رفتن به محتوای اصلی

گام اول) تحلیل صحیح سبعة احرف با استفاده از روایت الغارات ثقفی

 

از جلسه قبل یک نکته‌ای بگویم. صحبت از حروف مقطعه بود. آن چه که ذیل فرمایش سید مرتضی وارد شدم، این بود: سید فرمودند قرائات باید چه طور پدید آمده باشد؟ حالا که همه قرائات از ناحیه خدا است…:

فلا بُدَّ مِن أن يَكونَ اللّٰهُ تَعالىٰ في ابتداءِ إحداثِه لهذا القُرآنِ قَد تَكلَّمَ به - إمّا في حالٍ واحدةٍ‌ أو أحوالٍ مُتَغايِرةٍ - علىٰ هذه الوُجوهِ كُلِّها و الحُروفِ‌، حتّىٰ يَتِمَّ القَولُ معَ إباحتِه تَعالَى القِراءةَ بأيِّ شَيءٍ شِئناه مِن هٰذه الحُروفِ‌، بأن يَكونَ القارئُ بكُلِّ واحدٍ منها حاكياً لكلامِه و مُؤدّياً لمِثلِ لَفظِه … أ نّه تَعالىٰ يَجِبُ أن يَتكلَّمَ في ابتداءِ إحداثِ القُرآنِ علىٰ جَميعِ الحُروفِ و القِراءاتِ المُختَلِفةِ‌ [1]

از عبارت سید مرتضی، علم کلام می‌بارد. «فلابد من أن یکون الله تعالی فی ابتداء إحداثه لهذا القرآن قد تکلم به»؛ آن هم کلام حادث، نه کلام اشاعره. «إما فی حال واحدة أو أحوال متغایرة علی هذا الوجوه کلها و الحُروفِ‌، حتّىٰ يَتِمَّ القَولُ معَ إباحتِه تَعالَى القِراءةَ بأيِّ شَيءٍ شِئناه مِن هٰذه الحُروفِ‌». بعد آخر کار احوال متغایره را قبول نکردند. فرمودند: «أ نّه تَعالىٰ يَجِبُ أن يَتكلَّمَ في ابتداءِ إحداثِ القُرآنِ علىٰ جَميعِ الحُروفِ و القِراءاتِ المُختَلِفةِ‌». من می‌خواهم بحث کلامی اینجا را حذف کنم. مقصود ایشان برای ما بسیار عالی است. مقصود ایشان چه بود؟ این وجوه قرائات نزد این عالم بزرگ و شاگردشان، همه نازل من عند الله است. شیخ طوسی فرمودند «اصلح الوجوه»[2] حرف سنی ها نیست که می‌گویند سبعة احرف یعنی خودت بگویی. فرمودند اصلح الوجوه حرف ابن قتیبه است. او گفت یعنی «نزل القرآن علی سبعة انواع من انواع الاختلاف».  و لذا فرمایش شیخ الطائفه خیلی لطیف است. وقتی طبق قرائت نافع و حرمین «ملک یوم الدین» می‌خوانیم، و طبق قرائت عاصم «مالک یوم الدین» می‌خوانیم، شیخ الطائفه که اصلح الوجوه را فرمودند، «مالک» و «ملک» دو حرف است یا یک حرف؟ نزد شیخ که اصلح الوجوه را گفتند، این «ملک» و «مالک» دو حرف است یا یک حرف است؟

شاگرد: یک حرف است.

استاد: چرا یک حرف است؟ فرمودند «سبعة احرف» نه یعنی یکی از آن‌ها «ملک» و یکی «مالک». فرمودند «سبعة احرف» یعنی هفت نوع ممکن الاختلاف که یکی از آن‌ها اختلاف در زیادی الف بود. پس «مالک» و «ملک» کلاهما حرف واحد من سبعة احرف. این مختار شیخ الطائفه بود که هیچ، مرحوم طبرسی هم نقل کرده‌اند، مختار ابن جزری هم همین بود. گفت من سی سال فکر کردم و در آخر فکرم به این رسید. مختار مهدوی بود. مختار ابن قتیبه بود. در فدکیه برای آن صفحه گذاشته‌ام. در چنین فضایی بحث ما اینجا است:

وقتی شیخ می‌گویند چرا این حرف واحد است؟ فرمودند چون ائمه علیهم‌السلام این قرائات را تجویز کردند. چرا اصلح الوجوه است؟ چون ائمه علیهم‌السلام گفته اند این قرائات را بخوانید. پس سبعه ای که مناسب آن است، این است. چرا؟ چون همه قرائات مختلف را می‌گوید «نزل علی حرف واحد». بنابراین با حدیث حرف واحد هم جمع می‌شود. این فرمایش شیخ الطائفه است. این هم فرمایش سید مرتضی است که فرمودند همه این‌ها احداث می‌شود.

در دو جلسه قبل عرض کردم، مبنای مباحثه ما تا به حال این شده: می‌گوییم مبادا سبعة احرف را به چه معنا کنید؟ این مبادا علمی است. برای این است که تأکید کنیم. مبادا سبعة احرف را فرمایش سید بگیرید و یا حتی فرمایش شیخ بگیرید. حرف ابن جزری هم تام نبود. ما گفتیم سبعة احرف، روی جمع بین همه حرف‌ها، از روایت الغارات ثقفی امیرالمؤمنین یک نکته فرمودند. گفتند بیا برای تو لیلة القدر را توضیح بدهم. بعد گفتند «فأجرى جميع الأشياء على سبعة»[3]. قرآن در لیلة القدر نازل شده. خیلی روشن است. به گمانم لزوم بیّن بالمعنی الاخص است. اگر هر دو را با هم ملاحظه کنند توضیحی نیاز ندارد؛ به این معنا می‌شود که «نزل القرآن علی سبعة احرف»، چرا؟ چون «اجری الله سبحانه تعالی الاشیاء علی سبعة». کتاب او هم کتاب کل تکوین است. «مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ»[4]؛ همه چیز را در آن آوردیم. پس این سبع کامل است.


[1] جواب المسائل الطرابلسیات الأولی ص۲۵۱

[2] التبيان في تفسير القرآن - الشيخ الطوسي ۱/ ۶

[3] الغارات (ط - القديمة)، ج‏۱، ص: ۱۰۷

[4] الانعام ۳۸