رفتن به محتوای اصلی

اختلاف رسم در مثل «بصطة» و «بسطة» و عدم تصحیح آن در تاریخ قرائات، شاهدی بر بطلان انتساب اختلاف قرائات به کاتبین مصحف

 

استاد: آن مانده است. رسم المصحف غانم قدوری در این‌ها خیلی تلاش می‌کند. شاید نزدیک صد صفحه باشد؛ جالب است؛ آن را بخوانید. می‌گوید در رسم المصحف شش قاعده داریم. این شش قاعده خیلی مهم است. اول، قاعده اضافه است. بعد قاعده حذف، قاعده همزة، قاعده فصل و وصل؛ «فَما لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ»[1]؛ در هیچ مصحفی زده نشده؛ حالا یک جا اشتباه کرده‌اند! نه این جور نیست. «ل» را جدا نوشته‌اند. در همه این‌ها این‌طور است.

الآن در مصحفی که برای قرن اول است؛ آن را نگاه کنید. جاهایی که متأسفانه در کتاب‌های ما با عبارت تندی، غلط‌های مسلّمی ذکر می‌کنند، در همه این مصاحف هست. اینجا هم به همین سادگی باشد؟! این ناسخ کذا! در فاصله یک صفحه در یک جا می‌نویسی «بصطة» و یک جا با «سین» می نویس؟! یک جا «یبصط» را با «ص» می‌نویسید و یک جا با «سین» می‌نویسید. خُب مگر درست است که شما این ناسخ را بگویید؟! همین ناسخی که در اینجا با «ص» نوشته، اگر اشتباه نوشته بود دفعه بعد «سین» می‌کردند.

همه این‌ها را در فدکیه آورده‌ام. الموسوعة الفقهیة را ببینید. می‌گوید «نصّ‌الحنفیه و الشافعیه» به این‌که هر کسی قرآنی را ببیند که غلط است، «یجب علیه تصحیحه». ولو این‌که برای خودش نیست. مسلمانان به این صورت برخورد می‌کردند. نمی گذاشتند مصحف غلط بماند. آن وقت اختلاف مصاحف الامصار جا افتاد، این خط‌هایی که عرض می‌کنم همه جا افتاد، احدی در آن‌ها دست نمی برده و می‌نوشتند اما همین‌طور رد می‌شویم و می‌رویم. این شش قاعده قواعدی مهمی است. حالا من که بالای شصت سالم هست تازه دارم این را می‌شنوم. هم نقص خود من است و هم نقص زمینه درسی‌ای است که از روز اول به من طلبه گفته نشده است. این‌ها باید باشد و از روز اول این‌ها را بشنویم. بسیار فن محکم و مهم و شریفی است. چهار قصیده را هم گفته بودم. این‌ها باید درسی شود.

اولین آن‌ها که مربوط به رسم بود، «عقلیة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد»، دومین آن‌ها در عدّ الآی بود؛ آن هم برای شاطبی بود؛ «ناظمة الزهر». سومین آن‌ها «حرز الامانی» بود که در قرائات بود. یکی هم «تتمة الحرز» بود که طرق این قرائات بود. «تتمة الحرز» قصیده مهمی است برای این‌که کسی نگوید این‌ها یک خبر واحد هم ندارد. همه این‌ها ثبت است. خُب اگر از اول آدم این‌ها را بشنود و ببیند، شروح خوبی داشته باشد و آن‌ها را درس گرفته باشند و ببینند این حرف‌ها هست، این‌طور نمی‌شود.

یادتان هست قبلاً عرض کردم، در حوزه قم حاج آقای حسن زاده فرمودند من نزد آقای شعرانی شاطبیه را خواندم. آن نکته خیلی زیبا را گفتند. گفتند من سال‌ها نزد آقای شعرانی درس خوانده بودم. وقتی نزد ایشان شاطبیه را شروع کردم، فرمودند اینجا نمی‌توانی در محضر استاد مودب بنشینی و چشم هایت را پشت بینیت بندازی! اینجا را من شوخی کردم. فرمودند: در این درس باید به لبان من نگاه کنی. یعنی دقیقاً همان کاری که سنت اقراء بوده تا زمان رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله. یعنی آقای شعرانی می‌گویند در اینجا باید به لبان من نگاه کنی؛ عرض و اداء. تو باید برای من بخوانی و من ببینم که درست می‌خوانی یا نه. من هم بخوانم و همان‌طوری که من می‌گویم نگاه کنی. این حرف ساده‌ای نیست که حاج آقا از آقای شعرانی نقل می‌کنند. آقای شعرانی هم می‌گویند من هم نزد پدرم خواندم. پدر ایشان هم نزد استادشان خوانده بودند. متأسفانه از محضر بیت ایشان ببینیم سلسله سند آن نزد آقای شعرانی به کجا می‌رسد. در مشهد هم مقری‌های بزرگی بودند. نوشته‌های چند نفر از آن‌ها هست. من وارد آن نمی‌شوم. ولی علی ای حال می‌خواهم بگویم این یک چیز ریشه‌دار و حسابی است.


[1] المعارج ٣۶