رفتن به محتوای اصلی

مقدمه شرح فقره‌ی « قد يئست من استنباط الإحاطة به طوامح العقول، ونضبت عن الإشارة إليه بالاكتناه بحار العلوم، ورجعت بالصغر عن السمو إلى وصف قدرته لطائف الخصوم»

 

از ابتدای خطبه این ثلاثیها بود:

«مستشهد بحدوث الأشياء على أزليته وبما وسمها به من العجز على قدرته ، وبما اضطرها إليه من الفناء على دوامه ، لم يخل منه مكان فيدرك بأينية ، ولا له شبه مثال فيوصف بكيفية ولم يغب عن علمه شيء فيعلم بحيثية مبائن لجميع ما أحدث في الصفات ، وممتنع عن الادراك بما ابتدع من تصريف الذوات وخارج بالكبرياء والعظمة من جميع تصرف الحالات ، محرّم على بوارع ثاقبات الفطن تحديده وعلى عوامق ناقبات الفكر تكييفه ، وعلى غوائص سابحات الفطر تصويرة لا تحويه الأماكن لعظمته ، ولا تذرعه المقادير لجلاله ، ولا تقطعه المقائيس لكبريائه ، ممتنع عن الأوهام أن تكتنهه ، وعن الأفهام أن تستغرقه وعن الأذهان أن تمثله»[1].

در جلسهی قبل «ممتنع عن الأوهام أن تكتنهه ، وعن الأفهام أن تستغرقه وعن الأذهان أن تمثله» بحث شد. در ادامه می‌فرمایند:

«قد يئست من استنباط الإحاطة به طوامح العقول، ونضبت عن الإشارة إليه بالاكتناه بحار العلوم، ورجعت بالصغر عن السمو إلى وصف قدرته لطائف الخصوم»[2].

این هم ثلاثی است که با فعل شروع می‌شود. تا می‌رسد به «واحد لا من عدد» که دوباره فقرهی جدیدی با نظم خاص خودش شروع می‌شود.

شاگرد: در «واحد بلاعدد» هم ثلاثی است.

استاد: بله؛ درست است.

شاگرد: فقرهی بعدیاش هم ثلاثی است.

استاد: بله؛ دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام هستند! «کلامه دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق». عجایب است. تازه ما داریم با ظاهر کلمات آشنا می‌شویم. آدم هر چه بیشتر برود و برگردد و دقت کند می‌بیند که حضرت علیه السلام در این‌ها چه لطافتهایی گذاشته‌اند.

عبارتی که در این جلسه داریم را، بخوانیم. هر چه هم به ذهن شما آمد، بفرمایید.

شاگرد: در جلسهی قبل فرمودید: دو راهکار داریم. یکی راجع به روایات کلیدی و دیگری مناسبات حکم و موضوع بود که می‌خواستید با این‌ها تطبیق کنید.

استاد: کلی آن را عرض کردم. الآن این عبارت را بخوانیم و خود عبارت صاف شود. اگر نکاتی در خصوص یک واژه‌ای دارید بفرمایید. سه عبارت جدید را تا کلمهی «واحد لا من عدد» سر برسانیم تا بعد ببینیم جمع‌بندی آن، چه می‌شود.

حضرت علیه السلام فرمودند: «قد يئست من استنباط الإحاطة به طوامح العقول»؛ طوامح، جمع طامحة است. «العقول الطامحة». «طامح» یعنی رفیع، مرتفع و بلند. عقلهای جزیی ضعیف خیر. العقول الطامحة: شامخ، رفیع المنزلة.

طوامح العقول چه شده است؟ «قد یئست»؛ مأیوس شده‌اند. از چه چیزی؟ «من استنباط الاحاطة به». «استنبطه»؛ استخرجه. از این‌که بتوانند احاطه به خدای متعال را تحصیل کنند و به دست بیاورند، مأیوس شده‌اند؛ عقول رفیعه مأیوس شده‌اند از این‌که بتوانند احاطه به خداوند متعال را به دست بیاورند. 


[1]. شیخ صدوق، التّوحيد، ج ۱، ص ۷۰.

[2]. همان.