ظهور اولیه کتابتی قرآن کریم چگونه بوده است ؟
حالا سؤال این میشود: اگر اقوی این شد که اولین مرحله ظهور قرآن، کتاب بوده، کتاب اول به چه صورت بوده که همه این وجوه قرائات را ساماندهی میکرده؟ الآن ما با رسم المصحف مانوس هستیم. آن جا به چه صورت بوده؟
شاگرد: چرا نپذیرفتید که لفظ بوده؟
استاد: حدود سال نود و سه مفصل جلسات را بحث کردیم. الآن هم صفر نیست. هم برای این طرف آیات داشتیم و هم برای آن طرف. کلمه اقوی را به همین خاطر گفتم. اگر ادله این طرف را بگویم شما میگویید پس صد در صد الفاظ بوده. درست است. ولی باید همه را در نظر گرفت.
شاگرد2: مصاحف قبل از آیات قرآن هم «وَلَقَدۡ كَتَبۡنَا فِي ٱلزَّبُورِ»[1].
استاد: بله. در الواحی که برای حضرت موسی علیهالسلام آمد، ناسخی نداشتیم. راجع به قرآن هم دارد «فِي صُحُفٖ مُّكَرَّمَةٖ، مَّرۡفُوعَةٖ مُّطَهَّرَةِۭ»[2]. «إِنَّ هَٰذَا لَفِي ٱلصُّحُفِ ٱلۡأُولَىٰ، صُحُفِ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَ»[3]. شواهد این چنینی دارد. اگر بهدنبال بحث بروید و طرفین آن را ببینید، روشن میشود. نمیدانم مباحثه آن سال پیاده شده یا نه، ولی در چندین جلسه راجع به آن بحث کردیم. ظاهراً خیلی نشد به نهایت امر برسیم. ولی اصلش مطرح شود تا آخر کار برسیم.
آن چه که منظور من است، این است: رسم المصحفی که الآن داریم، حرف ابوفاخته راجع به حروف مقطعه، بیش از اینکه به حرف سید گرا بدهد، به این مبنا گرا میدهد که اصل قرآن کریم کتاب بوده. «فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ، وَإِنَّهُۥ لَقَسَم لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ، إِنَّهُۥ لَقُرۡءَان كَرِيم، فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ،لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ، تَنزِيل مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ»[4]. قرآن کریم است. من که نمیگویم. خدای متعال میفرماید. لو امتناعیه است. «مواقع النجوم» چیست؟ ستارههای در آسمان فیزیکی است؟! در روایت کافی شریف بود که مقداد سؤال کرد، حضرت فرمودند «لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ«[5]. این نجوم القرآن است. خود همین نجوم القرآن چه دم و دستگاهی دارد.
شاگرد: حرف ابوفاخته چطور به کتابت گرا میدهد؟
استاد: ابوفاخته میگوید میتوانیم از فواتح السور قرآن را استخراج کنیم. روی مبنای سید فواتح السور این است: خدای متعال اول الفاظی را احداث میکند. آن الفاظ چیست؟ خدای متعال که نمیگوید «ا ل م». روی مبنای سید وقتی خدای متعال احداث میکند باید «الف، لام میم» احداث کند. اگر اینطور گفته شود اینها بسیط نیستند. یعنی در اول احداث «الم» یک امر مرکب احداث شده؛ الف و … . اما اگر به کتابت برگردید، در فضای کتاب شما زبر و بینات پیدا میکنید. یعنی یک زبر دارید که «ا» مینویسید. اما وقتی به لفظ در میآورید میگویید «الف». یعنی در دل «ا» که نوشتید، لام و فاء هم هست. این قدر بین کتابت و لفظ تفاوت هست. وقتی لفظ میخواهد احداث شود، زبر و بیناتش با هم احداث میشود. مگر اینکه شما بگویید نه، خدای متعال هم اول گفته «ا، ل، م». البته خود این هم دوباره وجوهی دارد؛ مثلاً «اَ، لَ،مَ» باشد. ولی در کتابت تاب بیشتری دارد. خب فعلاً کتابت اینجا به این صورت است. آن کتابت «و ما یسطرون» به چه صورت بوده؟ به مراتب از این کتابت ما بالاتر است، و انعطاف و وجوه بیشتری در آن هست. «منها یسترج القرآن» را عرض میکنم. چرا آن جا کتابت بالاتر است؟ به این خاطر که اساساً آن حروف اولیه که میخواهد قرآن را تدوین کل حقائق و کل تکوین قرار بدهد، باید مثل خود تکوین باشد. اگر شما حروف کم داشته باشید نمیتوانید تدوین کنید. اگر زیاد داشته باشید لغو میشود. خداوند متعال باید آنها را طوری قرار بدهد که کاملاً منعطف باشد. بهصورت کاملاً تدوین نگاشتی بتواند کل تکوین را سامان بدهد.
بنابراین چون ایشان فواتح را میگوید، ریخت فواتح به ریخت إحکام است، بساطت است. «بسم الله الرحمن الرحیم، الرۚ كِتَٰبٌ أُحۡكِمَتۡ ءَايَٰتُهُۥ ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَكِيمٍ خَبِيرٍ»[6]. ببینید صحبت حروف مقطعه است، میفرماید «احکمت». «ثم فصلت»؛ تفسیرش بعد میآید. احکام با احداث لفظ جور نیست. نمیگویم محال است. در کلام من استحاله نیست. صحبت سر این است که کدام انسب است. وقتی ابوفاخته میگوید «الم، منها یستخرج سورة البقرة»، استخراج یک فرمولی دارد. آیا این استخراج با لفظ جورتر است؟ یا با کتاب بودن؟ فعلاً اندازهای که من میفهمم در محدوده ذهن قاصر من کتاب بودن اصل ظهور قرآن کریم، «یستخرج» را بیشتر میتواند توضیح بدهد و ساماندهی کند. تا اینکه بگوییم لحظه اولیه ظهور قرآن احداث الفاظ بوده.
شاگرد: اگر گفتیم حروف است، شاید حروف در عالمی باشد که ظهور کتابت و لفظ نباشد. «یستخرج» بیشتر با این میخواند. یعنی خود طبیعت این حروف. غیر از اینکه بخواهد به عالم الفاظ و عالم کتابت بیاید. حقیقتش آنها هستند که قرار است تدوین تکوین شوند.
استاد: اینکه مسلم است. منظور کتابت مناسب همان موطن است.
شاگرد: چه ضرورتی دارد موطنی باشد که در آن کتابت باشد؟ اصلاً طبیعتی است که ظهورش به این صورت نیست که در کتابت یا لفظ باشد.
استاد: ببینید کتابتی که میگوییم کتابتی است که از خود آیات قرآن برداشت میشود. ادبیاتی است که خداوند متعال در کتاب خودش مفصل آورده است.
شاگرد2: «کتب» در قرآن میتواند بهمعنای محکم باشد. «كَتَبَ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَ»[7] یعنی هیچ شک و شبهه ای در آن نیست. یعنی قطعی است. شاید مقصود از «کتاب مکنون» هم همین باشد.
استاد: «وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلۡزَمۡنَٰهُ طَـٰئِرَهُۥ فِي عُنُقِهِۦۖ وَنُخۡرِجُ لَهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ كِتَٰبا يَلۡقَىٰهُ مَنشُورًا، ٱقۡرَأۡ كِتَٰبَكَ كَفَىٰ بِنَفۡسِكَ ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكَ حَسِيبا»[8]، نمیتوانیم بگوییم این حتمی است. چیزی هست که کلش را میبیند.
شاگرد: آقای بازرگان ادعا کرده همین حروف مقطعه در آن سوره نسبت به سوره های دیگر بیشتر آمده است. مثلاً در «ن و القلم و مایسطرون»، در این سوره بیشتر از همه قرآن آمده است.
استاد: مثلاً راجع به فرمایش شما در سوره مبارکه ق گفته اند، میگویند تعداد «ق» که در این سوره مبارکه آمده، در همه جای قرآن دارد «قوم لوط»، «آل لوط» اما تنها در سوره مبارکه ق به جای «قوم لوط» گفته «اخوان لوط». بهطوریکه اگر این «ق» اضافه میشد نظم تعداد «ق» به هم میخورد. حتی اینها را گفته اند.
شاگرد: مرحوم فاضل در کفایه در بحث «یطهرن» و «یطهّرن» میگفتند تمام روایاتی که در تحریف قرآن نقل شده، به یک نفر برخورد میکند که آن یهودی است، که بهغیراز روایات تحریف، روایات دیگری ندارد.
استاد: اسمش را نگفتند.
شاگرد: اسمش را گفتند من یادم نیست. احتمال دارد که در نوار باشد. ایشان چند روز راجع به تحریف القرآن بحث کردند.
[1] الانبیاء ۱۰۵
[2] عبس ۱۳
[3] الاعلی ۱۸
[4] الواقعه ۷۵-۸۰
[5] الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 2 صفحه : ۵۹۹
[6] هود ۱
[7] الانعام ۱۲
[8] الاسراء ۱۳ و ۱۴