ما است، قرض میگیریم و استفاده میکنیم تا بحث راه بیافتد. بعد از اینکه بحث راه افتاد، برمیگردیم و میگوییم مقصود ما از تشکیک و اینکه در ماهیت تشکیک است و اینکه در وجود تشکیک است، این نیست که «یشکّک لمراتبه فی الشدة و الضعف ». بلکه این یک صغرای مختصری برای تشکیک است؛
تشکیک = تفاوت
مقصود ما از تشکیک، تفاوت است[1]؛ تفاوت در صدق و در مصداق.
[1] در تعاریف منطقیون از تشکیک نیز، محور معنا اختلاف است و مسائلی از قبیل تقدم و تأخر، مصادیق این اختلاف شمرده می شوند:
و ربما يدل اسم واحد على شيئين بمعنى واحد في نفسه، و لكن يختلف ذلك المعنى بينهما من جهة أخرى و لنسميه أسما مشككا، و قد لا يكون المعنى واحدا و لكن يكون بينهما مشابهة و لنسمه متشابها.
أما الأول فكالوجود للموجودات؛ فانه معنى واحد في الحقيقة و لكن يختلف بالإضافة الى المسميات، فإنه للجوهر قبل ما هو للعرض و لبعض الأعراض قبله لبعض آخر، فهذا بالتقدم و التأخر. و أما المقول بالأولى و الأحرى فكالوجود أيضا فانه لبعض الأشياء من ذاته و لبعضها من غيره، و ما له الوجود من ذاته أولى و أحرى بالاسم، و أما المقول بالشدة و الضعف فيتصور فيما يقبل الشدة و الضعف كالبياض للعاج و الثلج، فإنه لا يقال عليهما بالتواطؤ المطلق المتساوي بل أحدهما أشد فيه من الآخر.(معیار العلم، ص ۵۵)
و الواحد من الألفاظ يدلّ على معناه الواحد الموجود في الكثرة على السواء بالتواطي - ك «الانسان» على أشخاصه - أولا على السواء بالتشكيك - ك «الموجود» على الجوهر و قسميه(تجرید المنطق، ص ٩)
و اللفظ الواحد:يدلّ على المعنى الواحد الحاصل في كثيرين بالسواء بالتواطؤ، كالحيوان على جزئياته، و لا على السواء بالتشكيك، كالموجود على الجوهر و العرض.(الکاشف، ص ١٠)
و اما المشكّكة اسماؤها فهى الّتي لها اسم واحد، و المفهوم من ذلك الاسم واحد، إلا انّه ليس على السواء فى جميعها، بل لبعضها اوّلا و يقع على الثاني بسبب الأول، و لبعضها اشدّ و اولى، و لبعضها اضعف و ليس بالاولى، مثل الوجود الواقع على الجوهر اوّلا و اولى، و على العرض ثانيا و لا اولى؛ و الواحد الواقع اوّلا على ما لا ينقسم بوجه، ثمّ على ما ليس بمنقسم بالفعل و المنقسم بالقوّة مثل المقادير، و ثالثا على ما هو منقسم بالفعل و القوّة لكن لا جزائه وحدة تضمّها فتكون منها صورة الكلّ، فانّه ما لم يعتبر وحدة فى الاجزاء لم يكن كلّ و جملة، كالعشرة و سائر الاعداد جملة؛التحصیل، ص ٢۴-٢۵)
انواع تشکیک
ببینید چند مورد میتوانم بگویم:
١.تشکیک مراتبی
ماهیّت در مراتبش تشکیک دارد. خب این خوب است و همه مأنوس هستند.
٢. تشکیک طیفی
اما گاهی میگوییم که ماهیت یک طیف[1] تشکیل داده،
٣. تشکیک کف و سقفی
یا تعبیر کف و سقف که به کار میبردم؛ ماهیت یک سقف دارد و یک کف دارد. باز هم اینها آن مقصود تام را نمیرساند. بلکه تنها یک وجهی از آن را بیان میکند.
۴.تشکیک عَرْضی
بگوییم ماهیت، دست راست و دست چپ دارد. ببینید همان مقصود است، میگویم ماهیت یک عرض عریض دارد. عرض عریضی که میتواند محور قرینه داشته باشد. محور قرینهای، دست راست عرض این ماهیت با دست چپ محور قرینه. در اینجا من اصلاً کلمه مرتبه را به کار نبردهام. گفتم مقصود ما در تشکیک در ماهیت چیست؟ عرض عریض دارد. در عرض، شدّت و ضعف هست یا نیست؟ نیست. همه اینها مقصود ما هست.
مقصود ما این است که ریخت ماهیت طوری است که میتواند عرض عریض داشته باشد، طیف تشکیل دهد، سقف و کف داشته باشد، مراتب داشته باشد. همه اینها مقصود ما است. پس اینکه ما کلمه تشکیک را میگوییم به این خاطر است که بحث راه بیافتد.
[1] واژهٔ طیف (پیوستار) یا بیناب کاربردهای گوناگونی دارد. کاربرد این واژه بیشتر برای نشاندادن ساختاری است که در آن بتوان جایگاههایی گوناگون را با ارزیابی بیش و کم _بیآنکه پلهپله و گامبهگام باشند_ در بازهای میان دو پایانهٔ ناسازگار با هم، در دوسوی پیوستار از یکدیگر بازشناخت. برای نمونه طیف (پیوستار) گروههای گوناگون سیاسی در جایی میان بازهٔ دو گروه ناسازگار چپگرا و راستگرا جای دارند. واژهٔ طیف در چندین شاخهٔ دانش امروزی کاربرد دارد.(سایت ویکی پدیا)