تفکیک احکام طبیعت از افراد
طبیعی و فرد، رابطهشان خیلی دقیق و نزدیک است لذا احکامشان با یکدیگر مخلوط میشود. اندازهای که به ذهنم میآید، استدلال به طلب حاصل در اینجا صحیح نیست. یعنی احکام طبیعت با احکام فرد، مخلوط شده است.
عدم تکرّر: وصف فرد
«طلباً للحاصل» و «یوجد بوجود احد الافراد»مطلب درستی است. اما عدم تکرر، وصف فرد است ولی شما آن را به طبیعت میزنید. میگویید وقتی فردی از طبیعت آمد، دیگر ممکن نیست، ایجاد شود. بله، فرد را نمیتوان ایجاد کرد. اما فرد دیگری از طبیعت را میتوان ایجاد کرد.
طلب الفرد السابق ؛ طلب فردٍ جدیدٍ
بله، شخصِ آن فردی که قبلاً آورده، طلباً للحاصل است. قبلاً یک نماز فرادی خواندید، اگر بگویند شخصِ همانی را که خواندید دوباره بیاور، طلباً للحاصل است زیرا فرد طبیعت لا یتکرر. طلباً للحاصل در اینجا خوب است. اما وقتی فرد دیگری از طبیعت را بخواهد انجام دهیم، کجایش محال است؟ کجایش طلب حاصل است؟
یعنی هیچ فردی قابل تکرار نیست و در عین حال طبیعت به وجود آن فرد، موجود است و متحصص به همان حصه از فرد است. اما منافاتی ندارد فرد دیگری از همین طبیعت را ایجاد کنید.
طلب الطبیعه؛ الاتیان بفردین من الطبیعه
در مورد خود طبیعت، هم تحصیل حاصل درست است زیرا الطبیعی لا یتکرر. اما وقتی امر به طبیعت خورده میتوانید دو فرد از آن طبیعت را ایجاد کنید. نمیتوانید طبیعت را دو بار ایجاد کنید، طبیعت دو بار ایجاد نمیشود. اما دو فرد از آن را میتوان ایجاد کرد.
بنابراین نسبت به افراد، تکرار نداریم. اما به این معنا که دو فرد از یک طبیعت هستند، به حساب یک طبیعت بودنشان، میگوییم تکرار دارد. پس اعاده بهمعنای تکرار فرد نیست و اعاده بدون وحدت معنا ندارد. آیا بعد از خواندن نماز ظهر صحیح است که بگوییم نماز عصر را هم اعاده کن؟! صحیح نیست. وقتی میگویند نماز ظهر را اعاده کن یعنی فرد دومی از طبیعت را بیاور.
بدون نظر