رفتن به محتوای اصلی

الف) محقق اردبیلی

من دیروز عبارت محقق اردبیلی را گفتم. ما دیروز بخشی از آن را خواندیم. دنباله آن را که مرحوم صاحب مفتاح الکرامه نیاورده اند را می‌خواهم بخوانم. ببینید در ذهن مقدس اردبیلی قرآنیت قرآن به چه صورت است. مرحوم اردبیلی این‌طور فرمودند:

ومعلوم من وجوب القراءة بالعربية المنقولة تواترا ، عدم الاجزاء ، وعدم جواز الإخلال بها حرفا وحركة، بنائية وإعرابية وتشديدا ومدا واجبا ، وكذا تبديل الحروف وعدم إخراجها عن مخارجها لعدم صدق القرآن : فتبطل الصلاة مع الاكتفاء بها ، ومع عدم الاكتفاء أيضا إذا كانت كذلك عمدا ، ويكون مثله من الكلام الأجنبي مبطلا ، والا فتصح مع الإتيان بالصحيحوكأنه لا خلاف في السبعة، وكذا في الزيادة على العشرة ، واما الثلاثة التي بينهما فالظاهر عدم الاكتفاء ، للعلم بوجوب قراءة علم كونها قرآنا ، وهي غير معلومة : وما نقل انها متواترة غير ثابت[1]

وقتی می‌گویند قرائت واجب است، شما چاره‌ای ندارید عربی بخوانید «المنقولة تواترا»؛ در نماز آن قرائتی را بخوانید که متواتر نقل شده. و الا نماز نخوانده‌اید؛ عدم الاجزاء؛ اگر متواتر را نخوانید نمازتان درست نیست. «وعدم جواز الإخلال بها حرفا وحركة، بنائية وإعرابية وتشديدا ومدا واجبا»؛ همه این‌ها واجب است. اگر نخوانید مجزی نیست. «وكذا تبديل الحروف»؛ اگر یک حرف را عوض کنید دیگر آن نیست. «وعدم إخراجها عن مخارجها»؛ یک حرف را از مخرجی که دارد اداء نکنید یک حرف قرآن را کم گذاشته‌اید. «لعدم صدق القرآن»؛ اگر تغییر دادید که دیگر قرآن نخوانده‌اید. باید در نماز قرآن تلاوت کنید. «فتبطل الصلاة مع الاكتفاء بها ، ومع عدم الاكتفاء أيضا إذا كانت كذلك عمداً».

«و كأنه لا خلاف في السبعة»؛ آن چه که قرآن است و شما باید در‌ آن تغییر ندهید؛ خلافی نیست که هفت قرائت قرآن است. «وكذا في الزيادة على العشرة»؛ یعنی خلافی نیست که بیش از ده تا هم قرآن نیست. فقط اشکال در این سه تا می‌ماند. همان عبارتی است که قبلاً خواندیم.«واما الثلاثة التي بينهما فالظاهر عدم الاكتفاء، للعلم بوجوب قراءة علم كونها قرآنا»؛ سه تا را بخوانیم یا نه؟ ما باید قرائتی را بخوانیم که یقین کنیم قرآن است. در آن هفت تا علم داریم، اما در این سه تا نداریم.«وهي غير معلومة»؛ در عشر علم نداریم که قرآن باشد.می‌گوییم شهید اول که گفته‌اند عشر متواتر است. می‌فرمایند: «وما نقل انها متواترة غير ثابت.ولا يكفي شهادة مثل الشهيد: لاشتراط التواتر في القرآن الذي يجب ثبوته، بالعلم : ولا يكفي في ثبوته، الظن»؛ این عبارات را خوانده‌ایم. من رد می‌شوم. «وكيف يقبل ذلك، مع انه لو نقل عنه صلى الله عليه وآله ذلك، لم يثبت»؛ یعنی حتی اگر با روایت صحیح السند –علامه تصریح کردند- به ما بگویند که پیامبر خدا به این صورت خواندند مجاز نیستیم که بخوانیم. چون روایت است و روایت ظنی است. اما در قرآن، باید علم داشته باشیم که قرآن است. ما حرف شهید را چطور قبول کنیم درحالی‌که یک نفر است؟! و حال آن‌که حتی اگر به خود حضرت برسد برای ما کافی نیست.

«فقول المحقق الثاني والشهيد الثاني ـ انه يجزى ما فوق السبع إلى العشرة ، لشهادة الشهيد بالتواتر ، وهو كاف ، لعدالته واخباره بثبوته كنقل الإجماع ـ غير واضح»؛ یعنی حرف آن بزرگوار را قبول نداریم. یعنی لایجوز العشر.«نعم يجوز له ذلك إذا كان ثابتا عنده بطريق علمي وهو واضح»؛ بله، می‌گویند اگر برای خود آن‌ها ثابت شود ما حرفی نداریم. آن‌ها عالم هستند. ما که عالم نیستیم.

این عبارت را برای اینجا خواندم؛ ‌«بل يفهم من بعض كتب الأصول. ان تجويز قراءة ما ليس بمعلوم كونه قرآنا يقينا فسق»؛ ببینید در دنباله رد حرف محقق این را می‌گویند. می‌گویند ما چه می‌دانیم قرآن است یا نه. بله لاخلاف در سبع که قرآن است. اگر بیاییم عشر را تجیز کنیم داریم چیزی که علم نداریم کلام خدا است را تجویز می‌کنیم که قرآن است. خود این تجویز فسق است. حالا جلوتر می‌برند. این جلوتر بردن جالب است.

«بل كفر»؛ کفر است. چرا؟ چیزی را که علم نداریم قرآن است، داریم به خدا نسبت می‌دهیم که قرآن الهی است. از کجا می‌گویید؟!اینجا را ببینید. چیزی است که طلبگی ما با آن مانوس هستیم. «فكل ما ليس بمعلوم انه يقينا قرآن، منفي كونه قرآنا يقينا»؛ هر چه که علم نداریم یقینا قرآن است، یقینا قرآن نیست. همان عبارتی است که معروف است و می‌گفتیم «ما شک فی حجیته نقطع بعدم حجیته». این را در حجیت می‌گفتیم. مشکوک الحجیه مقطوع عدم الحجیه است. همین را در اینجا نیز می‌گویند. می‌گویند چون باید قطع به قرآنیت قرآن داشته باشیم، پس هر چه شک داریم که قرآن است یا نه، قطع داریم که قرآن نیست. چیزی که قطع داریم قرآن نیست، چطور می‌خواهیم در نماز بخوانیم؟!


[1]مجمع الفائدة والبرهان في شرح إرشاد الأذهان ج۲ ص۲۱۷