تناقضانگاری بین غیب الغیوب بودن خداوند و علم مخلوقات به او، عامل تصحیح قیاسی و اضافه شدن قید «علمه» به روایت
شاگرد: اینکه این حدیث را در دو جای بحارالانوار آوردهاند و هر دو را از عیون نقل کردهاند، شاید نظرشان این بود که به این اولویت دادهاند و احتمال تصحیف قیاسی در ذهن ایشان بوده است.
استاد: بله؛ احتمالش را دادهاند. مرحوم مجلسی در این جهات ما شاء اللّه خیلی قوی عمل میکنند. خیلی خوب عمل میکنند. اگر مانوس باشید، میبینید. یعنی حاصل فرمایش شما این است که همین راهی را که ما رفتیم، ایشان یک دفعه میدیدند «فیَعلم». یعنی در «فیَعلم» عبارت کاملاً به ناهماهنگی روال خودش میافتد. درحالیکه در اینجا اصلاً صحبت سر علم خدای متعال نیست. اینکه صفات خدای متعال را توضیح بدهیم، یک چیز است، اما از این طرف بخواهیم عجز خودمان را از درک او بگوییم، چیز دیگری است. سیاق کلام و سخن حضرت سر درک ما و عجز ما است. یک دفعه بگوییم: «فیَعلم»؟! مخصوصاً اینکه درک «لم یغب عن شیء» شبهه را قوی میکند. بالاترین غیب این است: «وَلِلَّهِ غَيۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ»[1]. غیب سماوات و ارض چه کسی است؟ خداوند است. خود خدا حاضر است؟! غیب الغیوب است. خدایی که غیب الغیوب است، آن وقت بگوییم: «لم یغب عن شیء». این چطور میشود؟! جای این هست که کسی به شبهه بیافتد و بگوید این «علمه» بوده و حذف شده است. چون فقط از علم خدا است که چیزی غایب نیست. نمیشود بگویند: «لم یغب». چون جایش بوده است، لذا اصل حدیثی ضعیف میشود. اصل حدیثی این است که اصل با زیادی است. اگر زیادی در یک نسخه آمد و نسخه ضابط بود، باید آن را بگیریم. سقط کثیر الوقوع است. در جاهایی میتواند در حدیث یک کلمهاش بیافتد. اصل حدیثی عقلایی است. آن درست است. اما برای اینجا نیست که شبههی محتوایی دارد. لذا به فرمایش شما، مرحوم مجلسی اصل را عبارت عیون قرار دادهاند. مطلب صاف بود و توضیحش دادند به دو وجه خوب. هم غیبوبت علمی و هم غیبوبت وجودی. الآن شواهد هر دوی آنها را عرض میکنم.
[1]. سورهی هود، آیهی ١٢٣.