بررسی لغوی واژهی «تیار»
ذیل صفحهی هفتاد بودیم. حضرت علیه السلام فرمودند:
«قد ضلت العقول في أمواج تيار إدراكه، وتحيرت الأوهام عن إحاطة ذكر أزليته وحصرت الأفهام عن استشعار وصف قدرته، وغرقت الأذهان في لجج أفلاك ملكوته»[1].
چهار جمله کنار هم ردیف شده بود. هفتهی قبل، فی الجمله، راجع به اینها صحبت شد.
شاگرد: از جملات سهتایی و چهارتایی صحبت شد. بعد هم صحبت از نماز شد. بحثی هم راجع به «قلب» فرمودید.
استاد: چه شد که بحث به قلب کشید؟
شاگرد: فرمودید: تنها کلمهای که در مورد ادراک خداوندمتعال به کار برده شده است، کلمهی قلب است.
استاد: بله؛ «ولكن رأته القلوب بحقائق الإيمان»[2]. گاهی شما بهترین جملهها را میگویید. من هم از باب اینکه معدّ باشم تا شما جملههای خوب را بگویید، یک چیزی میگویم. ولو آقایان میگویند طول نکشد. بنده هم موافق هستم که رفت و برگشت دو نفری نشود؛ اما اینکه کسی در ذهنش چیزی آمد، باید بگوید. گاهی در اذهان ما چیزی میآید که فضای بحث را زمین تا آسمان عوض میکند. اصل طرح اینها، خوب است. قوام مباحثهی طلبگی به همینها است. لذا هر چه به ذهنتان میآید را بفرمایید تا آنها اصل باشد.
مرحوم مجلسی، در دو جلد بحارالانوار، از این عبارت بحث کردهاند؛ در جلد چهارم در صفحهی دویست و بیست و شش، چند لغت از این عبارتی که ما خواندیم را، معنا کردهاند:
«وقال الجزري : التيار : موج البحر ولجته انتهى. وحصر الرجل كعلم : تعب، وحصرت صدورهم : ضاقت ، وكل من امتنع من شئ لم يقدر عليه فقد حصر عنه ذكرها الجوهري والاستشعار : لبس الشعار والثوب الذي يلي الجسد كناية عن ملازمة الوصف ، و يحتمل أن يكون المراد به هنا طلب العلم والشعور والملكوت : الملك والعزة و السلطان. قوله: بالآلاء أي عليها ، والتملك : الملك قهرا ، وضمن معنى التسلط والاستيلاء وفي بعض نسخ التوحيد : مستملك»[3].
«و قال الجزري : التيار : موج البحر ولجته انتهى. وحصر الرجل كعلم : تعب»؛ خسته شد، وامانده شد.
«وحصرت صدورهم : … و يحتمل أن يكون المراد به هنا طلب العلم والشعور». «بالآلاء» هم که فقرات بعدی کلام حضرت علیه السلام است.
این سه سطر از بحارالانوار، توضیح این لغات است. در جلد نود، صفحهی دویست و بیست و هفت، فرمودهاند:
«والتيار مشددة موج البحر الذي ينضح ولجته، والحصر العي في المنطق وحسر البصر حسورا كل وانقطع من طول مدى، والاستشعار هذا لعله بمعنى طلب الشعور والعلم، ويقال استشعر فلان خوفا أضمره، واستشعر لبس الشعار وهو الثوب الملاصق للشعر، ولجة البحر معظمه، والملكوت كرهبوت العزة والسلطان و المملكة، وله ملكوت العراق أي ملكها، ويطلق غالبا على السماويات و الروحانيات»[4].
«والتيار مشددة موج البحر الذي ينضح و لجته، والحصر العي»؛ «عی» بهمعنای خسته شدن است. «في المنطق»؛ در حرف زدن. «و حسر البصر حسورا كلّ»؛ یعنی وامانده شد. خسته شد. و انقطع من طول مدى». «و الاستشعار هذا لعله بمعنى طلب الشعور و العلم…».
مرحوم مجلسی این چند لغت مهم را در اینجا توضیح دادهاند. بعداً بر میگردیم. چیزی که برای شروع این عبارت در ذهنم هست، کلمات چهارتایی در شروع کلام حضرت علیه السلام است. «ضلت، تحیّرت، حصرت، غرقت». چهار جمله است، چهار وصف حضرت علیه السلام فرمودهاند؛ عقول گم میشود، اوهام متحیر میشود، افهام وا میماند و اذهان غرق میشود. هر کدام از این وصفها، تناسبی با آن چیزهایی که حضرت علیه السلام فرمودهاند، دارد. اصلاً بلاغت کلام این است که غیر از مقتضای حال، تناسب بین الفاظ و معانی، در آن، مراعات شده باشد؛ فصاحت و بلاغت، بهمعنای اعم این است.
[1]. شیخ صدوق، التّوحيد، ج ۱، ص ۷۰.
[2]. همان، ص ۱۰۸.
[3]. علامهی مجلسی، بحار الأنوار (چاپ: دار احیاء التراث)، ج ۴، ص ۲۲۶.
[4]. همان، ج ۹۰، ص ۲۲۷.