رفتن به محتوای اصلی

کلام نادرست زهری در قرائت «ملک»

 

خب با این فضا ببینید حرف زهری خنده‌دار می‌شود. ابن شهاب زهری؛ چه گفته؟ در کتاب‌ها[1] از او معروف است. کسانی که اهل هستند او را هو می‌کنند! می‌گویند زهری گفته «اول من قرء ملک مروان»، در عالم اسلام اول کسی که در کتاب خدا دست برد و «مالک» را عوض کرد و آن را «ملک» کرد مروان است! نافع و اهل مدینه همه «ملک» می‌خواندند. او می‌گوید اول کسی که «ملک» خواند مروان بود. خب آن هایی که به او جواب دادند چه می‌گویند؟ می‌گویند آقای زهری تو در عراق بودی و مدام «مالک» شنیده بودی. قرائت اهل کوفه را شنیده بودی. مروان اهل مدینه بود. از بچگی قرائت «ملک» را شنیده بود. وقتی  نزد شما آمد شما از او «ملک» را شنیدید. و الا او اول شخصی نبود که «ملک» خوانده، او قرائت اهل مدینه را خوانده است. این هم جوابی است که مفسیرین و … به او داده‌اند.

یعنی مروانی که فریقین او را می‌شناسند، بیاید قرآن را عوض بکند «مالک» را «ملک» بکند و هیچ کسی هم حرفی نزند و اهل البیت هم به شیعه نگویند که این کار را مروان کرده ولی شما مالک بخوانید؟! بعد که بنی العباس آمدند نگویند ای بنی مروان معلون! مثلاً مروان آن‌ها کتاب خدا را تغییر داد و «ملک» کرد. این را تذکر ندادند. لذا این حرفی خنده‌دار است.

شاگرد: این جمله زهری تنقیص مروان نیست؟

استاد: فقط همین از او نقل شده است.

شاگرد: زهری در دربار عبد الملک بوده؟ جرات چنین حرفی را نداشته.

استاد: نه، فضای قرائات در آن زمان فضای وسیعی بوده. اصلاً جرات نمی‌خواهد.

شاگرد: یعنی مروان را تنقیص کند و بگوید اولین بار او اضافه کرده است.

استاد: او را تنقیص نکرده است. چون این قرائات بود. بالاترین وجهش این است که مروان به‌عنوان یک اختیار، نقل به معنا کرده است. مانند انس. اصلاً فضایی نبود که این تنقیص او باشد. مثل خود زهری؛ کسی از او پرسید؛ «سالته عن التقدیم و التاخیر فی الحدیث، قال ان ذلک یجوز فی القرآن». یعنی قرآن را هم می‌توانید تلاوت به معنا بکنید. لذا دیگر مشکلی نداشت که او «ملک» بخواند. این فضاها بود.




[1]التحرير والتنوير (1/ 175)؛ قال ابن عطية: حكى أبو علي عن بعض القراء أن أول من قرأ (ملك يوم الدين) مروان بن الحكم فرده أبو بكر بن السراج بأن الأخبار الواردة تبطل ذلك فلعل قائل ذلك أراد أنه أول من قرأ بها في بلد مخصوص. وأما قراءة (مالك) بألف بعد الميم بوزن اسم الفاعل فهي قراءة عاصم والكسائي ويعقوب وخلف، ورويت عن عثمان وعلي وابن مسعود وأبي بن كعب ومعاذ بن