رفتن به محتوای اصلی

[صدو سی]

در اصل توسط Hosein- نوشته شده است

در این بیان شما به نظر می‌رسد بار استدلال بر دوش مخاطب قرار داده شده است.

کدام نوع استدلال و کدام نوع مخاطب؟ این بحث را نگه داشته باشید تا به تفصیل راجع به آن گفتگو کنیم.

در اصل توسط Hosein- نوشته شده است

من همیشه برای خودم سوال بود که وقتی می گویند مثل قرآن را بیاورید چگونه چیزی باید بیاوریم تا بتواند مثل قرآن باشد؟

الان شما می فرمایید این مهم نیست.

خوب حالا اگر من مثلا ملای رومی بود و مثنوی را می آوردم و می گفتم این مثل قرآن است (که او در مقدمه مثنوی غیرمستقیم چنین ادعاهایی کرده و اوصاف قرآن (لا یاتیه الباطل من بین یدیه لا من خلفه؛ و ...) را در وصف کتاب خود گفته است؛ آنگاه از نظر مخاطبان چه باید می کردند؟

قبول دارم که تاریخ نشان داد که جایگاهی که قرآن حتی در فارس زبانان پیدا کرده مثنوی پیدا نکرده؛ اما آیا این واقعا دلیل می‌شود؟

مثال خوبی زدید، مولوی اگر در مقدمه «لا یاتیه الباطل» میگوید قبل آن «کشّاف القرآن» گفته است، یعنی نه تنها ادعای مثل قرآن آوردن نکرده بلکه ادعای فهم قرآن کرده تا بیشتر مضامین قرآن را نزد مردم توضیح دهد، و همه میدانند و گفته که شاگرد شمس است، و میگوید بدون استاد کسی، کسی نمیشود، بعد میگوید استثناء است که کسی مثل پیامبر ص استاد نداشته باشد، جسم حضرت ص را جان میشمارد و خودش را اهل تن و محتاج واسطه و استاد:

هر که گیرد پیشه‌ای بی‌اوستا

ریش‌خندی شد بشهر و روستا

جز که نادر باشد اندر خافقین

آدمی سر بر زند بی والدین

مال او یابد که کسبی می‌کند

نادری باشد که بر گنجی زند

مصطفایی کو که جسمش جان بود

تا که رحمن علم‌القرآن بود

اهل تن را جمله علم بالقلم

واسطه افراشت در بذل کرم

و چه جالب خود مولوی همین قضیه اعجاز قرآن کریم و تحدی را به عصای حضرت موسی ع تشبیه کرده، آیا چگونه بهتر از این دفاع کند از تحدی قرآن؟(راجع به لو أن قرآنا سیرت به الجبال.. بیشتر سخن خواهم گفت ان شاء الله):

مصطفی را وعده کرد الطاف حق

گر بمیری تو نمیرد این سبق

من کتاب و معجزه‌ت را رافعم

بیش و کم‌کن را ز قرآن مانعم

من ترا اندر دو عالم حافظم

طاعنان را از حدیثت رافضم

کس نتاند بیش و کم کردن درو

تو به از من حافظی دیگر مجو

رونقت را روز روز افزون کنم

نام تو بر زر و بر نقره زنم

منبر و محراب سازم بهر تو

در محبت قهر من شد قهر تو

نام تو از ترس پنهان می‌گوند

چون نماز آرند پنهان می‌شوند

از هراس وترس کفار لعین

دینت پنهان می‌شود زیر زمین

من مناره پر کنم آفاق را

کور گردانم دو چشم عاق را

چاکرانت شهرها گیرند و جاه

دین تو گیرد ز ماهی تا به ماه

تا قیامت باقیش داریم ما

تو مترس از نسخ دین ای مصطفی

ای رسول ما تو جادو نیستی

صادقی هم‌خرقهٔ موسیستی

هست قرآن مر تو را همچون عصا

کفرها را در کشد چون اژدها

تو اگر در زیر خاکی خفته‌ای

چون عصایش دان تو آنچ گفته‌ای

قاصدان را بر عصایش دست نی

تو بخسپ ای شه مبارک خفتنی

تن بخفته نور تو بر آسمان

بهر پیکار تو زه کرده کمان

لطیفه: در بیت سوم، خداوند متعال رافض شده!