ترتیب نامناسب عبارت تبیان، دلیل برداشت نادرست صاحب حدائق در انتساب خرق اجماع به شیخ
«فاعلم أن الظاهر من مذهب الإمامية أنهم أجمعوا»؛ شیخ فرمودند: إنّ المعروف من مذهب الإمامیة و التطلّع فی أخبارهم و روایاتهم أنّ القرآن نزل بحرف واحد علی نبیّ واحد غیر أنّهم أجمعوا… ؛ اول احادیث حرف واحد را گفتند و بعد گفتند «غیر انهم اجمعوا». همین سبب شد صاحب حدائق بفرمایند ایشان میگویند مذهب، حرف واحد است، اجماع هم مماشاتی وتقیهای است. یعنی از حرف شیخ، «غیر انهم…» را به این صورت معنا کردند. و حال آنکه همانطور که در مجمع هست، واضح و آشکار است «غیر انهم…»ی که شیخ فرمودند مقصودشان این است که نزول قرآن به حرف واحد منافاتی با اجماع آنها بر صحت قرائات ندارد. منظور شیخ این است. اما ایشان معنا کردند یعنی آن اجماع، مماشاتی است. چرا در عبارت مجمع این نیست؟ بهخاطر اینکه ایشان گفتند «تبینت ذلک»؛ این همه حرف زدند که آنها قراء امصار هستند، سند دارند، سندشان به امیرالمؤمنین میرسد، وقتی همه اینها را گفتند، حالا میگویند بدان! نمیگویند حدیث حرف واحد را داریم غیر انهم اجمعوا…. مرحوم طبرسی محور را اجماع قرار میدهند. ببینید چقدر تفاوت میکند!
«فاعلم أن الظاهر من مذهب الإمامية أنهم أجمعوا»؛ بدان که امامیه اجماع کردهاند؛ یعنی این اجماع محکم است. اما وقتی کلام شیخ را میبینید صدر کلام ایشان سیطره ای روی «غیر انهم» میرود و ذهن سراغ اجماع میرود. اما وقتی کلام ایشان را میبینید اصلاً سراغ این نمیرود؛ اول میگویند اجماع محقق است. بعداً روایات هم دارد. یعنی در کلام ایشان روایات مفاد اجماع را تعیین نمیکند. این قدر تفاوت میکند.
مناسبت یکی از دو قول موافق ظاهر حدیث سبعة احرف با معالم اهل بیت علیهم السلام
«انهم اجمعوا على جواز القراءة بما تتداوله القراء بينهم من القراءات»؛ در ادامه مطالب فنیای میگویند. «إلا أنهم اختاروا القراءة بما جاز بين القراء»؛ از قدیم بین اهلسنت مختار القرائه بود. معروف هم هست. در بلاد هم مختار القرائه داشتند. بین فقهای چهارگانه هم مختار دارند؛ چون خود شافعی مکی است، با اینکه نافع را قبول دارد اما قرائت مکی را اختیار میکند. مالک چون مدنی است، میگوید طرفداران من قرائت نافع را بخوانند. ابوحنیفه که کوفی بوده میگوید قرائت عاصم را بخوانید. همچنین حنبلیها هم قرائت نافع را میخوانند؛ چون از او نقل شده که قرائت نافع سنت است. اینها مختار داشتند. مرحوم طبرسی میفرمایند از روز اول شیعه در فضای اختیار یکی از اینها نرفتند. چه چیزی را اختیار کردند؟ عدم اختیار را. خیلی زیبا است. «إلا أنهم اختاروا القراءة بما جاز بين القراء»؛ هر چه مجاز است؛ قرائت شاذه که جایز نیست، نه. آنها به کنار؛ آن چه که متواتر است، برای اهل بلاد است، آن چه که جواز دارد را اختیار کردند. «و كرهوا تجريد قراءة مفردة»؛ خیلی خوب شد. پس این اجماع و این هم اختیار امامیه بر اینکه همه جایز هستند.
«والشائع في أخبارهم»؛ حالا سراغ روایات میروند. آن اجماع بود و آن هم اختیارشان بود. اما در روایاتشان شایع این است که «أن القرآن نزل بحرف واحد». چرا این را میگویند؟ مقدمهای است تا بگویند بین اهلسنت، معروف «سبعة احرف» است. بین شیعه حرف واحد معروف است، اما در مقابل بین اهلسنت «سبعة احرف» معروف است.
«وما روته العامة عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم أنه قال: نزل القرآن على سبعة أحرف كلها شاف كاف، اختلف في تأويله»؛ خودشان اختلاف کردند که این حدیث سبعة احرف به چه معنا است.
پنجمی چه شد؟ ترتیب اینکه اول اجماع را بگوییم و بعد بگوییم روایت در مقابل روایت است، با اینکه اول بگوییم مذهب این روایت است و غیر انهم اجمعوا… . لذا تاب این را دارد که مخل به مقصود شیخ باشد.
شاگرد: بالأخره بین روایت و اجماع تنافی دیدند یا ندیدند؟
استاد: ندیدند. در همین مقصود، ششم و هفتم خیلی مهم است.
شاگرد: تفاوت در ترتیبشان مبتنیبر نگاهشان در حجیت خبر نیست؟
استاد: نه. وقتی ششم و هفتم را عرض کنم میبینید. یعنی فضایی که ایشان ترسیم کردند کاملاً به ذهن آدم میآید. اینکه میگویند اخبار در مقابل عامه این است، به چه معنا است.
ایشان میگویند تلقی مشهور عامه از «سبعة احرف» را شیعه ندارد. شیعه از روز اول میگفتند «حرف واحد». این حرف واحد بهمعنای رد اجماع نیست. بهمعنای رد تلقی مشهور اهلسنت از «سبعة احرف» است. یعنی اهل البیت جلوی اهلسنت ایستادند. میگفتند شما میگویید «سبعة احرف» درحالیکه حرف واحد است. لذا بهخاطر مقابله حدیث با حدیث است.
ششم و هفتم در این فضا خیلی مهم است.
شیخ الطائفه چه کار کردند؟ بعد از اینکه ایشان فرمودند حرف واحد است و اجماع داریم، فرمودند در حدیث «سبعة احرف» اختلاف کردهاند. عدهای گفتهاند یعنی «علی سبعة معان». عدهای دیگر گفتند یعنی «علی سبعة لهجات». مرحوم طبرسی میگویند وقتی میگویند «سبعة احرف»، ظاهر «احرف» معنا یا لفظ است؟ کدام یک است؟ لفظ است. لذا مرحوم طبرسی ترتیب را عوض کردند؛ میگویند اقوال را روی طبیعی استظهار جلو ببرید. اینها مهم است. به جای اینکه مثل شیخ بگویند اولین معنای «سبعة معان» است، فرمودهاند دو جور است. این ترتیب ها خیلی زیبا است. فرمودند:
«فأجرى قوم»؛ اول قول کسانی را میگویند که موافق حرف است یعنی در فضای لفظ رفتهاند. «لفظ الأحرف على ظاهره»؛ أقاموا حُروفَهُ و حَرَّفُوا حُدودَهُ[1]؛ «حروفه» به چه معنا است؟ یعنی «الفاظه».
«فاجری قوم لفظ الاحرف علی ظاهره»؛ پس قول خلاف ظاهر آخر کار رفت. ذهن مخاطب دارد بهصورت طبیعی جلو میرود. «سبعة احرف» داریم، اقوال هم مختلف شده، خُب آنها چیست؟ یکی از معانی «احرف» یعنی «الفاظ». خُب منظور از این «الفاظ» چیست؟ مرحوم شیخ «وجهین» را نگفته اند. لذا در نسخههای تبیان هم چند وجه دارد که تذکر دادهام. ملاحظه کنید. نکته ظریف این است: ایشان میگویند کسانی که بر ظاهر حمل کردهاند بیشتر از دو قول ندارند. این دو تا خیلی مهم است. «وجهین» یعنی چه؟ یعنی تمام حدیث «سبعة احرف» را ایشان در سه قول خلاصه کردهاند. یکی قولی است که خلاف ظاهر است؛ آن را در آخر کار ذکر میکنند. اما دو قولی که موافق ظاهر است: آنهایی که موافق ظاهر است، دو قول است. یکی از آنها همانی است که همه اهلسنت برای معنای سبعة احرف میگفتند. مقابله است. دو قول بیشتر نیست. یک وجه همانی است که همه اهلسنت میگفتند. پس داریم متوجه میشویم که بدنه اهلسنت در طول تاریخ از «سبعة احرف» چه میفهمیدند. حمل بر ظاهرش میکردند؛ آن هم معنای اول که الآن می خوانیم. دوم، قول ابن قتیبه است و خلاص.
وجه دوم، حمل بر ظاهر «احرف» است؛ معنایش هم همان معنایی است که ابن قتیبه گفته است. بعد شیخ میگویند «اصلح الوجوه» قول اخیر است. خیلی خوب شد؛ همانی که خلاف ظاهر است. ظاهر معنا دو وجه است، یک وجهش برای قاطبه اهلسنت است، شیخ الطائفه میگویند به آن کاری نداشته باشید. با این کار داشته باشید. این قول دوم کاملاً با اجماع موافق است. مهمتر اینکه خود شیخ و ایشان میگویند چرا وجه دوم اصلح الوجوه است؟ میگویند چون ائمه فرمودهاند بخوانید. یعنی اینکه ائمه فرمودند بخوانید را تأیید گرفتهاند تا «سبعة احرف» با وجه دوم موافق و هماهنگ شود. بنابراین این بیان زیبای ایشان خیلی مهم است؛ اول ترتیب اجماع را به هم زدند، بعد خلاف ظاهر را عقب انداختند؛ اول ظاهر را گفتند که برای آن دو وجه بود. مثلاً در بیان مرحوم طبرسی قول ابوعبید حذف شده. چرا؟ چون قول او را خود اهلسنت هم رد کردهاند. طبری با فاصله کوتاهی قول ابوعبید را در مقدمه تفسیرش رد کرد. گفت این چه حرفی است؟! راست هم میگوید. ما آن را مباحثه کردیم. لذا مرحوم طبرسی میفرمایند وقتی ظاهر «احرف» را بگیریم، ما بیشتر از دو قول نداریم. یکی قولی است که همه اهلسنت میگویند. دیگری قولی است که ابن قتیبه گفته است. همه اهلسنت کجا میگویند؟ قرطبی گفت[2]: کثیری از علماء ما میگویند سبعة احرف یعنی قرائاتی که شش تا از آنها را دیگر پیدا نمیکنید. پس قراء سبعه چه میشود؟ قرطبی تصریح کرد و گفت: تمام اختلافاتی که قراء سبعه دارند، به حرف واحد بر میگردد و همه آنها حرف واحد است. پس بنابراین ایشان میگویند معنایی که اهلسنت میگویند مردود است، آن چه که اصلح الوجوه است، همان معنای ابن قتیبه است.
[1]تفسير الصافي ؛ ج ۱ , ص ۵۲؛ «و كُلُّ اُمّةٍ قد رَفَعَ اللّه ُ عَنهُم عِلمَ الكتابِ حِينَ نَبَذُوهُ و وَلاّهُم عَدُوَّهُم حينَ تَوَلَّوهُ ، و كانَ مِن نَبذِهِمُ الكتابَ أن أقاموا حُروفَهُ و حَرَّفُوا حُدودَهُ ، فهُم يَروُونَهُ و لا يَرعُونَهُ ، و الجُهّالُ يُعجِبُهُم حِفظُهُم للرِّوايَةِ ، و العُلَماءُ يَحزُنُهُم تَركُهُم للرِّعايَةِ».
[2]تفسير القرطبي (۱/ ۴۶)؛ «قال كثير من علمائنا كالداودي وابن أبي صفرة وغيرهما: هذه القراءات السبع التي تنسب لهؤلاء القراء السبعة، ليست هي الأحرف السبعة التي اتسعت الصحابة في القراءة بها، وإنما هي راجعة إلى حرف واحد من تلك السبعة».