رفتن به محتوای اصلی

د) ضرورت انتساب قراءات به انزال توسط خداوند ، در کلام سید مرتضی در طرابلسیات

 

فإن قيل: إذا كان اللّٰهُ تَعالىٰ المُتَكلِّمَ بالقُرآنِ‌، فلا بُدَّ عندَ افتتاحِ إحداثِه مِن أن يَكونَ تَكَلَّمَ به علىٰ بَعضِ هذه الحُروفِ و القِراءاتِ المُختَلِفةِ‌؛ لأنّ الجَمعَ بَينَ الكُلِّ مُحالٌ في لفظٍ واحدٍ. و إذا كانَ مُنزَلاً علىٰ بَعضِ هذه الوُجوهِ و الحُروفِ‌، فيَجِبُ فيمن تَلاه علىٰ غيرِ ذلكَ الوَجهِ و بغَيرِ ذلكَ الحَرفِ أن لا يَكونَ حاكياً لكلامِ اللّٰهِ تَعالىٰ‌، و لا مُؤدّياً للَفظِه؛ و في هذا ما تَعلَمونَ‌.

قُلنا : الواجبُ أن يُقالَ في هذا البابِ أنّه تَعالىٰ إذا كانَ قد أباحَنا القِراءاتِ المُختَلِفةَ و الحُروفَ المُتَبايِنةَ‌، و ثَبَتَ أيضاً أنّ كلَّ قارىً بحَرفٍ من هذا حاكٍ لكَلامِ اللّٰهِ تَعالىٰ و مُؤدٍّ للَفظِه، فلا بُدَّ مِن أن يَكونَ اللّٰهُ تَعالىٰ في ابتداءِ إحداثِه لهذا القُرآنِ قَد تَكلَّمَ به - إمّا في حالٍ واحدةٍ‌ أو أحوالٍ مُتَغايِرةٍ - علىٰ هذه الوُجوهِ كُلِّها و الحُروفِ‌، حتّىٰ يَتِمَّ القَولُ معَ إباحتِه تَعالَى القِراءةَ بأيِّ شَيءٍ شِئناه مِن هٰذه الحُروفِ‌، بأن يَكونَ القارئُ بكُلِّ واحدٍ منها حاكياً لكلامِه و مُؤدّياً لمِثلِ لَفظِه؛ و إلّا فلا يَجوزُ أن يَكونَ مَن قرأَ: «فتَبيَّنوا» بالنونِ حاكياً لكلامِ‌ مَن قالَ‌: «فتَثبَّتوا» بالتاءِ‌.

و لَيسَ هٰذا بمُنكَرٍ؛ فإنّ أبا هاشمٍ‌ كانَ يَذهَبُ إلىٰ أنَّ اللّٰهَ تَعالىٰ لَمّا قالَ‌: «وَ الْمُطَلَّقٰاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاٰثَةَ قُرُوءٍ‌» و دَلَّ الدَّليلُ عندَ أبي هاشمٍ علىٰ أنَّ المُجتَهِدَ إذا أدّاه اجتهادُه إلىٰ أنَّ المُرادَ بلَفظةِ «القُرءِ‌» الطُّهرُ، فمُرادُ اللّٰهِ تَعالىٰ في تَكليفِه بهٰذه اللَّفظةِ مَرّتَينِ‌: مَرّةً أرادَ بها الطُّهرَ، و مَرّةً أرادَ بها الحَيضَ‌؛ لأنّ مِن مَذهبِه أنَّ [اللَّفظَ] الواحدَ لا يَجوزُ أن يُرادَ به المَعانيَ المُختَلِفةَ في وَقتٍ واحدٍ.

و قَد بَيَّنّا - فيما أَملَيناه مِن الكلامِ في أُصولِ الفقهِ أنَّ الصَّحيحَ غيرُ هٰذا، و أ نّه غيرُ مُمتَنِعٍ أن يُريدَ المُتكلِّمُ باللَّفظةِ الواحدةِ المَعانيَ المُختَلِفةَ‌ ، و لَيسَ يَحتاجُ إلىٰ أن يُردِّدَ اللَّفظَ بها حتّىٰ يُريدَ المَعانيَ‌ المُختَلِفةَ في الأوقاتِ المُتغايِرةِ‌.

و إنَّما أَورَدنا ما ذَكرناه حتّىٰ لا يُستَبعَدَ و يُستَنكَرَ ما قُلناه مِن «أ نّه تَعالىٰ يَجِبُ أن يَتكلَّمَ في ابتداءِ إحداثِ القُرآنِ علىٰ جَميعِ الحُروفِ و القِراءاتِ المُختَلِفةِ‌»، فذلكَ غيرُ مُنكَرٍ، و قد قالَ العُلماءُ بمِثلِه فيما حَكَيناه.[1]

«فإن قيل»؛ حالا سراغ سؤال و جواب دوم می‌رویم که باز این سؤال مطابق قطرت است و ببینیم در جواب چه کار می‌کنند؟

«إذا كان اللّٰهُ تَعالىٰ المُتَكلِّمَ بالقُرآنِ‌»؛ وقتی خدای متعال این کلام خودش را فرستاده و احداث صوت کرده که جبرئیل آن را تلقی کرده …؛ طبق نظر متکلمین در حدوث قرآن است. اشاعره قدم کلام الله را می‌گویند اما ایشان احداث صوت را طبق نظر امامیه و معتزله را می‌گویند که کلام الله قدیم نیست، ایشان همان ادبیات کلامی را به کار می‌برند. 

«فلا بُدَّ عندَ افتتاحِ إحداثِه»؛ اولی که خدای متعال می‌خواهد کلام خودش را احداث کند و ایجاد صوت کند تا جبرئیل و ملک وحی آن را تلقی کند، کدام یک از این‌ها را گفته است؟ این سؤال است. خلاصه می‌خواهد لفظی ایجاد شود. یا «ملک» ایجاد می‌شود یا «مالک».

«مِن أن يَكونَ تَكَلَّمَ به علىٰ بَعضِ هذه الحُروفِ و القِراءاتِ المُختَلِفةِ‌»؛ خداوند در اول کار یا «مالک» فرموده یا «ملک»، شما کدام را می‌گویید؟!

«لأنّ الجَمعَ بَينَ الكُلِّ مُحالٌ في لفظٍ واحدٍ»؛ جمع بین کل قرائات در لفظ واحد محال است. در سال نود و پنج چند جلسه راجع به این‌که این محال هست یا نیست، چقدر بحث کردیم. خُب حالا که محال است، «و إذا كانَ مُنزَلاً علىٰ بَعضِ هذه الوُجوهِ و الحُروفِ‌»؛ وقتی خداوند احداث صوت فرموده تا ملک تلقی کند و نزد حضرت بیاورد، «فيَجِبُ فيمن تَلاه علىٰ غيرِ ذلكَ الوَجهِ و بغَيرِ ذلكَ الحَرفِ أن لا يَكونَ حاكياً لكلامِ اللّٰهِ تَعالىٰ‌»؛ چقدر روشن است! اگر در اول کار، احداث «مالک یوم الدین» بوده، کسی که «ملک» می‌خواند که از قول خداوند حکایت نکرده. حرف خدا را تکرار نکرده. وقتی این‌طور شد، «و لا مُؤدّياً للَفظِه؛ و في هذا ما تَعلَمونَ‌»؛ این هم دیگر واضح البطلان است که شما بگویید خدای متعال یکی از این‌ها را احداث کرده، اما غیر کلام خدا را بگویند حکایت او باشد. این ممکن نیست.

«قُلنا»؛ اینجا اصل عرض من است. سید خیلی عالی می‌فرمایند. این را که الآن محضر شما می‌خوانم ده سال گذشته است. الآن به‌عنوان یک طلبه مکرر عرض کرده‌ام: اطمینان دارم که فضای ذهنی این اعزه به چه صورت است. چندین سال این اطمینان را نداشتم؛ کم‌کم جلو رفتم. بینی و بین الله شاید بتوانم بگویم وقتی کلام سید را دیدم، بر آن چیزی که در این دو-سه سال اخیر در فضای ذهنی من صاف شده، چیزی افزوده نشد. ولو تصریح سید است، اما دیگر برای ذهن من واضح شده. ولی برای کسانی که این را می‌بینند بسیار مهم است. یعنی چه؟ یعنی فقط نگویید نظر سید است. سید دارد فضای آن زمان و ذهنیت بزرگان علماء آن عصر را که یکی از آن‌ها شیخ الطائفه و استادشان شیخ مفید هستند و سایر اهل سنتی که در مقابل ایشان هستند را بازتاب می‌دهند. ذهنیت آن زمان را بازتاب می‌دهند. حالا می‌خواهند جواب بدهند.

«قلنا الواجبُ أن يُقالَ في هذا البابِ»؛ می‌گویند راهی غیر از این نداریم. انصافش هم همین است. راه غیر از این ندارد و سید هم درست گفته‌اند. «أنّه تَعالىٰ إذا كانَ قد أباحَنا القِراءاتِ المُختَلِفةَ و الحُروفَ المُتَبايِنةَ‌، و ثَبَتَ أيضاً أنّ كلَّ قارىً بحَرفٍ من هذا حاكٍ لكَلامِ اللّٰهِ تَعالىٰ و مُؤدٍّ للَفظِه»؛ هر کسی هر قرائتی بخواند همان کلام خدا را می‌گوید. خُب اگر به این صورت است خداوند اول کدام یک از آن‌ها را احداث کرده؟! شما می‌گویید احداث کرده، خُب کدام را احداث کرده؟!

«فلا بُدَّ مِن أن يَكونَ اللّٰهُ تَعالىٰ في ابتداءِ إحداثِه لهذا القُرآنِ قَد تَكلَّمَ به - إمّا في حالٍ واحدةٍ‌ أو أحوالٍ مُتَغايِرةٍ - علىٰ هذه الوُجوهِ كُلِّها و الحُروفِ‌»؛ در آن واحد همه را با هم ایجاد کرده یا نه، در دفعات پی در پی ایجاد کرده. هر دوی این احتمالات را در سال نود و پنج مفصل بحث کردیم. در شنیدن حضرت چقدر بحث کردیم. وقتی ملک می‌آورد و حضرت می‌شنیدند، یک صوت می‌شنیدند یا نه. در جلسات مختلف احتمال ثبوتی آن را بحث کردیم. اگر یادتان باشد میکس صوت امروزی را مثال می‌زدم. الآن دو فایل را با هم میکس می‌کنند. کسی در گوشش گذاشته و گوش می‌دهد همزمان می‌بیند دارد دو صوت اجراء می‌شود. خُب چرا محال است؟! سید می‌گویند این استحاله از کجا آمده؟! خدای متعال در آن واحد هم «ملک یوم الدین» و هم «مالک یوم الدین» را احداث می‌کند. ملک هم آن را می‌گیرد و تلقی می‌کند. حالا یا آن را پی در پی در دو دفعه نازل می‌کند، یا در یک بار. کما این‌که بحث خوبی هست –آن را در فدکیه آورده‌ام- چرا به سوره مبارکه حمد سبع المثانی می‌گویند؟ یکی از وجوهش این است که دو بار نازل شده است. احمد بن حنبل گفت مکیین «مالک یوم الدین» می‌خواندند. لذا ابن مسعود چون سابقه مکه را داشت، وقتی قرائتش به کوفه آمد به تبع اقراء ابن مسعود، عراقیین «مالک» می‌خواندند. در مدینه که دفعه دوم نزول بود، اهل مدینه «ملک» می‌خواندند. الآن هم در قرائت نافع در مصحف ورش در الجزائر «ملک» است. همه «ملک» می‌خوانند. مرحوم آقای حکیم در مستمسک فرمودند «ملک» ارجح است، چون قرائت اهل حرمین است. یعنی مکه و مدینه –اهل الحرمین- «ملک» می‌خوانند. لذا این ارجح است. آسید ابوالحسن هم در وسیله، «ملک» را ترجیح داده بودند. همین هم بوده که مرحوم آقای اراکی می‌گویند چرا این احتمالات را می‌دهند؟! درحالی‌که احتمالات نیست. این‌ها چیزهای مستقری است. وقتی آدم به‌دنبال آن می‌رود می‌بیند هست.


[1]  جواب المسائل الطرابلسیات الأولی ص٢۵١