پاسخی به اشکال محدث نوری
شاگرد: برخی اوقات مجمع عین عبارت تبیان را میآورد، یکی هم از تفسیر جشمی است و دیگری هم تفسیر بسیط واحدی است. این کتابها جلوی مرحوم طبرسی باز بوده است.
استاد: رسم تصنیف همینطور بوده و الآن هم اینچنین است. اصلاً راهی غیر از این نیست؛ از کتابهای دیگر نگاه میکردند و مراجعه میکردند؛ هر کجا میخواستند مطلبی را رد کنند میگفتند و رد میکردند، اگر میخواستند قبول کنند ذکر میکردند. گاهی مطالب را خوب میدیدند و در جاهای مختلفی هم میدیدند و آن را بهعنوان مطلبی که قبول دارند ذکر میکردند. حالا من مطالبی را که برخورد کردهام را بگویم.
………………
یادتان هست مرحوم نوری وقتی از قراء سبعه با ناراحتی یاد میکردند، گفتند آمدهاند مقری و استاد حمزه را امام صادق قرار دادهاند! خب اینکه خیلی تعجب داشت. وقتی آدم میخواهد در یک فضایی برود…! امروز به این نکته برخورد کردم؛ از اساتید و مشایخ مرحوم نوری شیخ اجل علامه انصاری است. این کتاب الصلاة شیخ است. جلد اول، صفحه ٣۶٨؛ مرحوم صاحب جواهر میگویند اجماع داریم که میتوانیم به این سبع قرائت کنیم، لولا الاجماع ممکن بود بگوییم بعضی از این چیزهایی که از سبع متواتر است را قبول نکنیم مثل اماله و… . مرحوم شیخ که این را در جواهر دیدند اظهار ناراحتی میکنند.
و كيف يحتمل أن يكون مثل الإمالة الكبرى التي يقرأ بها الكسائيّ و حمزة- اللذين تلمّذ أوّلهما على أبان بن تغلب المشهور في الفقه و الحديث، الذي قال له الإمام (عليه السلام): «اجلس في مسجد رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) و أفت الناس»، و على ثانيهما، الذي قرأ على الإمام أبي عبد اللّه جعفر بن محمد (عليهما السلام)، و على حمران بن أعين الجليل في الرواة، القارئ على أبي الأسود الدؤلي، القارئ على مولانا أمير المؤمنين (عليه السلام)- مع اشتهارهما بذلك و عدم هجر قراءتهما وجوبا لذلك، أن يكون لحنا في العربيّة و مبطلا للصلاة؟! فما يظهر من بعض المعاصرين من التأمّل في بعض القراءات المشتملة على الحذف و الإبدال، ليس على ما ينبغي، قال في المنتهى: و أحب القراءات إليّ ما قرأه عاصم من طريق أبي بكر بن عيّاش، و طريق أبي عمرو بن العلاء، فإنّها أولى من قراءة حمزة و الكسائي لما فيهما من الإدغام و الإمالة و زيادة المدّ، و ذلك كلّه تكلّف، و لو قرأ به صحّت بلا خلاف[1]
«و كيف يحتمل»؛ میگویند قرائی هستند که در اصول چیزهایی دارند که جزء سبع هستند و قرائت آنها است.«أن يكون مثل الإمالة الكبرى التي يقرأ بها الكسائيّ و حمزة- اللذين تلمّذ أوّلهما على أبان بن تغلب المشهور في الفقه و الحديث»؛ یعنی کسائی را به استادش ابان متصل میکنند.«الذي قال له الإمام (عليه السلام): اجلس في مسجد رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) و أفت الناس».
«و على ثانيهما، الذي قرأ على الإمام أبي عبد اللّه جعفر بن محمد (عليهما السلام)، و على حمران بن أعين الجليل في الرواة، القارئ على أبي الأسود الدؤلي»؛ ببینید مرحوم شیخ قبول دارند که استاد اقراء حمزه امام صادق علیهالسلام است. حال ما بیاییم همینطور یک چیزهایی بگوییم که .. ؟!
«مع اشتهارهما بذلك»؛ هر دو مشهور هستند که اماله کبری را به این صورت میخواندند.«و عدم هجر قراءتهما وجوبا لذلك»؛ یعنی در قرائت حمزه و کسائی اماله کبری وجوبی بوده. میگویند اینها از روز اول تا حالا بوده. آن وقت بگوییم هیچ؟!
«أن يكون لحنا في العربيّة و مبطلا للصلاة؟!»؛ چطور میتوان چنین احتمالی را داد؟!
«فما يظهر من بعض المعاصرين من التأمّل في بعض القراءات المشتملة على الحذف و الإبدال، ليس على ما ينبغي».
بعد عبارت علامه در منتهی را میآورند. عبارتی که هزار بار تکرار شده و علامه کار را تمام کردهاند. فرمودند:«قال في المنتهى: و أحب القراءات إليّ ما قرأه عاصم من طريق أبي بكر بن عيّاش، و طريق أبي عمرو بن العلاء، فإنّها أولى من قراءة حمزة و الكسائي لما فيهما من الإدغام و الإمالة و زيادة المدّ، و ذلك كلّه تكلّف»؛ یعنی سخت است که بخوانیم. اما«و لو قرأ به صحّت بلا خلاف»؛ این یکی از موارد اجماع است. یعنی میگویند بلاخلاف اگر اینها را بخوانید صحیح است. بعد شما در جواهر میگویید که برخی از اینها مورد اشکال میشود؟! لذا در اینجا هم «یحتمل» شیخ جالب است و هم اینکه استاد حمزه را امام صادق علیهالسلام قرار دادند که در کتب هم معروف است.
شاگرد: قبلاً فرمودید که همه این اماله ها و … هم تواتر دارد.
استاد: بله، آن بحث مفصلی دارد. در فن قرائات یک نفر موافق ابن حاجب نشد. حالا اینکه در دل کسی باشد یا اشارتا بگوید کاری نداریم، بلکه صحبت سر فضا است. فضای کلاس اقراء اینطور بود که از ابن حاجب ناراحت شدند و گفتند اصلاً تو کی هستی که بگویی تواتر تنها در فرش القرائات است. نه در کیفیت اداء.
شاگرد: مرحوم نوری اشکال به سند گرفته بودند.
استاد: اینها را خواندیم و گفتند که همه این سندها درست کردنی است. همه آنها بی خودی است. یحیی بن وثاب را آمده استاد امام صادق علیهالسلام کرده. و حال اینکه یک جا اثری از آن پیدا نشد. کتابی هم که ایشان نقل میکنند الآن در دستها نیست. نمیدانیم باید از کجا پیدا کنیم. این همه کتاب هست، هر کسی که او را ذکر میکند میگوید اعمش استاد یحیی بن وثاب است. ولی چون این عبارات کنار هم آمده مرحوم نوری به اینها نسبت دادهاند که یحیی بن وثاب استاد امام صادق علیهالسلام در اقراء بوده. مفصل از اینها بحث کردهایم.
شاگرد: حالا مگر اشکالی دارد که اقراء کرده باشد؟
استاد: این را آن وقت هم فرمودید. فرمودید مشکلی دارد که یحیی بن وثاب استاد امام صادق باشد؟ خب باید باشد تا بعد بحث کنیم. آن جا یک قولی بود که ابو عبد الرحمان سلمی مقری حسنین علیهما السلام بوده، همان جا مطرح شد. قبلاً شما همین سؤال را مطرح کردید که در اقراء که مسأله استادی نیست، بلکه سماع است. دارد میگوید من از فلانی شنیدم. این هیچ مشکلی ندارم. اصلاً در زمان خود پیامبر خدا رسم رایج بود؛ حضرت مینشستند و به یکی از صحابه های خود میفرمودند «اقرء». حضرت گوش میدادند. میگفتند برای من بخوان. گریه میکردند. در حال خودشان بودند. اینطور نبود که بگوییم پیامبر خدا به یک صحابی بگویند که برای من بخوان! اینطور نبود که کسر شأن باشد و حالت تعلیم باشد. اصلاً اقراء تعلیم نبود. اقراء انتقال چیزی که با گوش خود شنیده بود به دیگری بود. این سلسله سماع محفوظ بود.
شاگرد: مقری امام صادق علیهالسلام چه کسی بوده؟
استاد: پدرشان. اتفاقا اهلسنت دارند که امام صادق بر حمزه قرائت کرد، و اقرء اباجعفر ابوه و اقرء اباه الامام السجاد تا اینکه به امیرالمؤمنین برسد. اصلاً ما که در کتابهای اهلسنت دیدیم یک نفر او را مقری امام صادق علیهالسلام ذکر نکرده بود. ما هر کجا نگاه کردیم کسی نگفته بود که مقری امام صادق، کسی غیر از معصومین باشد. باید پیدا بشود تا بگوییم حالا اشکال ندارد. حسنین را هم که گفته بودند، بحث کردیم. معلوم نبود. در عبارت اشتباهی رخ داده بود که مفصل بحث کردیم.
[1]كتاب الصلاة ج١ص٣۶٨