رفتن به محتوای اصلی

دو مثال مهم شیخ طوسی در اختلاف زیاده و نقیصه

 

بزنگاه عرض من مانده است. دارد خیلی جالب می‌شود. ایشان با بیانی که داشتند فرمودند این قرائات سند دارد، ریشه دارد، بعد فرمودند اجماع امامیه هست که می‌توانید همه را بخوانید. مختار امامیه این است که انتخاب نکنید. روایت «سبعة احرف» اهل‌سنت هم نزد ما حرف واحد است. خیلی خوب شد. اگر ظاهر حدیث بیشتر از دو وجه نیست؛ یک وجهش نزد اهل‌سنت معروف است، خب معلوم است که وقتی شیعه تلقی اهل‌سنت را قبول ندارند، ائمه از روز اول آن سبعة احرف آن‌ها را رد کردند و گفتند حرف واحد است. یعنی بستر صدور حرف واحد خیلی روشن است. چون بیشتر از دو وجه نیست. یک وجهش برای قاطبه اهل‌سنت بود؛ خب روایات هم گفتند «حرف واحد»؛ یعنی این حرف شما را قبول نداریم. یک وجهش ابن قتیبه گفته که شیخ می‌گویند اگر حدیث باشد، این وجه درست است. چرا؟ به‌خاطر این‌که اجماع داریم ائمه فرموده‌اند قرائات را بخوانیم. خیلی عالی بیان می‌کنند.

آن چه که خیلی جالب است، این است: وقتی مرحوم شیخ قول ابن قتیبه را نقل کردند و بعد فرمودند اصلح الوجوه است، هفت وجه را می‌گویند. وقتی به هفتمی می‌رسند؛هفتمی اختلاف بالزیادة النقص بود؛ یعنی یک قرائتی اضافه دارد و قرائت دیگر ندارد. شیخ می‌خواهند مثال بزنند؛ کجا را مثال می‌زنند؟ مرحوم طبرسی یکی از آن دو مثالی که شیخ می‌زند را آورده‌اند. ولی هر دوی آن‌ها برای مقصود من خوب است. از کجا مثال آورده‌اند؟ جناب شیخ شما می‌گویید ابن قتیبه می‌گوید سبعة احرف، یعنی هفت نوع ممکن است. پس «ملک» و «مالک» یک نوع از اختلاف است، اما حرف واحد است یا دو حرف است؟ مجموع «ملک» و «مالک» حرف واحد است. خب هفتمی چه طور؟ هفتمی بالزیادة و النقص است؛ یک قرائتی چیزی اضافه دارد و قرائت دیگر چیزی اضافه دارد، هر دوی آن‌ها حرف واحد است؟ یا دو حرف اند؟ حرف واحد هستند. عبارت ایشان روشن است. با این‌که کم دارد، با این‌که اضافه دارد، حرف واحد هستند.

خب وقتی قرائتی که کم دارد و قرائتی که زیاد دارد، حرف واحد هستند، برای ما مثال بزنید. در اینجا سراغ اختلاف مصاحف امصار می‌روند. یعنی از آن چه که بین مسلمین از روز اول تا به حال جا افتاده و احدی هم نگفته از اشتباه ناسخ است؛ این مصحف و آن مصحف، در یکی اضافه هست و در دیگری نیست. شیخ به آن‌ها مثال می‌زنند. به دو آیه مثال می‌زنند.

«و السابع: الإختلاف بالزيادة والنقصان»؛ یکی از انواع اختلاف که از آن سبعة احرفِ حدیث یک حرف می‌شود، این است که یک قرائت زیاد دارد و دیگری ندارد. «نحو قوله: (وما عملت أيديهم وما عملته أيديهم)»؛ یعنی زیباترین مثال را آوردند. چون در بخشی از مصاحف مسلمین «و ما عملت» است و در بخش دیگر «و ما عملته». اتفاقا یکی از زیبایی‌های مصحف حفص این است: متخصصین هم گفته اند. گفته اند مصحف اهل کوفه «عملت» بود اما حفص در اینجا بر خلاف مصحف خودشان «عملته» خوانده است. لذا ولو رسم مصحف عثمان طه، مصحف کوفی است، اما چون می‌خواهیم قرائت حفص را بیاوریم با این‌که در اینجا طبق مصحف کوفه نخوانده، لذا ما «عملته» آورده‌ایم. رسم کوفی را در اینجا مراعات نکردیم، چون می‌خواستیم قرائت حفص را بیاوریم. ببینید چه زیبا است! شیخ به دو زیادة و نقصی مثال می‌زنند که می‌خواهند بگویند حرف واحد است. با این‌که دو تا هستند اما حرف واحداند. این خیلی عالی است.

مثال دوم؛ «نحو قوله تعالی؛ فان الله هو الغنی الحمید»، «فان الله الغنی الحمید». در برخی مصاحف «هو» دارد و در برخی از مصاحف دیگر ندارد. هر دوی آن‌ها حرف واحد هستند. بعد هم فرمودند اصلح الوجوه این است؛ چرا؟ چون ائمه فرمودند می‌توانید همه این‌ها را بخوانید. یعنی ائمه این اختلاف مصاحف الامصار را تجویز کرده‌اند؛ آن هم به‌عنوان حرف واحد از سبعة احرف.