فصل اوّل: علوم پایه و بررسی مصادیق آن
معرّفی علوم پایه
[1][علوم پایه آن چیزهایی است که اگر در هر علمی وارد شوید، نوعاً به آن نیاز دارید. شاخص ترین علوم پایه که در زمان ما است، ریاضی و فیزیک است که در هر کجا به اینها نیاز است[2].]
مصادیق علوم پایه
- آیا علوم پایه منحصر در فیزیک و ریاضیّات است؟
فیزیک و ریاضیات
نه، این دو تا، اصلیترین از این علوم است. [مقصود من از علوم پایه، لزوماً آنچه امروز اصطلاح شده[3] نیست؛ بلکه مقصودم علومی است که خیلی مجال رفت و برگشت و بحث و نقد ندارد؛ یعنی یا برهان ندارد، یا اگر برهانی یافت شد خیلی زود مطلب سر میرسد. برخلاف علومی که بسیار رفت و برگشت دارند و ممکن است قرن ها اختلافات باقی باشد.
در این منظر، مثلاً ریاضیّات، به ویژه هندسه، منطق صوری، فیزیک، شیمی، هیئت و نجوم و جغرافی، علوم پایهاند[4]؛ اما مثلاً فلسفه و اغلب علوم انسانی علوم پایه نیستند[5]]
فلسفه؟
- فلسفه چه میشود؟
فلسفه؛ از علوم انسانی
نه، فلسفه از علوم انسانی است. به نظرم اینگونه است که تقریباً توافق بر آن هم دارند و محلّ اختلاف هم نیست.
- یعنی حتّی علومی مثل فیزیک و ریاضیات، پایهی فلسفه هم هست؟
بله، من مکرّر گفتهام، بهخصوص در زمان ما، و در بعضی از جلسات هم به تفصیل توضیح دادهام.
- بعضیها برعکس میگویند.
این فرمایشی که میفرمایید، برای جلوترها است. میگفتند که مثلاً ریاضی و فیزیک با فلسفه، اصلاً دو وادی هستند. علوم در فلسفه بهگونهای است که نه میشود با ریاضی و فیزیک، آن را رد کرد و نه میشود با آن ها، این علم را اثبات کنید[6].
فلسفه؛ ریشه درخت علم؟
- علم را تشبیه میکردند به یک درخت که ریشه، فلسفه است[7] و …
شما فلسفههای مضاف را میگویید؟
- نه، اصل فلسفه؛ وجود و ماهیّت و…
حرفی ندارم که بگویند. علم کلّی[8] که میگفتند، اصلاً همین بوده است. متافیزیک را به ماورای فیزیک ترجمه میکردند. در کتاب متأخّر میگویند: «چرا میگویید ماوراء؟ بگویید: ما بعد الطبیعة» چرا؟ بهخاطر این که به «متافیزیک» نامگذاری شده است. نامگذاری او هم بهمعنای "وراء" نبوده است. بهمعنای "بَعدِ تدوینی" بوده است. فیزیک را که نوشته بود، بعد از آن متافیزیک را نوشته بود. یعنی «ما بعد الفیزیک»[9].
به این اندازه اشکالی ندارد. امّا این که گفته بشود علم به مثابه ی یک درخت است و فلسفه بهعنوان ریشه ی درخت و اینگونه تعابیر، خیر[10].
فیلسوف امروز= عالم
[امروز فیلسوف و حکیم واقعی نمی تواند از عالم جدا باشد[11]، یعنی اگر بگوید من از پیشرفت های علمی امروز هیچ خبر ندارم ولی به تمام معنا فیلسوف هستم، من که برایم واضح شده که این جوری ممکن نیست یعنی ما الان در زمان خیلی خوبی زندگی می کنیم که عالم یعنی فیلسوف و فیلسوف یعنی عالم، جدایی علم و فلسفه از بین رفته است، این زمان خیلی خوب شده است[12] [13].]