رفتن به محتوای اصلی

تعبیر «کانوا مخیرین فی اول الاسلام» و برداشت تلاوت به مرادف از آن

جلسه قبل مجمع البیان را می‌خواندیم؛ تفاوت‌هایی که بیان جناب طبرسی با بیان جناب شیخ داشتند را بیان کردیم. من تعبیر «تحریر عالی» را داشتم. «تقریر» یک نحو بیان حرف است، «تحریر» یک نحو بازنویسی است. هفتمین نکته در آخر مباحثه مطرح شد، نکته مهمی هم که در ذهنم بود را یادم رفت عرض کنم. بعداً یکی از آقایان فرمودند و یادم آمد. الآن می‌خواهم روی آن نکته تأکید کنم. عبارتشان این بود: «فاجری قوم لفظ الاحرف علی ظاهره ثم حملوه علی وجهین»؛ کسانی که «احرف» را به‌معنای لفظ گرفتند، نه «سبعة معان»، بر دو وجه حمل کرده‌اند. این وجه بسیار مهمی است. چون اقوال متشتتی که تا هفتاد قول هم هست را از ذیل حدیث کنار می‌زند و یک دسته‌بندی خیلی موجز و نافع تحویل می‌دهد؛ آن چه که در کل بدنه عالم اسلام، ینبغی ان یذکر است را در دو وجه ذکر می‌کنند. خُب آن دو چیست؟ اولین آن‌ها همانی بود که اهل‌سنت از روز اول از این حدیث برداشت می‌کردند. دومین آن حرف ابن قتیبه است؛ همانی است که شیخ الطائفه فرمودند اصلح الوجوه است. به این صورت، بحث خیلی روشن می‌شود؛ این‌که مقصود ایشان چیست و این‌که روایات شیعه گفته‌اند حرف واحد، به این صورت، این خیلی منظم می‌شود. کسی که مجمع را نگاه کند خیلی نافع می‌شود.

نکته‌ای که یادم رفت عرض کنم، این بود: وقتی می‌خواهند وجه اول را بگویند، همین مطلبی که ما تکرار می‌کنیم و می‌گوییم آن روایات ناظر به این بوده که آن‌ها هر چه که می‌خواستند را می‌خوانند، همین را در وجه اول می‌گویند. یعنی می‌گویند سبعة احرف، دو وجه دارد. یک وجهش چیست؟ «و کانوا مخیرین فی اول الاسلام فی ان یقرئوا بما شائوا منها»؛ «بما شائوا» همان نحوی است که خود اهل‌سنت می‌گویند.

شاگرد: در «بما شائوا» چند احتمال هست، مقصود شما کدام است؟ یکی اختیار از بین قرائات است، یکی نقل به معنا است و ….

استاد: در این‌که آن‌ها نقل به معنا و مرادف گویی را جایز می‌دانستند، شواهد عدیده‌ای را عرض کردم. بعدها در کتاب‌های قرن سوم –مثل ابن قتیبه- و به‌خصوص قرن چهارم، این فضا هم فراموش شده بود و هم مستنکر بود؛ یعنی یک چیز عجیبی بود که قرآن را بخوانی و مرادف بیاوری؛ مثلاً به «مالک یوم الدین» که رسیدی خودت بخوانی «صاحب یوم الدین». این را چه کسی می‌پذیرد؟! کسی باورش نمی‌شود. اما در آن زمان این‌ها بود. من شواهد مفصلی آوردم. چون به این صورت بوده، این «اختاروا»، «یقرئون بما شائوا» را در کتاب‌های متأخر حتی خود طبری، دارند. یعنی وقتی بحث به جایی می‌رسد که حالت مستنکر پیدا می‌کند، می‌گویند «یقرئون بما شائوا منها»، یعنی از آن‌هایی که سند داشت. نه از جاهایی که مانند انس از خودش بگوید «ان هذا و اشباهه واحد». این کار را دیگران هم انجام داده‌اند. خود ابن حجر در فتح الباری یک جا می‌گوید نمی‌شود، اما در جای دیگر می‌گوید ثابت است که صحابه این کار را می‌کردند. این تهافت گویی در فتح الباری ابن حجر که متأخر است، هست. ابن حجر عسقلانی آدم بزرگی است.

شاگرد: یعنی گویا این «منها» از آن فاصله گرفته است.

استاد: عبارت مرحوم شیخ چه بود؟

شاگرد: عبارت مرحوم طبرسی این بود: «کانوا مخیرین فی اول الاسلام ان یقرئوا بما شائوا منها». گویا این «منها» از آن واقعیت فاصله گرفته است.

استاد: این «منها» تلطیف فضا است. مرحوم شیخ به این صورت فرمودند: «و کانوا مخیرین فی اول الاسلام فی ان یقرئوا بما شائوا منها». مرحوم شیخ این «منها» را هم دارند.

خلاصه آن چه که منظور من است، این نکته است: «کانوا فی اول الاسلام». یعنی این تخییر اول الاسلام بود اما بعدش نیست؟! پس شما خودتان این همه مختارها دارید؟! این همه مختارها که در تبیان هست برای چیست؟! معلوم می‌شود با این «کانوا مخیرین فی اول الاسلام» می‌خواهند چیزی را بگویند. یعنی این «اول الاسلام» قید زمانی آن است. لذا با وجود «اول الاسلام»، «منها» چه می‌شود؟ برای تلطیف فضا است. از آن منظوری که شما گفتید دور می‌شود ولی هست و نمی‌شود انکار کرد. من مکرر دیده‌ام. در کتاب‌ها توجه داشته‌ام حالتیرا که از این سراغ آن بروند.