رفتن به محتوای اصلی

مؤلفه ظهور در کلام امام حسن علیه‌السلام؛ «أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ يَقَعُ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ إِلَّا الْقَائِمُ»

(38:10)

یکی دیگر را می‌خواهم امروز  عرض کنم. بزنگاه عرض دیروز من این بود: در بحران‌هایی که همه چیز فراموش می‌شود آن جا است که تمایز امام معصوم که چشمشان از ناحیه خدا می‌بیند بادیگران مشخص می‌شود. اگر ما باشیم در آن بحرانی که پیش می‌آید همه چیز یادمان می‌رود. اما امام معصوم فراموش نمی‌کنند. داشتم این را عرض می‌کردم. حالا ابومسلم آمده و امام صادق محکم می‌فرمایند: «أ ما یعلمون؟!». یکی از موارد دیگر زمان صلح حضرت امام مجتبی علیه السلام است. مصالحه صورت گرفت و عده‌ای همه ناراحت بودند که چرا این کار شد؟! امام علیه‌السلام در این روایتی که در کمال الدین هست توضیح خیلی جذابی دال بر بحث ما می‌دهند دال بر بحث ماست. چرا؟ وقت صلح نقطه عطفی در تاریخ است. چیزهای مخفی ای که در منظومه اعتقادات اهل البیت هست و بیش از بذر آن را کاشته‌اند، در آن نقطه ها خودش را نشان می‌دهد. حضرت در بیان این‌که چرا صلح کردم، توضیحاتی می‌فرمایند، تا اینجا که می‌فرمایند:

لَمَّا صَالَحَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع مُعَاوِيَةَ بْنَ أَبِي سُفْيَانَ دَخَلَ عَلَيْهِ النَّاسُ فَلَامَهُ بَعْضُهُمْ عَلَى بَيْعَتِهِ فَقَالَ ع وَيْحَكُمْ مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتُ وَ اللَّهِ الَّذِي عَمِلْتُ خَيْرٌ لِشِيعَتِي مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ أَ لَا تَعْلَمُونَ أَنَّنِي إِمَامُكُمْ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَيْكُمْ وَ أَحَدُ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَيَّ قَالُوا بَلَى قَالَ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ الْخَضِرَ ع لَمَّا خَرَقَ السَّفِينَةَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ كَانَ ذَلِكَ سَخَطاً لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ إِذْ خَفِيَ عَلَيْهِ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِي ذَلِكَ وَ كَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ حِكْمَةً وَ صَوَاباً أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ يَقَعُ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ إِلَّا الْقَائِمُ الَّذِي يُصَلِّي رُوحُ اللَّهِ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع خَلْفَهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُخْفِي وِلَادَتَهُ وَ يُغَيِّبُ شَخْصَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ إِذَا خَرَجَ ذَلِكَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِي الْحُسَيْنِ ابْنِ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يُطِيلُ اللَّهُ عُمُرَهُ فِي غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِي صُورَةِ شَابٍّ دُونَ أَرْبَعِينَ سَنَةً ذَلِكَ لِيُعْلَمَ‌ أَنَّ اللَّهَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ.[1]

«…وَيْحَكُمْ مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتُ»؛ شما چه می‌دانید من چه کردم؟! «وَ اللَّهِ الَّذِي عَمِلْتُ خَيْرٌ لِشِيعَتِي مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ».

بعد می رسند تا اینجا: «أَ مَا عَلِمْتُمْ»؛ یعنی مطلبی است که نزد ما اهل البیت روشن است و شما هم باید بدانید. «أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ يَقَعُ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ»؛ من و برادرم از این مستثناء نیستیم. خب چه کسی مستثناء است؟ «إِلَّا الْقَائِمُ الَّذِي يُصَلِّي رُوحُ اللَّهِ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع خَلْفَهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُخْفِي وِلَادَتَهُ وَ يُغَيِّبُ شَخْصَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ إِذَا خَرَجَ»؛ این مطلب بسیار مهمی است. در دستگاه اهل البیت عجائب است. فرض بگیریم حضرت در سنی بودند و خلیفه عباسی به حضرت دست پیدا می‌کرد و می‌گفت با من بیعت کن. اگر حضرت بیعت می‌کردند، دیگر خلاف وعد نمی کردند. چرا «یخفی»؟ برای این‌که بیعت نباشد.

مکرر عرض کردم؛ از مطالبی که مشتی به دهان سنی هایی است که در مورد حضرت سیدالشهداء علیه السلام می‌گویند «قُتِل بشرع جدّه»، امام مجتبی علیه السلام در صلح نامه سند حقانیت شهادت سید الشهدا را تضمین قبلی کردند. فرمودند معاویه ما صلح می‌کنیم به شرط این‌که بعد از خودت کسی را تعیین نکنی. یعنی اگر یزید سر کار آمد بیعتی گردن برادر من ندارد. تو گردن برادر من بیعت داری اما پسرت ندارد. ببینید چه لطافت کاری هایی هست. لذا وقتی حضرت خواست بیعت کند، معاویه یزید را نصیحت کرد. ظاهراً یزید در امور خلافت داری مجتهد شده بود و به حرف پدرش گوش نداد! گفت از این‌که متعرض حسین بشوی بپرهیز. سفارشش کرد که کاری با حسین نداشته باش. اما این ملعون به محض این‌که سر کار آمد نامه نوشت که بیعت بگیر. یعنی این قدر خلاف حرف پدر را زد.

یکی از چیزهایی که جالب است، شواهدی از زمان اول دارد؛ حضرت در اینجا می‌فرمایند:

«ذَلِكَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِي الْحُسَيْنِ ابْنِ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ»؛ این یک واژه کلیدی است. حتی بین اهل‌سنت هم هست. «ابن خیرة الاماء»، «ابن سیدة الاماء». به گمانم در مصنف ابن ابی شیبه آمده است؛ حدیثش را آورده‌ام. تصحیف شده به «خیر الآباء». معلوم است که تصحیف شده است؛ چون می‌گفتند یعنی چه؟ این ریشه‌دار است. یعنی «ابن خیرة الاماء» یک استثناء است در منظومه اعتقادات اهل البیت. «ما منا الّا و فی عنقه بیعة الّا ابن خیرة الاماء». اتفاقا یک نامی را گفته اند که ماندگار شود. مؤلفه فرهنگی شود. «ابن خیرة الاماء» را تحقیق کنید؛ خودش یک مقاله می‌شود.

شاگرد: استثناء امام حسین به چه صورت می‌شود؟

استاد: حضرت بیست سال به معاویه چیزی نگفتنند. ده سال امامتشان بود. بیست سال بعد از پدرشان چیزی نگفتند.

شاگرد۲: «ابن سیدة الاماء» را بفرمایید نکته فرهنگی اش چیست؟.

استاد: آن را باید بیاوریم و مفصل بحث کنیم. برخی از چیزها سرنخ است شما باید پی آن را بگیرید به هر چه رسیدید در فدکیه بگذارید بخشی را من آنجا گذاشته ام.


[1]  كمال الدين و تمام النعمة نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : ۳۱۶