رفتن به محتوای اصلی

٢. تحلیل محمولی

من گمانم این است که تحلیل محمولی خیلی کارساز است، ما به جای این که برویم موضوع بالذات را پیدا کنیم، اگر محمول حسن و قبح را تحلیل بکنیم، بفهمیم محتوای حسن و قبح چیست -حالا به قول بعضیها به قضایای تحلیلیه هم برگردد یا برنگردد برای ما مهم نیست مهم این است که ما ببینیم حسن چیست؟-  اگر این‎ها را تحلیل کردیم آن وقت برای این که موضوعش را پیدا کنیم مشکل نداریم،

تحلیل محمول«حسن»

شما ببینید این تحلیل را می‎پسندید یا نه؟ حسن چیست؟

اساساً حُسن، یک مفهومی است که نسبت به شیءِ نفسی اصلا صدق نمی‎کند -اگر همین طوری تحلیل کنید بسیاری از حرف‎هایی که دیگران زدند اصلا کنار می‎رود- اگر یک چیز منفردی را در نظر بگیرید اصلا موضوعی برای حُسن نیست، یک نقطه در فضا حَسَن است یا قبیح؟ نمی‎شود بگویند حَسَن است یا قبیح است. زیبا هست یا نازیباست؟ یک چیز منفرد محض تنها به خودی خود حسن برایش صدق نمی‎کند، چطور یک فعل واحد را می‎گویید صدق حسن است یا امثال این‎ها؟

حسن؛ مفهومی در یک نظام

نکته این است که اساسا حُسن به معنای عمل صالح، عمل حَسَن است، امثال این‎ها به معنای در یک کادری از اشیایی با همدیگر که یک نظمی درست می‎کنند، هر مولفه این نظام که هماهنگ با آن نظام است، حَسن می‎شود، هر مولفه‎ای که هماهنگ نیست می‎خواهد این نظم را بهم بزند، با کل هماهنگی ندارد قبیح می‎شود، این تحلیل محمول است، محمول ما که حسن و قبح است را این طوری تحلیلش کردیم.

این چیزی که دارم عرض می‎کنم تحلیل مفهوم حسن است به معنای مفهوم تک واحدی، هر کجا بروید. هر چیزی می‎گویید: خوب؛ کلمه خوب را هر کجا بتوانید به کار ببرید مفهومش واحد است، یک لفظ با یک معنا آن منطقه‎های کاربردش متفاوت است، حالا شما بروید این طوری که من عرض می‎کنم به آن فکر کنید، یک جا نمی‎توانید پیدا کنید که کلمه حُسن و خوب به کار ببرید ولی مفهومش دو تا باشد، بگویید دیدید دو تا معناست؟ یک مفهوم را همه جا به کار می‎بریم، نسبت به آن مجرا، آن جایی که داریم به کار می‎بریم از آن جا رنگ می‎گیرد، رنگ گرفتن یک مفهوم از مصداق از آن جایی که داریم آن را به کار می‎بریم منافات ندارد با این که خود مفهوم واحد است، مشترک معنوی بالدقة است در تمام موارد کار.

حسن = سازگار

یعنی آن چیزی که معنای حُسن است در یک کلمه، حُسن یعنی سازگار. خوب یعنی سازگار. سازگار است یعنی چه؟ یعنی در آن چیزی که ما خبر داریم، از مجموع امور نظم و نظام و روح و اخلاق و همه چیز این با وجود خودت سازگار است، با نظم اجتماعی سازگار است.

آش برای خوردن است، ریگ در آتش یعنی چه؟ یعنی با این نظام هماهنگی ندارد، شما می‎خواهید آش را بجویید و با ملایمت بخورید، ریگ در آش قبیح است یعنی چیزی است که با آن مولفه، آن چیزی که در آن قرار گرفته هماهنگ نیست.

حسن و قبح یکی از حوزه‎های کاربردش عمل است،  این که شما می‎گویید حسن به معنای عقل عملی است، پشتوانه‎اش عقل نظری و درک است، درک یک چیز نفس الامری است یعنی عقل اگر یک چیز بسیط را تنها و منفرد درک کند، اصلا ذهن سراغ محمول حسن و قبح نمیرود.

عدل را هر طوری معنا کنید. «وضع الشیء فی موضعه» تا چند چیز نباشند، یک نظمی نباشد که موضع معنا ندارد، عدل وقتی مطرح است که در یک نظام چیزی می‎خواهد قرار بگیرد، «إعطاء کل ذی حقِّ حقّه» باید یک شیئی در یک جایی «حقَّه» یعنی جایگاه خاص خودش را که مستحقش است.

شاگرد: به این معنا اگر نظام را هر طوری تعریف بکنیم، حُسنش به همان ... یک نظامی را در نظر گرفته ؟؟؟؟

استاد: احسنت! یعنی یک کافر بدترین کار را انجام می‎دهد اما چون منافع خودش را در نظر دارد می‎گوید خوب است. مفهوم فرق نکرد، مفهوم همان مفهوم است، یعنی خوب یعنی سر جایش هست، این کاری که من کردم سر جایش است.

شاگرد: هیچ وقت محاجه نمی‎شود کرد؟ حسن و قبح ذاتی نیست، محاجه نمی‎شود کرد. او می‎گوید این نظام، آن یکی هم بگوید این نظام.

استاد: محاجه می‎شود کرد. مفهوم حسن یعنی سازگار، او هم نسبت به آن چیزهایی که در نظر گرفته سازگاری دارد و صدق می‎کند، محاجه برای این است که ما یک نظام واقعی داریم که درکش می‎کنیم، هر طور نظامی که ما فرض بگیریم که نشد.

حسن و قبح یکی از حوزه‎های کاربردش عمل است،  این که شما می‎گویید حسن به معنای عقل عملی است، پشتوانه‎اش عقل نظری و درک است، درک یک چیز نفس الامری است یعنی عقل اگر یک چیز بسیط را تنها و منفرد درک کند، اصلا ذهن سراغ محمول حسن و قبح نمیرود.

عدل را هر طوری معنا کنید. «وضع الشیء فی موضعه» تا چند چیز نباشند، یک نظمی نباشد که موضع معنا ندارد، عدل وقتی مطرح است که در یک نظام چیزی می‎خواهد قرار بگیرد، «إعطاء کل ذی حقِّ حقّه» باید یک شیئی در یک جایی «حقَّه» یعنی جایگاه خاص خودش را که مستحقش است.

 لذا عرض کردم که عقل نظری پشتوانه‎اش است یعنی آن کسی که فقط خودش را می‎بیند، کافی است او را ببریم چشمش را باز کنیم، یک جای دیگر شبیه کار خودش، او را گیر بیندازیم. می‎گوییم یک نظمی نفس الامری هست، آن هست که میگوییم حق ثابت، آن حق ثابت چیست؟ رابطه‎هایی که بین افعال با همه نتایجش هست، می‎گوییم الان این کار تو رابطه با یک اثری دارد، این اثر الان برای تو ملائم است اما این اثر ِملائم برای تو ناملائم برای آن یکی است، حالا فکرش کن یعنی نظم او را توسعه می‎دهیم نظم نفس الامری می‎کنیم، در محاجه می‎گوییم چرا خودت را می‎بینی؟ خودت که بخشی از کار هستی، همه نظام را ببین، چه کسی موافق است و با صحیح جلو میرود؟ این است که کل مولفه‎های نظام را همان طوری که در واقع و نظم هست نشانش بدهند ...

شاگرد: باید آخرت را هم ببیند.

استاد: چرا؟

شاگرد: یعنی یک نفر می‎خواهد حسن و قبح بگوید به نظام کل عالم و دنیا و آخرت و روابطی که خدای متعادل بین انسان و طبیعت توجه کند و یک نظام در نظر بگیرد و حالا بگوید حسن است یا قبیح است.

استاد: این طور نیست که هر حسنی به کلِ کلِ کل مربوط بشود یعنی مرحله‎هایی هست اثر معلوم است، نتیجه‎اش هم معلوم است یعنی آن بی‎دین‎هایی که اصلا آخرت را قبول ندارند در تجربیات خودشان نمی‎فهمند فلان کار را کردیم آثار بد حتی برای دنیا داشت؟

شاگرد: اثر بد در دنیا اگر نداشت، در آخرتی دارد، او بگوید اثر دارد چون آثار دنیوی‎اش خوب است، الان ربا می‎دهد و خیلی هم استفاده می‎کند، خیلی هم خوب است ما بگوییم ربا مثلا می‎دهی آن دنیا یک گرفتاری‎هایی دارد لذا بگوییم ربا بد است، باید آن را کنارش ببینیم تا بگوییم اثر حسن و قبح ...

41:50

استاد: اگر آن کسی که تعبد را قبول ندارد می‎توانید با او در حسن و قبح محاجه کنید؟ تعبد را قبول ندارد، آخرت را قبول ندارد، آیا می‎توانید محاجه کنید یا نه؟

شاگرد: در جایی که تعبدی است اصلا حسن و قبح به کار نمی‎رود. حسن و قبحی که ذاتی است و عقل درکش می‎کند به تعبد کار ندارد.

استاد: پس محاجه برای کجاست؟ شما فرمودید ما می‎خواهیم محاجه کنیم.

شاگرد: محاجه می‎خواهیم بکنیم در جایی که عقل تشخیص می‎دهد، عقل الان می‎آید می‎گوید یک آخرتی هست، یک دنیایی هست.

استاد: او که قبول ندارد، آن که حرف‎های نظری است، محاجه در عقل عملی نیست، می‎خواهیم در حسن و قبح محاجه کنیم، می‎خواهیم علی المبنا اول برویم در معاد بحث کنیم؟ خب آن یک فضای دیگری است، محاجه در اعتقادات است، می‎خواهید اول متعبدش بکنید بعد برگردید بگویید حالا حُسن شرعی.

شاگرد: ایشان ادامه اشکال قبلی بر حضرتعالی دارند که شما فرمودید باید نظامات بیشتر را نشان بدهیم، ایشان می‎فرمایند اگر یک مقداری از این نظامات را بخواهیم به ایشان نشان بدهیم یک جاهایی باید نظامات آخرت را پیش بکشیم تا این که به حُسن برسیم.

استاد: خب مانعی ندارد می‎رویم بحث عقل نظری می‎کنیم، نظاماتی که عقل نظری کشفش می‎کند در منظر دید او می‎آوریم بعد دید او و حُسن او را توسعه می‎دهیم ولی علی ای حال مفهوم عوض نشد، یعنی بعد این که ما به تعبد یا غیر تعبد محاجه کردیم حالا الان یک معنای جدیدی در ذهن او از حسن نیامد، خطأ در تطبیق داشت، می‎گوید آن چیزی که من می‎گفتم خوب است، خوب نبود نه این که معنای حُسن تغییر کرد، اساس عرض من این است که معنا واحد است، معنا عوض نشد، بله من خیال می‎کردم آن حسن است، حالا فهمیدم معنا دست نخورده، مصداق حسن نیست، اگر محاجه پیروز شد، اگر هم پیروز نشده معنا واحد است، معنا یعنی چه؟ می‎گوید خوب است، خوب است یعنی در آن مجموعه چیزهایی که من در نظر دارم این با آن نظام من هماهنگ است، تقویتش می‎کند، در آن نظام جفت و جور است، مفهوم این است، در این که نفس الامر کدامش است فعلا دستگاه او این است، بنابراین اگر ما محمول را تحلیل کنیم به یک معنای دقیقا واحد برسیم همیشه من در آن مباحثه‎های کلامم یادداشت دارم، این که در اصول الفقه بود «حسن و قبح تطلق علی معانٍ ثلاثة» من عرض می‎کردم تعجب است که در کتاب‎های ما این‎ها آمده است، این تقسیم سه گانه «لیس الا مفرًّا للعشر» زمان خواجه و علامه این سه تا نبود لذا علامه و خواجه می‎گفتند اشعری باطل است «للبدیهة» بعد از این بزرگوارها که مدام می‎دیدند می‎گویند بداهت بطلان است مثل تفتازانی و میر سید شریف و این‎هایی که فهیم‎تر بودند و در عین حال اشعری بودند آمدند خواستند یک آب و رنگ کلاسیک به آن بدهند، می‎گویند ما قبول داریم آن چیزی که شما می‎گویید بدیهی البطلان است اما ما این را نمی‎خواهیم بگوییم، حسن و قبح سه تا معنا دارد، مصلحت و ملائمت و ؟؟؟ یعظم ملائم؟؟؟ ما هم پذیرفتیم، کجا آن سه تا را نگاه کنیم؟ آن سه تا معناست؟ ملائمت طبع سه تا معنا می‎شود؟ ابدا. معنای حسن در همه آن سه تا باقی است، مجرایش سه جور است، خب ما مشکلی نداریم، شما حتی در علوم تکوینی غیر عملی حسن را به کار می‎برید. منظور این که به طور کلی اگر محمول این طوری باشد حالا برگردیم به آن بحث؛ اگر برگردیم ما می‌گوییم کراهت حسن است یا نیست؟ ما می‎گوییم دو تا محمول داریم، محمول ثنائی فرم. حسن یعنی هماهنگ، قبیح یعنی ناهماهنگ، جور نیست. خب روی این حساب اگر این طوری محمول شد خیلی هم واضح است که کراهت قبیح است یعنی کراهت طوری است که خوشایند مولا و خوشایند آن کسی که فهم مولا را پیدا کرده می‎گوید این خوب نیست، از این حیث تحلیل مفهومی بکنیم دیگر راحت هستیم، اصلا نباید گرفتار  عبارات بشوید بیایید بگویید مکروه حَسن است، الحسن اربعة. کجا الحسن اربعة؟ مستحب و واجب حسن است، حرام و مکروه قبیح است و مباح کدام است؟ مباح ثالث واقعی است، ثالث واقعی از تحلیل مفهوم حسن و قبح است یعنی مباح نه حال هماهنگی و تایید نظام دارد، نه حالت ریک در آش و ساختارشکنی نظام دارد، واقعا ثالث دارد لذا یا باید به عنوان ثالث با او برخورد کنید یا اگر می‎خواهد ثنائی باشد باید ملحق به حسن کنید به آن معنای الحاقی.

شاگرد: اباحه لا اقتضائی می‎فرمایید؟

استاد: بله بله؛ حالا اباحه اقتضایی که روشن است یعنی آن چیزی که نه مصلحت دارد و نه مفسده؛ آن‎هایی هم که اباحه‎ای هست که مشتمل بر مفسده و مصلحت هست، آن خیلی مهم است، گاهی مباح‎هایی داریم که ارزش تابعی دارد، نه ارزش نفسی یعنی یک کار است و این طوری نیست که نه مصلحت دارد و نه مفسده؛ مصلحت دارد، مفسده هم دارد و این‎ها تزاحم می‎کند، وقتی کسر و انکسار می‎کنید می‎بینید خروجی کار این است که بگوییم این را بکن، به عبارت دیگر اباحه اقتضایی این طوری دارد، اباحه اقتضایی که از خروجی کسر و انکسارِ تزاحم مصالح و مفاسد واقعی کار است، نه این که بگوییم کاری هست که نه مصلحت دارد، نه مفسده دارد، اتفاقا از جهتی مصلحت دارد، از جهتی مفسده دارد خروجی‎اش این شده که پس حالا مباح است.

شاگرد: اباحه اقتضایی که شارع اصلا می‎خواسته بگوید چون شریعتش سهله هست مثلا این عنوان را هم داشته باشد

استاد: مصلحت سهله‎ یکی‎اش بود، این که عرض کردم هم مصلحت ... یکی از مصالحی که می‎تواند داشته باشد تصحیح است، سهولت است، خود مصالح خیلی گسترده است، یک روز دیگر هم تاکید کردم که مقصود من از مصالح مصلحت در نفس کار نیست، الان هم امروز که این نظام را مطرح کردم دیگر روشن‎تر است، ما که می‎گوییم مصلحت و مفسده یعنی مصلحتی خواه در نفسِ خود او یا جمیع یعنی طوری هست که در این نظام برای آن مصلحت متصور است.

[اصل مطالب زیر (که با حروف درشت (Bold) نوشته شده) یادداشتی است که استاد سالها قبل به مناسبت مطالعه بحث اعتباریات، در پایان کتاب رسائل سبعه علامه طباطبایی یادداشت کرده بودند و در جلسه مورد بحث قرار گرفت. لذا مطالبی که با حروف درشت نوشته شده، یادداشتهای قدیمی ایشان است که محل بحث است، و مطالبی که با حروف عادی و داخل پرانتز نوشته شده مطالبی است که امروز [1]بحث شد. تاکید می‌شود که غیر از تیترها، تمامی مواردی که با حروف درشت است (حتی اگر داخل کروشه باشد) مربوط به همان یادداشتهاست.]


[1] جلسات درس مباحث الاصول، دوشنبه ١٨/ ١/ ١٣٩٣