رفتن به محتوای اصلی

پیشنهاد اسم «خودرایان» برای هوش مصنوعی


چند کتاب به من داده بودند؛ می‌خواستم چند سطری از ابتدای آن‌ها را بخوانم. یکی از آن‌ها اولین مورد از انتشارات مجموعه کتب تخصصی هوش مصنوعی از حوزه علمیه است؛ «فهم اصول اخلاقی و امنیتی حاکم بر هوش مصنوعی» که دوسطر از صفحه اول و آخر آن را خدمت شما می‌خوانم. کتاب دیگری هم به من دادند به نام «جادوی هومَص». همه میل دارند کلمات را مختصر کنند. وقتی هم کلمه‌ای زیاد تکرار می‌شود سخت است آن را مدام تکرار کنند؛ لذا به جای هوش مصنوعی می‌گویند هومص. من که این را دیدم به ذهنم آمد بگویند هوش­واره.مانند ماهواره. بعد به ذهنم این‌طور آمد: الآن رایانه جا گرفته است. رایانیدن هم به‌معنای مرتب کردن و منظم کردن است. در فارسی به هوش مصنوعی می‌گوییم خودرایان. خودرایان واژه خوبی است. خودرویِ خودرانِ خودرایان. خودرو است یعنی اتوموبیل است در مقابل دوچرخه. خودران است یعنی راننده ندارد و توسط هوش مصنوعی اداره می‌شود. خودرایان است، یعنی الآن آن چیزی که مسئولیت اداره آن را دارد، صرفاً راننده نداشتن نیست، بلکه حالا دیگر خودش رفتار خودش را تنظیم می‌کند. رایان به‌معنای منظم کردم؛ به‌دست‌آوردن و فهمیدن الگوریتم اقدام. نمی‌دانم این را کسی گفته یا نگفته و اصلاً به درد می‌خورد یا نه. مباحثه طلبگی است.

این کتاب برای استادی است که شاید چند سالی از من بزرگ‌تر باشند. علی ای حال برای من جالب بود. ایشان می‌گویند:

در سن دبستان که بودم تهران با دوران سلجوقیان هفتصد سال پیش تفاوت چندانی نداشت. هنوز برق به خانه ما نرسیده بود. هنوز در تهران برای رفت‌وآمد از کالسکه و درشکه استفاده می‌کردیم. هنوز شترها در جمعه بار می‌آوردند. هر روز باید گوشت می‌خریدیم. حمام در منزل معنا نداشت. برای رفت‌وآمد شبانه باید چراغ نفتی به همراه می‌بردیم.

 «در سن دبستان که بودم تهران با دوران سلجوقیان هفتصد سال پیش تفاوت چندانی نداشت»؛ ایشان این‌ها را می‌گویند، من هم یادم هست. من هم در یزد بودم.

«هنوز برق به خانه ما نرسیده بود»؛ بله برق نبود؛ حتی در یزد کارخانه‌ای بود که سر شب، ساعت شش-هفت روشن می‌شد و دوباره یازده و دوازده آن را خاموش می‌کردند. در زمانی‌که تازه برق آمده بود. شبکه برق که نبود.

«هر روز باید گوشت می‌خریدیم»؛ همین‌طور بود. یخچال نبود. یخچال هایی هم که تازه آمده بود، نفتی بود. بچه بودیم می‌رفتیم نگاه می‌کردیم و مثل یک شمعی در آن روشن بود. با آتش و شمعِ روشن یخ می‌کرد. درش را که باز می‌کردی داخل آن یخ زده بود. می‌رفتید که ببینید چرا یخ زده، می‌دیدید که شمع روشن است! این‌ها یخچال های نفتی بود. باید به آن نفت می‌کردیم. نفتش که تمام می‌شد دوباره خاموش می‌ماند.

«برای رفت‌وآمد شبانه باید چراغ نفتی به همراه می‌بردیم»؛ خدا رحمت کند آن آقا را! نود و سه سالشان بود. می‌گفت سی سال اخیر عمر من یک طرف، شصت سال قبلی یک طرف. ایشان می‌گفت من که شانزده ساله بودم اولین بار دوچرخه به یزد‌ آمد. آن وقت توضیح می‌داد و خیلی جالب بود. می‌گفت چطور آمده بودند. من وقتتان را نمی‌گیرم. بله، این پیشرفت‌های سریعی است که صورت گرفته است.

از خاطراتی که من دارم و برای خود من جالب است، این است: سن من خیلی کم بود. بعد که جلوتر آمدیم، ده ساله که بودیم تازه تلویزیون به یزد آمد. کسی تلویزیون ندیده بود. فرستنده آن را گذاشتند و آمد. روایتی هم بود؛ قبلش بین متدینین معروف بود. در بحارالانوار هم هست. جلد شصت اسلامیه. من بچه بودم که می‌گفتند؛ می‌گفتند حضرت فرمودند اهل قم برای زمین حجت می‌شوند و مستضعف نمی‌ماند. آن چه که منظور من است و خاطره است، این است: حضرت فرمودند «حتی لایبقی مستضعف فی الارض حتی المخدرات فی الحجال»[1]؛ یعنی زن‌های کنج خانه. خاطره من این است: بعد از این‌که تلویزیون به یزد آمد، این روایت مرتب تکرار می‌شد. یعنی این‌که گفتند مخدرات هم آگاه می‌شوند به‌خاطر این تلویزیون است. مثلاً فرستنده را در حوزه می‌گذارند و همه از آن استفاده می‌کنند حتی المخدرات فی الحجال. این برای حدود سال پنجاه بود. حدود سال پنجاه یادم است. این خاطره مرتب در ذهنم تکرار می‌شد. در جلد ۵۷ بحاری که در نرم‌افزارها هست، باب «الممدوح من البلدان و المذموم منها و غرائبها» این روایت را ذکر می‌کنند. روایاتی که مرحوم مجلسی از تاریخ قم آورده‌اند خیلی جالب است.

در روایت هست که امام صادق علیه‌السلام سؤال کردند اهل کجایید؟ عرض کردند: «نحن من اهل الری»[2]. فرمودند: «مرحبا باخواننا من اهل قم». دو-سه بار تکرار شد. تا اینجا که فرمودند: «سَتُدْفَنُ فِيهَا اِمْرَأَةٌ مِنْ أَوْلاَدِي تُسَمَّى فَاطِمَةَ فَمَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ». وقتی منزل رفتید دنباله روایت را نگاه کنید: می‌گوید وقتی امام صادق علیه‌السلام این را فرمودند، هنوز امام کاظم علیه‌السلام متولد نشده بودند. هنوز پدر حضرت معصومه متولد نشده بودند، حضرت فرمودند: «مرحبا باخواننا من اهل قم».

منظور این‌که در این روایت دارد؛ فرمودند علم از نجف می‌رود و در قم ظهور می‌کند، «تصیر معدنا للعلم و الفضل حتی لایبقی فی الارض مستضعف فی الدین حتی المخدرات فی الحجال»؛ حتی زن‌های کنج خانه هم دیگر مستضعف نیستند.

منظور این‌که ایشان که می‌گویند به این صورت بوده، درست است. و با این فاصله کوتاه این پیشرفت‌ها حاصل شده است. بعد از ناصر خسرو می‌گویند و … . البته در ادامه می‌گویند (که البته نمی‌دانم منظور چه بوده):

هومص کلمه جادویی روز جهان است. مترادف با آیندۀ بی بدیل برای انسان‌ها، ما انسان‌ها موجودات کربن پایه، موجوداتی هوشمندتر از خود آفریده‌ایم که سیلیکون پایه اند.

درحالی‌که سیلیکون پایه‌ها معلوم نیست هوشمندتر از انسان باشند. اولاً که آینده سیلیکون پایه نیست؛ عصر دیجیتال تمام شده است. الآن از عصر برق گذشته است. در سه-چهار انقلاب صنعتی ما مرتب داریم از برق استفاده می‌کنیم، اما عصر برق گذشته است. عصر دیجیتال هم تمام شد. یعنی کسانی که می‌دانند، می‌گویند الآن سیلیکون پایه‌ها دارند می‌روند. الآن دیگر DNA هست؛ به جای ترانزیستور، ترانسکریپتوم (Transcriptome) RNA آمده. ترانسکریپتوم چیزی است که بشر می‌خواهد بعداً از آن برای کامپیوترهای آینده استفاده کند.

چیز عجیبی دیدم. عجائب است. نوشته بود یک گرم DNA قابلیت ذخیره اطلاعات یک تریلیون سی دی را دارد. یک تریلیون سی دی چیز کمی نیست! وقتی رایانه‌های زیستی که بعداً می‌آید و می‌خواهند با DNA ذخیره اطلاعات شود، سیلیکون پایه نیستند. آن‌ها طور دیگری هستند. کامپیوتر کوانتومی هم که باز یک فضای دیگری دارد. البته شاید من سر در نمی‌آورم؛ یعنی ایشان مقصود دیگری دارد؛ ما طلبگی می‌گوییم که سر نخی برای ادامه باشد.

شاگرد: شاید به اعتبار آینده نوشته است.

استاد: سیلیکون پایه برای کامپیوترهای دیجیتالی است. وقتی پایه و مبناء بر ترانسکریپتوم شد؛ وقتی مبناء بر کیوبیت شد، دیگر سیلیکون چه کاره است؟! ممکن است در آن زمان هم به وفور از سیلیکون استفاده کنند –مثل برقی که الآن ما استفاده می‌کنیم- اما عصری نیست که آن‌ها پایه باشند.



[1] بحار الأنوار  ج۵۷ ص۲۱۳؛ «عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أَنَّهُ ذُكِرَ كُوفَةُ وَ قَالَ سَتَخْلُو كُوفَةُ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ يأزر [يَأْرِزُ] عَنْهَا اَلْعِلْمُ كَمَا تأزر [تَأْرِزُ] اَلْحَيَّةُ فِي جُحْرِهَا ثُمَّ يَظْهَرُ اَلْعِلْمُ بِبَلْدَةٍ يُقَالُ لَهَا قُمُّ وَ تَصِيرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ اَلْفَضْلِ حَتَّى لاَ يَبْقَى فِي اَلْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِي اَلدِّينِ حَتَّى اَلْمُخَدَّرَاتُ فِي اَلْحِجَالِ وَ ذَلِكَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قَائِمِنَا فَيَجْعَلُ اَللَّهُ قُمَّ وَ أَهْلَهُ قَائِمِينَ مَقَامَ اَلْحُجَّةِ وَ لَوْ لاَ ذَلِكَ لَسَاخَتِ اَلْأَرْضُ بِأَهْلِهَا وَ لَمْ يَبْقَ فِي اَلْأَرْضِ حُجَّةٌ فَيُفِيضُ اَلْعِلْمُ مِنْهُ إِلَى سَائِرِ اَلْبِلاَدِ فِي اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ فَيَتِمُّ حُجَّةُ اَللَّهِ عَلَى اَلْخَلْقِ حَتَّى لاَ يَبْقَى أَحَدٌ عَلَى اَلْأَرْضِ لَمْ يَبْلُغْ إِلَيْهِ اَلدِّينُ وَ اَلْعِلْمُ ثُمَّ يَظْهَرُ اَلْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَسِيرُ سَبَباً لِنَقِمَةِ اَللَّهِ وَ سَخَطِهِ عَلَى اَلْعِبَادِ لِأَنَّ اَللَّهَ لاَ يَنْتَقِمُ مِنَ اَلْعِبَادِ إِلاَّ بَعْدَ إِنْكَارِهِمْ حُجَّةً».

[2] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام  ,  جلد۵۷  ,  صفحه۲۱۶؛‌ «وَ رُوِيَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَهْلِ اَلرَّيِّ : أَنَّهُمْ دَخَلُوا عَلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ اَلرَّيِّ فَقَالَ مَرْحَباً بِإِخْوَانِنَا مِنْ أَهْلِ قُمَّ فَقَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ اَلرَّيِّ فَأَعَادَ اَلْكَلاَمَ قَالُوا ذَلِكَ مِرَاراً وَ أَجَابَهُمْ بِمِثْلِ مَا أَجَابَ بِهِ أَوَّلاً فَقَالَ إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَكَّةُ وَ إِنَّ لِلرَّسُولِ حَرَماً وَ هُوَ اَلْمَدِينَةُ وَ إِنَّ لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ حَرَماً وَ هُوَ اَلْكُوفَةُ وَ إِنَّ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَةُ قُمَّ وَ سَتُدْفَنُ فِيهَا اِمْرَأَةٌ مِنْ أَوْلاَدِي تُسَمَّى فَاطِمَةَ فَمَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ اَلْجَنَّةُ قَالَ اَلرَّاوِي وَ كَانَ هَذَا اَلْكَلاَمُ مِنْهُ قَبْلَ أَنْ يُولَدَ اَلْكَاظِمُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ».