معنای مختار در تعبیر «لک یا الهی وحدانیة العدد»؛ لام ملکیت و نفی وحدت عددی از ذات به جهت سبقت ذات بر آن
آن نکتهای که میخواستم عرض کنم، این است: با ادبیاتی که اهلالبیت علیهمالسلام دارند، حتی نیازی به مراجعه به غیرش هم نیست. این را چند بار دیگر هم عرض کرده بودم. ولی خیلی نکتهی مهمی است. یعنی خلاف مطالب کلاسیک است. در روایات اهل البیت علیهم السلام، یکی-دو تا هم نیست. وقتی سراغ یک اوصافی را میگیریم که میخواهیم در خدای متعال ببریم و از آنجا با مشکلات عدیدهای که مفاهیم متقابله و طبایع دارند مواجه میشویم، اهلالبیت علیهم السلام، با چیزی که مختص خودشان است و مرتب تکرار میکنند، ذهن مخاطب خودشان را در این فضا میآورند که وقتی راجع به خداوند حرف میزنید، هر چه را مطرح میکنید، او است که اصل طبیعتش را این کرده است. میگوید خدا قبل دارد یا ندارد؟؛ خُب، میگوییم: «لا قبل له»، «لیس قبله قبل». این یک بیان است، اما آن عبارتی که حضرت علیه السلام فرمودند که «هو قبّل القبل فلا قبل له»، بیان دیگری است. نتیجه را ببینید. «القبل»، نه افراد قبل. افراد قبل، مثل قبل الف، قبل ب، مراد اینها نیست. میگوید: «قبّل القبل». پس ذات او موطنی است که بر اصل طبیعی القبل، سبقت دارد. یعنی جایی که او است اصلاً طبیعی قبل مطرح نیست. این مطلب خیلی مهمی است. «هو حیّث الحیث فلا حیث له». اگر یادتان باشد همین «حیّث» را بحث کردیم. من از این خاطراتی دارم.
وحدت غیر عددی ذات و نقد قاعده الواحد
جلوتر هم عرض کردم که قوام قاعدة الواحد این است که میگویند ذاتش یک حیث واحد است. چون ذات او حیثیت واحدة است و تعدد حیث ندارد، پس نمیشود غیر واحد از او صادر شود. این روایت میگوید: چرا میگویید ذات او یک حیث بیشتر ندارد؟! «هو حیّث الحیث». بر اساس آنچه که ما انبیاء به شما میگوییم، ذات او رتبهای است که بر الحیث، تقدم دارد. الحیث، متأخر از ذات او است. آن وقت شما میگویید: ذات او یک حیث دارد؟! همان روایتی است که مرحوم شیخ بهایی فرمودند: این روایت، کمر اولیاء را میشکند: «لعل النمل الصغار تتوهم أنّ للّه تعالى زبانتين»[1]؛ مورچه میگوید: مگر میشود بدون دو شاخک، خدایی کند؟! نمیتواند! میخواهد عالم را اداره کند، اگر شاخک ندارد، چطور اداره کند؟! یعنی یک نحو قیاس است. این ادبیات در اینجا نیست - شما اگر در اینجا پیدا کردید، بگویید - یعنی به عرش طبایع ببرند و بعد بگویند او فوق اینها است. باز در تعبیر امام رضا علیهالسلام چنین آمده است: «و بتجهيره الجواهر عرف أن لا جوهر له»[2]. لسان را ببینید. تجهیر جوهر! خُب، کسی که مجوهر الجوهر است، تجهیر الجوهر کرده است: «فلا جوهر له». ذاتی است که بر اصل تجوهر سبقت دارد. تجهیر جوهر کرده است، میخواهید بگویید جوهرش چیست؟!
بنده میخواستم این نکته را بگویم، این ادبیات اهلالبیت علیهم السلام است. میگویند: «لک وحدانیة العدد»؛ تو هستی که عدد و وحدانیت آن و نظامش را سر و سامان دادهای؛ خُب میخواهی برای خود تو باشد؟! پس روایت دقیقاً دارد راجع به خداوند متعال حرف میزند. یعنی میگوید: چون کل نظام طبیعی - نه وجود - وحدانیت العدد برای تو است، پس ذات تو بر آن سبقت دارد. پس محال است که وحدانیة العدد برای تو باشد.
[1]. شيخ بهايی، الكشكول، ج ۲، ص ۹۳.
[2]. شيخ صدوق، التّوحيد، ج ۱، ص ۳۷.