احتمال پنجم؛ تبدیل خط کوفی به خط نسخ
احتمال پنجمی هم هست که در ذهن من طلبه نسبت به سؤال از مالک، اظهر وجوه است. میگوید «احدثه الناس من الهجا»، بالدقه اعراب گذاری که هجا نیست. خط کوفی که مایل بود و آن را تبدیل کردند هم اصلاً هجا نیست و هجایی احداث نشده. هجا همان هجاء است. حروف همان حروف است. همه میتوانستند بخوانند و یک اندک تفاوت در آن بود. یا در خط قیاسی که هجاء تغییر نکرده بود. چه با تاء بنوسید «رحمت الله» و چه با «ه» بنویسید، هجاء تغییر نکرده است. یعنی حروف همان حروف هستند و فقط شما به جای تلفظ تاء، هاء نوشته اید. پس «احدثه الناس من الهجاء» به چه معنا است؟
پنجمین احتمال این است که خط نسخ تازه شروع شده بود. ریشههای خط نسخ از همین زمان مالک شروع شده بود، تا زمان ابن مقله مدتی طول کشیده بود تا این نسخ کامل شود. نسخ یعنی چه؟ یعنی دقیقاً یعنی «احدثه الناس من الهجاء». «هجاء» یعنی قلم، دو قلم است. ما که الآن با خط نسخ انس داریم اصلاً نمیتوانیم خط کوفی را بخوانیم. آنها «ن» را طور دیگری مینویسند. «م» را طور دیگری مینویسند. حرف همان حرف است؛ «ن» همان «ن»است اما وقتی خط کوفی را نگاه میکنیم نمیدانیم کدامش است. مگر اینکه از قبل آیه را بدانیم. وقتی آیه را دانستیم اگر بعضی از حروفش را تشخیص دادیم میخوانیم. این هجاء میشود. یعنی زمان مالک خط نسخ شروع شده بود. به قول امروزیها تغییر فونت میگویند. یعنی آن چه را که مردم قبلاً به خط کوفی، حجازی، و خط قیاسی مینوشتند، عوض شد؛ حتی در خط قیاسی «ن» را به همان خط کوفی مینوشتند؛ «ن» که آنها مینوشتند بهصورت خط لاتین، مثل «J» بود. یک نقطه رویش بود و همینطور پایین میآمد. در خط نسخ دیگر «ن» به این صورت نیست، یک چیز گردی نوشته میشود که نقطه وسط آن میآید. یعنی کاملاً شکل حروف فرق دارد. در اصطلاحی که مرحوم نراقی دارند، «قلم» میگویند. اقلام یعنی چه؟ یعنی شما برای این بیست و هشت حرف، یک رمزی میگذارید که مانوس نوع نیست، بلکه رمز دیگری است. شما میتوانید آن را بخوانید چون قلم را بلد هستید. وقتی هم میخوانید مردم میبینند دارید «بسم الله» میخوانید اما کسی که آن قلم را نداند نمی فهمد که شما «بسم الله الرحمن الرحیم» نوشته اید. چون حروفش فرق دارد. به این قلم میگوییم. خط نسخ در آن زمان تازه شروع شده بود. مردم طوری مینوشتند که کسی این را میخواند، اگر آن را بلد نبود نمیتوانست بخواند.
شاگرد: هجاء خود حرف است یا نوشتار حرف است؟
استاد: نوشتار حرف است. همین را میخواهم بگویم. «احدثه الناس من الهجاء». خط قیاسی که احداث هجاء نبود. همان هجاء بود فقط جورواجور مینوشتند. یعنی الف را گاهی میآوردند و گاهی نمی آوردند. گاهی «ت» مینوشتند، گاهی هم «ه» مینوشتند. ولی «ه» همان «ه» بود. «ت» همان «ت» بود، فرقی که نکرده بودند. به خلاف خط نسخ. لذا ابن مقله در سیصد که خطاط مهمی بود…؛ و در آن زمان مصاحف زیادی به خط نسخ نوشته شد که تا الآن به خط نسخ مینویسیم، چرا؟ چون یاد دادن خط نسخ آسانتر بود، نوشتنش آسانتر بود و همه جهات را داشت. فقط مثل مالک گفته بود ننویسید. بهعنوان احتمال عرض میکنم. گفته بود آن حروف را نیاورید چون کاملاً خط مصحف تغییر میکند. لازمه آن هم همین است که ما در اینجا نشسته ایم. ما بهراحتی قرآن را از روی خط نسخ میخوانیم، اما خط کوفی را اصلاً نمیتوانیم بخوانیم. باید درس آن را بخوانیم. باید مدتی انس بگیریم و مدتی تمرین کنیم تا اگر یک لوحی بیاید بتوانیم بخوانیم. من خیلی کم مراجعه کردهام الآن که یک لوح کوفی جلوی من میگذارند در شرائط عادی نمیتوانم بخوانم. چرا؟ چون حروف آن را تشخیص نمیدهم. کاف و لام و … تفاوت میکند.
شاگرد: ابن مقله در سیصد چه کار کرد؟
استاد: مصاحف را به خط نسخ نوشت. همین خطی که امروزه ما مینویسیم.
شاگرد: در زمان مالک خط درآمده بود ولی با آن نمی نوشتند؟
استاد: مصحف را نمی نوشتند. برید و چیزهای دیگر را با آن مینوشتند. اما مصحف را نمی نوشتند.
شاگرد: چه زمانی شروع به نوشتن مصحف با آن کردند؟
استاد: بعضیها نوشته بودند. اگر هیچ کسی ننوشته بود، ممکن نبود ابن مقله بتواند چنین کاری کند. قبلش مالک گفته بود ننویسید. ولی از بس راحت بود کسانی که کار کرده بودند مینوشتند. کمکم آمده بود و مقله چون وزیر دربار عباسی بود، با پشتوانه قدرت حکومتی خط نسخ را در مصحف مسلمین رسم کرد. یعنی دیگر کسی نمی گفت ننویسید یا بنویسید. تا قرن پنجم و ششم، خط کوفی حسابی رایج بوده. بعد کمکم زینتی شد. الآن هم زینتی است. تا قرن پنجم بود اما از قرن پنجم به بعد زینتی شد. ابن مقله در سیصد این کار را کرد. تا قرن پنجم هم با خط کوفی مینوشتند ولی از قرن پنجم به بعد سیطره نوشتن با خط نسخ شد. این احتمال به فعلاً در ذهن من در سؤال از مالک، اظهر است. این درآمده بود. چرا؟ چون «احدثه الناس من الهجاء». درحالیکه در تمام فروض دیگر هجاء تغییر نکرده بود. در کاربرد هجاء واحد که «ه» بنویسیم یا «ت» بنویسیم، یا الف را بیاوریم یا نیاوریم اختلاف پیدا میشد. اما اینجا احداث هجا بود و خط تغییر کرده بود. خط نسخ شده بود، بهنحویکه کسی که این را میدید نمیتوانست آن را بخواند و کسی که آن را میدانست نمیتوانست این را بخواند. یعنی کسانی که اگر خط کوفی بلد بودند، تا زمانیکه خط نسخ را بلد نبودند نمیتوانستند قرآن بخوانند. یک چیز گردی میدید که وسطش نقطه است، میگفت این چیست؟ میگفتند نمیدانم. اصلاً خبر نداشت که این «ن» است. چرا؟ چون در ذهن او «ن» به همان خط کوفی بود.
شاگرد: دراینصورت تفاوت رسم عثمانی با رسم رایج آن زمان چه میشود؟
استاد: اصل سؤال من هم همین بود. تفاوت رسم عثمانی با رسم رایج چه میشود؟ در رسم عثمان خصوصیتی را دخالت میدادند. در جاهایی در برید، الف را میآوردند اما در آن نیاوردند. چرا؟ چون هم بتوانید «کتاب» بخوانید و هم بتوانید «کتب» بخوانید. میدیدند هم قرائت «کتاب» داریم و هم قرائت «کتب» داریم، لذا در آن جا الف را میانداختند. این انداختن در مواضعی اختصاص به مصحف داشته، چرا؟ چون بتوانیم آن دو قرائت را بخوانیم.
شاگرد٢: در خود «بسم الله الرحمن الرحیم» هم تعمدی بوده که ننوشتند.
استاد: البته اینکه در فن خط، سائر مصاحف…؛ چون میدانید خیلی از مصاحف قدیمی پیدا شده است. مطابقت دادن و اینکه کجا به این صورت بوده و نبوده، نیاز به پی جویی مواردش دارد. اینکه میفرمایند در چه چیزی تفاوت بود، مثلاً در خیلی از جاها بعد از واو جمع، الف نیاوردهاند. در برخی از جاها بعد از واو اصلی کلمه، حرف الف را آوردهاند. اینها خودش یک فنی است که چرا اینطور و آنطور است.