رفتن به محتوای اصلی

نقد آقای سید جعفر مرتضی بر مطالب آقای عبدالهادی الفضلی

 

خلاصه ببینید این‌که می‌گویند «من أغرب ما سمعناه و قرأناه في هذا المجال دعوى البعض»، این بعض، این‌طور بعض هستند! به «القرائات القرآنیه» آقای هادی فضلی هم آدرس می‌دهند؛ «القرائات القرآنیه تاریخ و تعریف». ایشان حرف استادشان مرحوم آقای خوئی را رد می‌کنند. کتاب خوبی است. الآن هم در قم، در مدرسه خودشان این را تدریس می‌کنند. آقای هادی فضلی در خیابان ساحلی مدرسه دارند. کتاب ایشان را هم درس می‌دهند.

الآن ببینید کتاب ایشان مصدر آقای جعفر مرتضی است. من خیلی دیدم. برایم خیلی جالب بود. کتاب ایشان الآن به‌عنوان یکی از مصادر بین‌المللی علوم قرآنی مورد ارجاع است. یعنی دیدم در بسیاری از کتاب‌های اهل‌سنت در دانشگاه­هایشان به کتاب ایشان ارجاع می‌دهند. چون ایشان زحمت کشیده‌اند. حالت خیلی بازی دارند. البته نقض­هایی به این کتاب داشتم. قبلاً عرض کرده‌ام. بعضی از جاها ایشان خیلی خوش‌بینانه برخورد می‌کنند. جلوتر عرض کردم.

شاگرد: احتمالش هست چون ایشان در آن فضا بوده، با توحید مصاحف و با تسبیع ابن مجاهد خیلی خوش‌بینانه برخورد می‌کند؟

استاد: نمی‌دانم دیدگاه واقعی ایشان این‌طور بوده یا نه، به‌عنوان مماشات و تقیه بوده. می‌شود از کسانی که شاگرد نزدیک ایشان بوده‌اند پرسید.

علی ای حال ایشان از این کتاب آدرس می‌دهند که «من اغرب ما سمعناه»؛ یعنی اختلاف مصاحف الامصار. بعد شروع می‌کنند به اشکال کردن. برای حرف دانی و ابن جزری پنج ردیه دارند. ایشان تنها حرف آن‌ها را آورده است. یعنی وقتی آدم کار گسترده بکند می‌بیند فضاهای جدید به چشمش باز می‌شود. من جواب­های ایشان را می‌خوانم. این را مقدمه قرار دادم تا شما ببینید اختلاف مصاحف الامصار که برای آن کتاب نوشته شده و این آقایان می‌گویند، عمداً عثمان مصاحف را مختلف نوشت. چرا؟ این عبارتی است که ایشان نقل کرده‌اند. ایشان می‌گوید این بعض گفته اند:

«أن اختلاف مرسوم الحروف الزوائد في المصاحف، قد كان بسبب أن عثمان لما جمع القرآن في المصاحف، و نسخها على صورة واحدة، و آثر في رسمها لغة قريش دون غيرها، و ثبت عنده أن هذه الحروف»؛ حروفی که مصحف مدینه با کوفه با بصره و با شام فرق دارند، «من عند اللّه عز و جل»؛ حضرت هم «فلایخاف» را اقراء فرمودند و هم «ولایخاف» را. وقتی بین مسلمین معلوم بود که هر دوی آن‌ها هست گفت چه کار کنیم؟! در یک مصحف که نمی‌توان هم «واو» بنویسیم، و زیرش هم «فاء» بنویسیم! گفت در مصحف کوفه «ولایخاف» می‌گذاریم، و در مصحف مدینه «فلایخاف» می‌گذاریم.

«ثبت عنده أن هذه الحروف كذلك منزلة، و من رسول اللّه (ص) مسموعة، و علم أن جمعها في مصحف واحد على تلك الحال غير متمكن إلا باعادة الكلمة مرتين»؛کلمه را دوبار بنویسیم، «و في رسم ذلك كذلك من التخليط و التغيير للمرسوم، ما لا خفاء به». مهم ترش این بود که خود شارع مقدس برای مسأله افراد القرائة خیلی هزینه کرده است. چون قرآن در آن عُلوّی که دارد، بقائش در امت اسلامیه به نحو سهولت است. «وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ»[1]، «فَٱقۡرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ»[2]. بقائش به افراد القرائه بود. این خیلی مهم بود. ما جلسات متعددی راجع به اهمیت افراد القرائه صحبت کردیم. ابن جزری هم آورده بود. گفت بعدها در یک جلسه با هم می‌خواندند، مشایخ اقراء مواظب بودند که در یک جلسه دو قرائت را با هم نخوانند. لذا شهید ثانی چون عصرشان گذشته بود، فرمودند من دوبار قرائات سبع را نزد استاد تا آخر خواندم. بعد هم قرائات عشر را تا سوره کهف خواندم. خود شهید ثانی این را می‌گویند. شهید اول که فوق این‌ها بوده. «امامٌ فی القرائة»؛ گفتن «امام» چیز کمی نیست. آن هم بعد از شهادت ایشان!

پس «فرّقها»؛ صرفاً این نبود که مصحف مثلاً خراب دربیاید. مسأله افراد القرائه برای آن‌ها مهم بود. لذا در بقیه جاها که می‌توانست چند قرائت باشد، در یک جلسه اقراء مخلوط نمی کردند.

کتاب «الآیات البینات» را هم چندبار گفته ام. این مصری معاصر علیه کسانی که جمع می‌خوانند کتاب نوشته است.

«ففرّقها في المصاحف لذلك؛ فجاءت مثبتة في بعضها، و محذوفة في بعضها؛ لكي تحفظها الامة، كما نزلت من عند اللّه تعالى، و على ما سمعت من رسول اللّه (ص). فهذا سبب اختلاف مرسومها في مصاحف أهل الأمصار».

«و قال المهدوي»؛ مهدوی هم مثل دانی از معاریف علوم قرآنی است. چرا به او مهدوی می‌گویند؟ چون برای شهر مهدیه در آفریقا است. یعنی اهل مهدیه است.

«.. إن جميع هذه القراءات، التي نزل عليها القرآن، داخلة في خط المصحف المجتمع عليه، غير خارجة عنه»و نسب مثل هذا إلى جماعات من الفقهاء، و القراء، و المتكلمين»؛ به النشر فی القرائات العشر آدرس داده‌اند.

«و تقدم قولهم: ان القراءات السبعة موجودة في مصحف ابي بكر أيضا …»؛ این بحث مفصل­تری دارد که به نظرم هنوز وارد آن نشویم. بعد می‌گویند «و نقول».


[1] القمر ۱۷

[2] المزمل ۲۰