رفتن به محتوای اصلی

پاسخ: حل مشکل رسم المصحف با دید درست به اختلاف قراءات

 

استاد: یک کلمه واحده است، یک جا با الف است و یک جا با الف نیست. یک جا با صاد است، یک جا با سین است. معلوم است که ناسخ در اینجا اشتباه کرده! همان جا ما چقدر مسأله اختلاف را تأکید کردیم. در همین‌جا مسأله اختلاف القرائات چقدر مهم است. اتفاقا جایی که دو جور نوشته اند موید این است. «أَصۡحَٰبُ لۡـَٔيۡكَةِ»[1] چرا در مصحف واحد ناسخ دو جور نوشته؟ خب به بحث قرائاتش بروید می‌بینید که چرا دو جور نوشته است. شما که دیدتان به قرائات منفی است می‌گویید اشتباه نوشته است. اما کسی که می‌داند روی حساب در مصحف دو جور نوشته، برایش واضح است. وقتی به تفسیر مراجعه می‌کنید می‌بینید دم و دستگاهی به پا می‌شود.

مصحف حمص در المقنع دانی نیست. این‌طور یادم هست. این‌ها را می‌گویم تا ملکه ذهنتان شود. ذکر مصحف اهل حمص در کتاب اصلی دانی –المقنع فی رسم المصحف- نیست. اما کجا هست؟ می‌گفتند پدر ما عقیده‌ای به کربلائی کاظم نداشت. می‌گفت من او را امتحان کردم و دیدم او غلط می‌خواند. در جرعه‌ای از دریا هم هست. می‌توان بلاواسطه از محضر ایشان پرسید. می‌گویند من از ایشان پرسیدم و گفتم «كَلَّا وَٱلۡقَمَرِ»[2]، فوری ادامه داد «وَٱلَّيۡلِ إِذا أَدۡبَرَ» که اصلاً در مصحف نیست. می‌گویند گفتم این‌که نشد. بعد آقای رازی رفتند و تبیان شیخ را آوردند. دیدند قرائت ابن مسعود این است. می‌گویند من اولش پرسیدم این چه قرآنی است که به شما داده شده؟ گفت قرآن متعارف است. خب در مباحثه ما چه شد؟! چقدر جالب! در همین مصاحف امصار که عثمان فرستاده،در مصحف اهل حمص الف دارد. کربلائی کاظم هم همان را خوانده است. «و اللیل اذا ادبر». یعنی این تعدد مصاحف در این فضاها این قدر مهم است. این در مصحف اهل حمص بود. ولی دانی این را در کجا آورده است؟ دانی دو کتاب مهم دارد. یکی التیسیر است که محور شاطبیه است. شاطبی آن را به شعر درآورد. کتاب دیگر مفصلش «جامع البیان فی القراءات السبع‌» است. بیشتر از سبع نیست. اگر یادتان باشد حرف شهید ثانی را از جامع البیان توضیح دادیم. تناقض آشکاری که این متاخرین به شهید ثانی نسبت داده‌اند، با آن بر طرف شد. وقتی آدم چیزی نمی‌داند می‌گوید شهید ثانی در یک سطر تناقض گفته! کجا این بنده خدا تناقض گفته اند؟! ما درسش را نخواندیم و خبر نداریم، می‌گوییم تناقض گفته اند. در التمهید عبارت چه بود؟ «هفوة من عظیم»[3]! این را برای شهید ثانی­ای بگوییم که درسش را خوانده؟! بگوییم «هفوة من عظیم». عظیم چه کسی است؟ شهید ثانی است. «هفوة» آن چیست؟ تصریح می‌کند که این قرائات «کلٌ نزل بها الروح الامین». بعد می‌گویند این جوان بوده و هنوز مطلب خیلی به دستش نبوده، اما در کتاب‌های دیگرش عدول کرده. آن صفحه‌ای که گذاشته‌ام را نگاه کنید. شهید کجا عدول کردند؟! در روض؟! همه جا همین را دوباره تکرار کردند. عدولی ندارند. این فضایی است که اختلاف مصاحف الامصار به این صورت بوده.

شاگرد: دانی در جامع البیان گفته؟

استاد: بله. من از حافظه گفتم. مصحف اهل حمص را دانی در جامع البیان مطرح کرده است. و الّا در المقنع نیاورده است. چرا؟ باز خودش رموز فنی ای دارد. صرفاً غفلت از کار نیست. کسانی که متخصص هستند می‌دانند. شبیه حرف ابوعلی فارسی؛ ابوعلی فارسی گفت چون اماله الف در «مالک» با سند به حضرت نرسیده، ولو قاعدتاً درست است اما ما مجاز نیستیم الف «مالک» را اماله کنیم. ابو حیان در البحر المحیط گفت من برای اماله آن سند دارم. شما خبر نداشتید. محقق کتاب جواب خوبی به او داد. گفت این السبعه ابوعلی فارسی فقط برای سبعه است، شما از غیر طریق سبعه سند دارید. چقدر بحث‌های لطیف و مستندی است! این‌که یک کلام را از جیبشان دربیاورند نبوده تا ما این‌طور نسبت بدهیم.


[1] الشعراء ۱۷۶

[2] المدثر ۳۲

[3] التمهيد في علوم القرآن، ج‏۲، ص: ۵۷