رفتن به محتوای اصلی

مثال به ماده و صورت، جوهر و عرض در وساطت فیض

 

بنابراین این‌ها «آلاء» شدند. «فاقتضت العناية الإلهية أن يكون وسائط بين هذه الأمور و حرم الكبرياء»؛ این وسائط، آلاء اللّه می‌شوند. چرا؟

 «إذ بها ينعم على فقراء سكنة إقليم الشّهود»؛ به وسیلهی این آلاء که وسائط فیض هستند، خدای متعال إنعام می‌کند بر آن فقرایی که فقیر هستند. نعمت را می‌خواهند اما خودشان بلاوساطه نمی‌توانند بگیرند.

کسی مثال خوبی می‌زد. بین دو نفر مردد هستم که از چه کسی شنیدم. ولی مثال خوبی بود. خورشید می‌تابد و اطلاق نور هم دارد. هیچ جایی نیست که بگوید می‌دهم و یکجا نمی‌دهم. اما در یک منطقه‌ای می‌رسد که ریخت آن جایی که می‌خواهد از خورشید نور بگیرد، یعنی ریخت گیرنده - نه ریخت خورشید که به‌طور اطلاق نور می‌دهد - طوری است [که توان دریافت ندارد]. مانند چاهی که با زاویه‌ای پایین می‌رود که انتهای آن نمی‌تواند نور خورشید را دریافت کند، نقص از چاه و ته چاه است. نه این‌که خورشید نور نمی تاباند. الآن می‌گوییم خورشید ناقص شد؟! چرا؟؛ چون خورشید نیامد به ته چاه بتابد. بلکه چاه طوری بود که نمی‌تواند دریافت کند.

خُب، در اینجا چه کار می‌کنیم؟ همان نور خورشید را با یک آیینه به ته چاه می‌تابانیم. اینجا نه نقصی از خورشید بود و نه وساطت آیینه برای خورشید نقصی آورد. تنها کاری که این آیینه کرد، این بود که نقص آن ته چاه را برطرف کرد. ته چاه خودش بلاواسطه نمی‌توانست از خورشید نور بگیرد. آیینه آمده است و همان نور را – نه این‌که خودش نور ایجاد کند - به ته چاه رساند و لذا می‌گوییم وسائط الفیض فاعلِ ما منه الوجود نیستند، فاعلِ ما به الوجود هستند. آیینه همان نور را به ته چاه منعکس می‌کند. نه این‌که خودش موجود شود؛ مثل چراغ نیست. چراغ خودش به ته چاه نور می‌تاباند. اما آیینه دقیقاً همان نور خورشید را به ته چاه منعکس می‌کند.

البته مثال و ممثل تفاوت دارند. مثال تنها از یک جهت، مطلوب را می‌رساند. از این ناحیه، آن نقص ته چاه بر طرف می‌شود. همان‌طوری که ایشان فرمودند، در نظام احسن طوری شده است که برخی از چیزها ته چاه هستند. یعنی اقتضاء می‌کند که یک آیینه‌ای بیاید که آن نور را به ته چاه بتاباند. اگر آن آینه نیاید، نمی‌شود. خودش نمی‌تواند بگوید من الآن نور خورشید را گرفتم.