نحوه علمکرد شیخ طوسی و علامه مجلسی ذیل قرائت «ارجلکم»
استاد: فرمایش آقا را از خود شیخ طوسی عرض کنم. خیلی جالب است. ببینید شیخ الطائفه در همینجا در تهذیب میفرمایند ببینیم «ارجلِکم» است یا «ارجلَکم». عبارت شیخ در تهذیب این است: میگویند: « إن القراءة بالنصب غير جائزة و إنما القراءة المنزلة هي القراءة بالجر»[1]. اول شیخ این را میگویند. چرا؟ چون اختلاف است. به شیخ میگوییم چرا میگویید قرائت جر درست است؟ همینی که گفتید باید تحقیق کنیم. میگویند تحقیق من این است: روایتی را نقل میکنند. من سند آن را میاندازم:
«سألت أبا جعفر ع عن قول الله عز و جل- و امسحوا برؤسكم و أرجلكم إلى الكعبين على الخفض هي أم على النصب قال بل هي على الخفض». خب گام تحقیق است؛ وقتی روایت داریم که امام فرمودند «ارجلِکم» دنبال حفص میروید یا نمیروید؟!
شاگرد: قول دیگر… .
استاد: کدام قول؟! از اطمینان افتاد. اینجا شما میگویید حفص اشتباه کرده، «انما الاختلاف یجی من قبل الرواة»، این راوی هم در مهمترین آیه محل ابتلاء اشتباه کرده! لذا از اعتماد میافتد. وقتی افتاد دیگر کجا میگویید به قول او مراجعه میکنیم؟! وقتی قرار شد اختلاف از حفص باشد، دیگر قرائت امیرالمؤمنین کنار میرود. یعنی شما در مهمترین آیه وضو قرائت حفص را چه کار میکنید؟ با اینکه میگویید حفص از امیرالمؤمنین نقل کرده است. در اینجا یک روایت هست که حضرت جر را میگویند.
شاگرد: کسی نمیداند، تعارض میشود و چون آن متواتر است مقدم میشود؟
استاد: مبانی اینها معلوم است. مرحوم شیخ اصلاً اسمی از حرف واحد و «انما الاختلاف» نمی برند. چون ایشان این قرائات را مصداق «انما الاختلاف من قبل الرواة» نمیدانند. خب شیخ چه کار میکنند؟
شاگرد: مثل قبلی بُرش نداشت.
استاد: ببینید حرف چه بود؟ این بود که قرائت متواتری که مطمئن هستیم، قرائت حفص از امیرالمؤمنین است؛ حفص «ارجلَکم» خوانده است. این از امیرالمؤمنین هست یا نیست؟!
شاگرد: هست.
استاد: نیست. روایت میگوید جر است.
شاگرد: ممکن است تعارض کند. یک روایت داریم که از حفص از امیرالمؤمنین است، روایت دیگر غیر متواتر (ارجلِکم) است. در تعارض متواتر اخذ میشود.
شاگرد2: حفص زیر سؤال میرود.
شاگرد3: نصی داریم که قرآن یک حرف است، اگر نص دیگری داریم که … .
استاد: ببینید ما یک نص نداریم که تعدد قرائات را نفی کند. عبارت این است که «ان القرآن حرف واحد نزل من عند واحد»، این را در مقابل چه کسانی گفتند؟ کسانی که گفتند «ان القرآن سبعة احرف» پس ترجمه قرآن جایز است. پس هر چه خواستی بخوان. جالب این است که از همین کتاب آدرس دادهام که ایشان میگویند ائمه هیچ کجا نهی نکردهاند. بلکه تشویق کردهاند و امضاء کردهاند. بعد چطور شما میگویید امامیه تنها قرائت حفص را میخواندند؟! اینها تعارضاتی است.
شاگرد: این برای فضایی است که بقیه قرائات متعارف است. اگر فرض کنید بگویند حفص گفته، عاصم گفته، سَلَمی گفته، امیرالمؤمنین گفته اند که اینجا را نصب بخوانید. یک روایت داریم که فلانی گفته، فلانی گفته که امام باقر علیهالسلام گفته اینجا را خفض بخوانید. اینجا تعارض میشود. چرا میگویید حتماً باید حفص… .
استاد: مدعی را ببینید؛ امامیه میگویند آن چه که حفص خوانده به امیرالمؤمنین علیهالسلام میرسد. میگوییم طبق این بیانی که دارید، آیه وضو به امیرالمؤمنین میرسد یا نمیرسد؟
شاگرد2: روایت ترجیح دارد.
استاد: پس نقض شد. شما میگویید هر چه حفص خوانده به امیرالمؤمنین میرسد، اما دوباره میگویید باید تحقیق کنیم!
شاگرد: در مورد این روایت چه کار میکنند.
استاد: من مقصودی دارم. من دنباله آن را بخوانم تا ببینید شیخ چه کار میکنند. شیخ میگویند روایت داریم. بعد میگویند:
«و هذا يسقط أصل السؤال»؛ سؤال از اینکه ببینیم فرق جر و نصب چیست. در تهذیب بحث مفصلی دارند. بعد میگویند: «ثم لو سلمنا»؛ این عبارت ایشان در بحث ما خیلی فنی است. «أن القراءة بالجر مساوية للقراءة بالنصب»؛ کار شیخ در تبیان هم همین است. یعنی اول قرائات را سنجش میکنند. اگر قرائت شاذ و ضعیف بود آن را کنار میگذارند. میگویند «لانجوز ان نقرأ به». درجاییکه دو قرائت در شهرت در کنار هم آمدهاند میگویند «کله قرآن». اینجا هم همینطور است. اول میگویند طبق این روایت میگوییم تنها قرائت جر؛ بعد میگویند اگر این دو قرائت در فضای قرائات مساوی باشند…، «من حيث قرأ بالجر من السبعة- ابن كثير و أبو عمرو و حمزة و في رواية أبي بكر عن عاصم»؛ همین مصحفی است که الآن خواندم. بعد شروع به جواب دادن میکنند و میگویند ما حرفی نداریم؛ هر دو قرائت قبول است؛ بیا این جواب را بدهم. مفصل است نگاه کنید.
میگویند: «لو سلّمنا مساواة»، این شیوه شیخ در سراسر تبیان است. حالا جالب بیان مرحوم مجلسی[2] است. مرحوم مجلسی وقتی به اینجا میرسند، شیخ میگویند باید روایت را به جر بخوانید. بعد توضیحاتی میدهند که مبنی بر این است و … . میگویند:
نعم اتفقت الإمامية و تظافرت أخبارهم بوجوب تلاوة هذا القرآن، و العمل به بقراءاته المشهورة إلى أن يظهر الحق، فلا يمكن ردها لمحض رواية ضعيفة، فلا بد من توجيه لقراءة النصب، فالمعول على سائر الوجوه، و إنما ذكر هذا الوجه تقوية للمنع و استظهارا في الحجة، و الله يعلم[3]
«… فلا يمكن ردها لمحض رواية ضعيفة»؛ میگویند جناب شیخ شما یک روایت آوردهاید، میخواهید قرائت حفص از عاصم را که فتح است کنار بگذارید، درحالیکه نمیشود. این قرائات مشهوره را نمیتوانید با یک روایت کنار بگذارید. تحقیق است، داریم جلو میرویم. «فلا بد من توجيه لقراءة النصب»؛ یعنی باید هر دو را بپذیریم. کما اینکه خود شیخ هم همین کار را کردهاند. گفته بودند «علی فرض تساوی القرائتین»؛ یعنی هر دو را قراء خواندهاند و در قرائات سبعه هست. بعد بحث را ادامه دادند.
ببینید در فضای تحقیق شیخ نگفتند نزد ما تعدد قرائات نیست، اول فرمودند این قرائت را چه کارش کنیم؟ گفتند خب این روایت از اهل البیت علیهمالسلام جر را میگوید، بعد میگویند درست است که روایت جر را میگوید ولی این قرائات در سبعه هست. لذا اگر هست باید توجیه کنیم و ادامه میدهند. یعنی سراغ این نمیروند که ببینیم کدام یک از آنها است. خیلی مهم است. یعنی وقتی هر دو قرائت مساوی شد، به تعبیر تبیان «تلقته القراء بالجواز»، «ما هو جایز عند القراء»، وقتی اینطور شد میبینید میگویند «کلاهما قرآن». چرا؟ چون قرآن باید متواتر باشد. و وقتی هر دو در شهرت به حد بالایی رسیدند هر دو متواتر هستند. این سبکی بوده که این اجلاء داشتهاند.
شاگرد: وقتی شهید اول را کنار میگذارد، در نهایت شیخ را هم کنار میگذارد. میگوید این روایت خلاف قرآن است، «فضربوها علی الجدار».
استاد: ببینید سؤال من این است: اتفاقا مرحوم شهیدی که مدرس قرآن بودند، گفتهاند همانطور که در تفسیر منهج الصادقین هست که تا قرن دهم همه شیعه طرفدار قرائت ابوبکر شعبة بن عیاش بودند، چرا اینطور بوده؟ همینطور هم هست. صافی را نگاه کنید. مجمع البیان را ببینید. چرا همه طرفدار آن بودند؟ ایشان فرموده بودند چون قرائت شعبة از عاصم «و ارجلِکم» است. شیعه ها خوششان می آمده که «ارجلِکم» با مسح پا مناسب است. آقای شهیدی اینطور گفته بودند. خب الآن در اینجا قرائت مشهور شده قرائت حفص. خب تا قرن دهم قرائت مشهور دیگری بوده! بین شیعه قرائت دیگر معروف بوده.
حالا به آن چیزی که من عرض کردم برگردیم. وقتی میگویند آن چه که قرائت شیعه است، حفص از عاصم از ابوعبد الرحمان سلمی است، میگوییم حفص میگوید «ارجلَکم»، ابوبکر میگوید «ارجلِکم»، شما با ارتکاز خودتان بگویید نزد کسانی که حرف واحد را میگویند کدام قرائت مناسب است که امیرالمؤمنین خوانده باشند؟! «ارجلِکم». این جواب را به این دلیل میگویم: با اینکه آنها میخ حفص را میکوبند، در ارتکاز خودش شیعه بما هم شیعه در این آیه با اینکه محل ابتلای کثیر است، ذهنشان سراغ ترجیح قرائت ابوبکر میرود. و حال اینکه طبق مبانی ای که روشن است از تمام اینها تلقی نزول وحی می شده. آن روایاتی که الآن طبق آنها میگوییم تنها یک قرائت درست است، آن یکی به این معنایی است که الآن از قرن یازدهم به بعد معنا میکنیم. مقدس اردبیلی، علامه حلی، شهید اول که اینطور معنا نمی کردند.
به این هم ختمش کنم: محدث جلیل القدر صاحب وسائل، برای همین بحث ما کتاب نوشته اند «تواتر القرآن». آن را نگاه کنید، یعنی «تواتر القرائات». محدث برای آن کتاب نوشته اند. بعد شما میگویید «حرف واحد»؟! میگوییم خب آن طرفش را هم داریم. یک محدث بزرگ شیعه میگوید چرا به ما نسبت میدهید «حرف واحد» یعنی یک قرائت؟! این قرائات که همه از ناحیه خداوند متواتر است. اگر هم یک روایت گفته «حرف واحد»، یک روایت هم در مقابلش است. این هم از محدث بزرگ شیعه. اینها مطالب مهمی است که تنها یک طرف آن گفته شده. در فضای الآن ما این مهیمن شده است. برای همین بحث کافی است کسی کتاب «تواتر القرآن» صاحب وسائل را بخواند.
[1] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج۱ ؛ ص۷۰
[2] ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار ؛ ج۱ ؛ ص۲۹۸
[3] همان