نقد ادعای التمهید مبنی بر فقدان نقطه و اعجام در زمان نسخ قرآن
من به بحث اصلی خودمان برگردم. در همین نصوص، هفته قبل صفحه چهارصد و پنجاه و پنج را گفتم. حالا به صفحه ششصد و هجده بروید. همین عبارت التمهید را ببینید. ایشان در جلسه قبل فرمودند: «و من أغرب ما سمعناه و قرأناه في هذا المجال دعوى البعض: أن اختلاف مرسوم الحروف الزوائد في المصاحف، قد كان بسبب أن عثمان …»[1]؛ عثمان میخواست قرائاتی که ثابت بود بماند. بعد هم پنج جواب دادند. در صفحه ششصد و هجده ببینید. از التمهید آوردهاند که جلوتر از کتاب ایشان بوده. خیلی هم ایشان عنایت دارند. تعبیر ایشان این است:
و قد أغرب ابن الجزری، فزعم أنّ المسئولین آنذاک ترکوا وضع العلائم عن عمد و عن قصد، لحکمة! قال: و ذلک لیحتمل الخطّ ما صحّ نقله و ثبتت تلاوته عن النبی (صلی اللّه علیه و آله) إذ کان الاعتماد علی الحفظ و السماع لا علی مجرد الخطّ. و وافقه الزرقانی علی هذا التبریر المفضوح، قال: کانوا یرسمونه بصورة واحدة خالیة من النقط و الشکل، تحقیقا لهذا الاحتمال.
لکن لا مجال لهذا التبریر بعد أن نعلم أنّ الخطّ عند العرب حینذاک کان بذاته خالیا عن کلّ علامة مائزة. و کان العرب هم فی بداءة معرفتهم بالخطّ و الکتابة، فلم یکونوا یعرفون من شئون الإعجام و التشکیل و سائر العلائم شیئا، لحدّ ذاک الوقت.
«و قد أغرب ابن الجزری، فزعم أنّ المسئولین آنذاک»؛ یعنی زمان نوشتن قرآن، «ترکوا وضع العلائم عن عمد و عن قصد، لحکمة! قال: و ذلک لیحتمل الخطّ ما صحّ نقله و ثبتت تلاوته عن النبی (صلی اللّه علیه و آله) إذ کان الاعتماد علی الحفظ و السماع لا علی مجرد الخطّ»؛ حافظ بودند، خط آن، حفظ آنها را یادآوری میکرد. قرائات هم متعدد بود. این حرف ابن جزری است. ایشان میگویند «اغرب».
«و وافقه الزرقانی»؛ زرقانی هم با آن موافقت کرده، «علی هذا التبریر المفضوح»؛ اینکه حرف ابن جزری نبود، دانی هم میگفت. آن را بررسی کردیم. اینکه فقط حرف او نیست. چرا مفضوح است؟
«قال: کانوا یرسمونه بصورة واحدة خالیة من النقط و الشکل، تحقیقا لهذا الاحتمال»؛ احتمال یعنی قابلیت تحمل قرائات.
«لکن لا مجال لهذا التبریر بعد أن نعلم أنّ الخطّ عند العرب حینذاک کان بذاته خالیا عن کلّ علامة مائزة»؛ اصلاً نداشت.
«و کان العرب هم فی بداءة معرفتهم بالخطّ و الکتابة، فلم یکونوا یعرفون من شئون الإعجام»؛ اعجام یعنی نقطه، «و التشکیل»؛ تشکیل یعنی اعراب، «و سائر العلائم شیئا، لحدّ ذاک الوقت».
خُب آنها از اول کار حروف هجاء نداشتند؟! یعنی زمان نسخ قرآن حروف هجاء نبود؟! در توحید صدوق حروف هجاء بود که ائمه توضیح داده بودند. وقتی جدا مینوشتند؛ هجاء یعنی تقطیع؛ وقتی الف مینوشتند…؛ برای باء که روایت هم دارد. آ، ب، ت، ث، ج، ح، خ و … . این فطرت بشر است که سه علامت را منفصلا و بدون هیچ علامتی کنار هم بگذارد، یکی را بگوید ج، یکی را بگوید ح، و دیگری را بگوید خ؟! اصلاً این حرفها واضح البطلان است. لذا آقای حفنی ناصف در کتاب «حیات اللغة العربیة» میگوید اینها که واضح است اینطور نیست. اصلاً ممکن نیست. بلکه اینها را به کار نمیبردند. استعمال نمی کردند. نه اینکه اینها نبود. حالا با بیان این مقدمات میخواهم مطلبی را بگویم.
شاگرد: چه چیزی را به کار نمیبردند؟ علامتها را به کار نمیبردند؟ بود ولی استفاده نمی کردند.
استاد: بله، بحثهای خطی را دیدهاید. الواحی پیدا شده که نقطه نمی گذاشتند. هر چه من اینها را میدیدم، میدیدم یک چیزی میگوییم که بههیچوجه با واقعیت میدانی مردمی که خط را مینویسند، جور در نمیآید. یعنی بگوییم اینها مثل هم بود، هیچچیز هم نداشت ولی میخواندند! این خلاف فطرت وضع علامت برای یک صوت است. سه علامت بگذاریم برای سه حرف جدا، این درست است. اما یک علامت بگذاریم برای سه حرف جدا؟! این فطرت کار است؟! این فطرت نوشتن است که بگوییم اصلاً نقطه نبود و اعجام در آن نبود؟!
قطع نظر از مطالبی که جلوتر عرض کردم؛ خلیل بن احمد در العین از لغت عرب میگوید که «الکتاب المرقوم» یعنی «ای ذات الاعجام»[2]. کتابی که آن را ترقیم کردهاند، یعنی آن را اعجام کردهاند. «کتاب مرقوم» لغت قرآنی است. خلیل که یک لغت بعدی را معنا کند و آن چه که در قرآن آمده را معنای خودش را نگوید. اینها واضحات مطلب است.
[1] حقايق هامة حول القرآن الكريم نویسنده : العاملي، السيد جعفر مرتضى جلد : ۱ صفحه : ۲۲۰
[2] العين نویسنده : الخليل بن أحمد الفراهيدي جلد :۵ صفحه : ۱۵۹؛ «رقم: الرَّقْمُ: تعجيم الكتاب، وكتاب مَرْقُومٌ: بينت حروفه بالتنقيط».