رفتن به محتوای اصلی

د) خصوم به‌معنای بیانات

 

احتمالی هم در ذهن بنده است. در ابتدا که عبارت ایشان را دیدم که گفتند اضافهی صفت به موصوف نیست، خوشحال شدم که شاید می‌خواهند این احتمال را بگویند. بعد با توضیحاتی که دادند، دیدم چیز دیگری را می‌گویند. آن احتمال این است که اصلاً چرا خصم را به‌معنای دشمن می‌گیرید؟؛ بله، یکی از معانی آن دشمن است. مرحوم آسیدهاشم در هر دو احتمالشان و هم مرحوم مجلسی، خصم را به‌معنای دشمن گرفته‌اند و حال آن‌که اصلاً معلوم نیست اصل معنای خصم، دشمنی باشد. اصل معنای خصم، یک نحو بروز و ابراز و ظهور است. به دشمن هم به اینخاطر خصم می‌گویند، چون به‌خاطر کوبیدن طرف مقابل، چیزهایی را ابراز می‌کند. لذا اگر کسی باشد که در دلش کینه باشد، اما ابراز نکند لغتا نمی‌گوییم خصم است. ممکن است عداوت در دلش باشد، اما خصم کسی است که آن را ابراز می‌کند.

از کجا این را عرض می‌کنم؟ در آیهی شریفه، وقتی می‌خواهد زن‌ها را توصیف کند می‌گوید: «وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ»[1] یا «وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ»[2]. مسلم است که «الدّ الخصام» به‌معنای دشمنی است؟! مفسرین وجوهی را دارند. «أَوَمَنْ يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ»[3]، چرا عرب از زن بدش می‌آمد؟ «يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ»؛ اهل کارزار نیست. اهل دشمنی کردن نیست. این یک معنا است. آشکارا نمی‌تواند کارزار کند. یک معنای دیگری که معنای قابل دفاعی است، خصام یعنی یک زن نمی‌تواند مقصود خودش را اداء کند. «فی الخصام» یعنی «فی المجادلة». خصام به‌معنای مخاصمه و مجادله است. خُب، معنای آیه چه می‌شود؟ «أَوَمَنْ يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ»؛ رشد زن در زینت آلات است. نمی‌تواند بیرون بیاید و با مردها در مقام محاوره درست حرف بزند. دیدید گاهی می‌گویند: نمی‌تواند دو کلمه درست حرف بزند. مقصود خودش را نمی‌تواند بگوید. لذا خصام به‌معنای مجادله است.

اگر خصام به‌معنای مجادله و مخاصمه باشد، آن هم نه از باب دشمنی، بلکه صرفاً از باب بیان [شاهد میشود]. باز هم شاهدی به ذهنتان می‌آید یا خیر؟ «خَصِم» یعنی خطیب و بلیغ. نه یعنی دشمنی کننده با کسی دیگر.

شاگرد: این آیهی قرآن که خطاب به پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله میفرماید: «وَلَا تَكُنْ لِلْخَآئِنِينَ خَصِيمًا»[4].

استاد: اگر همین‌طور بروید، چقدر شواهد پیدا می‌کنید. یکی از معانی روشن خصم، بیان است.

شاگرد: «خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ»[5].

استاد: احسنت؛ این یکی از آیاتی بود که تناسب حکم و موضوع دارد. «خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ»؛ خدا انسان را از یک چیز پست آفرید، «فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ»؛ درحالی‌که می‌بینید با خدا دشمن می‌شود! به این صورت معنا می‌کنند و حال این‌که معنای خیلی جالب ترش این است که «فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ»، یعنی «فهو خطیب بلیغ».‌«عَلَّمَهُ الْبَيَانَ»[6]. اصلاً به‌معنای مجادله نیست. معنای لازمی دارد. شما که روی منبر می‌نشینید، مصداق این آیه هستید. «فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ»؛ کلمهی «مبین» را ببینید. «وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ»، «غیر مبین» یعنی نمی‌تواند حرفش را به‌خوبی اداء کند. «فی الخصام» یعنی «فی بیان مراده». شواهدش بر عهدهی خودتان باشد.

اگر این حرف درست باشد که معنای «خَصِم» یعنی «خطیب بلیغ»، آن وقت «خصوم» بیانات بلیغه می‌شوند. «لطائف الخصوم»، یعنی لطائف بیانات بلیغ. لطائف البیانات؛ لطائف الکلم؛ لطائف الخطب.

شاگرد: بیایات الشدیدة القویة؛ در خصومت همچین چیزی هم هست یعنی شدت و قوت ….

استاد: بله؛ شدت و قوت؛ شاید ابن جنی در کتاب الخصائص همین را داشت. در «خصَم» و «خسِم» فرقی می‌گذاشت. در همهی این‌ها شاید یک نحو شدت بود.

شاگرد: شاید در «کلم»، «کلام» و ... این را گفته بود.

استاد: ابن جنی در خصائص با «قول» شروع کرد. حالا در کلم و ... هم داشت یا نداشت، [خاطرم نیست] ... .

شاگرد ٢: وصف مبین در آیه هم با بیان میسازد؛ میخواهد بیان را توصیف نماید.

استاد: «مبین»؛ برای بیان است که مبین است.

شاگرد ٢: «الی وصف قدرته».

استاد: احسنت. من در مطالعهام به این توجه داشتم. ولو عین فرمایش شما نبود، ولی تناسب حکم و موضوع را ببینید. «رجعت بالصغر» چه کسی؟ لطائف الخصوم؟ یعنی در آخر می‌بینید زیباترین بیانات از زیبایی افتاد. چرا؟؛ چون می‌خواهد خدا را توصیف کند. این قدر زیبا، این قدر بلند؛ لطائف الخصوم؛ یعنی لطیفترین بیانات عالیهی حکمی و کلاسیک و معرفتی، «رجعت بالصغر» بر می‌گردد و حقیر می‌شود. بر می‌گردد در حالی ‌که از آن لطافت و بلندی افتاده است. چرا؟؛ «وصف قدرته»؛ این لطائف الخصوم می‌خواهد قدرت خدا را توصیف کند. اینجا بیاناتی است که از این توصیف راجع می‌شود.

یادم رفت نگاه کنم و ببینم مرحوم قاضی سعید این احتمال را فرموده‌اند یا خیر. احتمال داده باشند که خصوم به‌معنای نفس بیانات باشد. آن وقت بر می‌گردد و لطائف الخصوم از باب اضافهی صفت به موصوف می‌شود. الخصوم اللطیفه. مرحوم مجلسی با این‌که فرمودند از این باب نیست، اما در دنبالهاش که فرمودند «مناظراتهم»، من فکر کردم منظورشان از «مناظرات» خود بیانات است. بعد دیدم «هم» دارد. «هم» یعنی همان دشمنان که مناظراتشان لطیف است. لذا فرمودند: از باب اضافهی صفت به موصوف نیست. ولی این احتمالی که عرض کردم، از باب اضافه صفت به موصوف هست و خصم هم به‌معنای بیان است.


[1]. سورهی زخرف، آیهی ١٨.

[2]. بقره، آیهی ٢٠۴.

[3]. سورهی زخرف، آیهی ١٨.

[4]. سورهی نساء، آیهی ١٠۵.

[5]. سورهی نحل، آیهی ۴.

[6]. سورهی الرحمن، آیهی۴.