رفتن به محتوای اصلی

فوق لایتناهی بودن مقام نورانیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، در مقام وحدت در کثرت و ارتقای مقام نورانی ایشان در مقام کثرت در وحدت

 

استاد: خب، مقام افاده­ی آن‌ها بالاتر می‌رود یا خیر؟

شاگرد 2: آن مقام نورانیت، دارای حد و حدود نیست. آن، خودش بی‌نهایت است. ما با صلوات فرستادن، خودمان را در معرض آن افاضه ای که هست قرار می‌دهیم. ولی آن طرف همین بساطتی هم که می‌فرمایید نیست. آن­جا همه چیز بی‌نهایت است.

استاد: اگر بخواهم به اصطلاحات کلاسیک عرض کنم، مقام نورانیت دو مقام دارد. یک مقام کثرت در وحدت دارد و یک مقام وحدت در کثرت. این‌ها تفاوت می‌کند. این چیزی که الآن شما تأکید می‌کنید، فقط به مقام نورانیت نگاه می‌کنید که فقط در باب کثرت در وحدت است و حال این‌که این‌طور نیست. آن مقام، بساطتی دارد که شئونات متکثره­ی بی‌نهایت هم در آن موجود است. اما یک مقام «انفسکم فی النفوس» و مقام سریان و مقام وحدت در کثرت دارد. یعنی الآن یک نفری که دارد صلوات می‌فرستد، این‌طور نیست که هیچ ربطی به مقام نورانیت نداشته باشد. بلکه الآن دارد یک شأن فرقی برای مقام نورانیت احداث می‌کند. کسی که الآن صلوات می‌فرستد، دارد یک شأن فرقی برای آن مقام ایجاد می‌کند. پس شأن جمعی آن مقام اضافه نمی‌شود، چون خودش بی‌نهایت است. یعنی حتی فوق بی‌نهایت است. اما این­جا، با نفس صلوات فرستادن، خودش دارد متنعم می‌شود به صلواتی که شأن فرقی او است. نمی‌دانم مقصودم را رساندم یا خیر؟

شاگرد: صلوات خداوند را دوباره می‌فرمایید؟ در ما سعه ایجاد می‌شود به‌خاطر این‌که در معرض این نور و افاضه قرار می‌گیریم. ولی خداوند متعال به چه صورت این سعه را ایجاد می‌کند؟

استاد: دو آیه را در کنار هم بگذارید: «هُوَ ٱلَّذِي يُصَلِّي عَلَيۡكُمۡ وَمَلَـٰائِكَتُهُۥ لِيُخۡرِجَكُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ»[1]. این یک آیه است. آیه دیگر؛ «الرۚ كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ لِتُخۡرِجَ ٱلنَّاسَ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِ رَبِّهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ»[2]. خداوند بر تو کتابی را نازل می‌کند تا بتوانی مردم را به ‌سوی نور، اخراج کنی. یعنی شما دارید برای آن‌ها تأمین آتیه می‌کنی، خداوند هم کتاب را می‌آورد تا برای تو تأمین آتیه کند که رسولی هستی که مخرج آن‌ها به‌ سوی نور هستی. پس خداوند «یصلّی علیک»؛ یعنی خداوند کاری می‌کند که در آینده، مقام تو در افاده، بالا می‌رود. مدام گسترش پیدا می‌کند.

شاگرد: «یصلی» را همان افاضه­ی مقام وسیله گرفتید؟ یعنی «انّ اللّه یصلّی» همان افاضه­ی مقام وسیله است یا بعد از آن است؟

استاد: الآن مقام وسیله دو تا شد. یک مقام وسیله­ی به‌معنای شأنیت، یک مقام وسیله، به‌معنای بسط فعلیت افاضه.

شاگرد 2: به تعبیر شما یک مقام وسیله، مقام طبیعت می‌شود و یک مقام وسیله، مقام فرد می‌شد. اولی که خداوند متعال داده است، طبیعت را داده و بعد هم فرد تشکیل می‌شود.

استاد: بله؛ به یک معنا نزدیک شدید. شما فرمایش­تان را دوباره بفرمایید.

شاگرد: خداوند متعال اگر کمال بیش­تری نداشته تا بدهد، این عجز برای خداوند است و اگر ائمه علیهم‌السلام قابلیت نداشتند، این نقص برای اهل­البیت علیهم السلام است.

استاد: بعضی اصطلاحات کلاسیک که علماء در کتاب‌ها گفته­اند، مطلب را زودتر می­رساند. لذا طبق همان اصطلاحاتی که رایج است، می‌گویم. آیا خدای متعال، دیگر، کمالات ندارد که بدهد؟ خدای متعال در مقام نورانیتی که به معصومین علیهم‌السلام داده، آن مقام طوری است که بالاتر ندارد. نه این‌که بالاتر دارد و خداوند ندهد. یعنی به آن‌ها مقامی داده است که بالاتر از آن نیست و لذا اگر در کتاب‌ها نگاه کنید، می‌گویند: وحدت خدای متعال که کمال مطلق است، وحدت حقه­ی حقیقیه­ی اصلیه­ی ذاتیه است. اما برای حقیقت محمدیه صلّی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله، این تعبیر را دارند: وحدت حقه­ی حقیقیه­ی ظلیة. یعنی تفاوتش تنها به اصالت و ظلیت است. تفاوت همین است و لذا، فقط باید آن مقام را تصور کنیم. اگر مقام حقه­ی حقیقیه­ی ظلیة را تصور کردیم که به چه معنا است، می‌بینیم همین‌طوری که خداوند متعال دو ندارد، آن هم دو ندارد و لذا، کمالات آن مقام، فوق لایتناهی است. یعنی حتی برای «لایتناهی» هم تعبیر دقیق علمی نیست. لایتناهی نیست، همان وحدت ظلیه، فوق لایتناهی است. توضیح آن را قبلاً در همین جلسات داده‌ام. عرض کردم با این‌که مخلوق هستند، اما از حیث کم و کیف کمالات، لایتناهی، بلکه فوق لایتناهی است. همین کره‌ای که ایشان گفتند را به طبایع بردیم؛ مقام اصلی فوق طبایع است. یعنی حتی طبایع و اعیان ثابته، ظل آن هستند. اگر این را تصور کردید، یک بخشی از فرمایش شما جواب داده می‌شود. خداوند متعال، به آن‌ها مقامی داده که این‌طور است. لذا حضرت علیه السلام فرمودند: از هفتاد و سه حرف اسم اعظم، هفتاد و دوتا از آن نزد ما است. یک اسم است که «استأثره اللّه لنفسه»[3]. یک حرفش را برای خودش نگه داشته است. چندین بار عرض کردم که احتمالاً اسم مستأثر، باطن همین مقام است. اگر این را هم برویم، واجب الوجود می‌شود. اسم مستأثر، تنها ما به التفاوت آن مقام با واجب الوجود است. اگر این اسم مستأثر را هم می‌خواست، بدهد، واجب می‌شدند که نمی‌شود.

شاگرد: برخی از روایات مشعر به این است که همین اسم مستأثر را اهل­البیت علیهم السلام دارند، ولی در جمله­ی «لافرق بینک و بینهم الّا انّهم عبادک»[4] مقام ظلیت را می‌گوید.


[1]. الاحزاب، آیه­ی ۴۳.

[2]. ابراهیم، آیه­ی ۱.

[3]. محمد بن حسن الصفار، بصائر الدرجات، ج ۱، ص ۲۰۸.

[4]. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ج ۲، ص ۸۰۳.