مثال به ماده و صورت، جوهر و عرض در وساطت فیض
«كما يشاهد»؛ مثال هم میزنند. «من أمر الصّور و الأعراض أنّها لا يمكن لها الوجود الّا بالمواد و الموضوعات»؛ ما یک صورت داریم و یک ماده. یک عرض داریم و یک جوهر که موضوع آن است. میگویند شما در اینها نگاه کنید؛ صور بدون ماده نمیشود. میگفتند: جوهر پنج تا است. عقل و نفس و صورت جسمیه و ماده و جسم. جسم ترکیبی از صورت و ماده بود. معروف این است. در زمان ارسطو به این صورت معروف بوده است. میگفتند: جواهر خمسه. صورت و ماده دو جوهر بودند، اما ممکن نبود صورتی را بدون حلول در ماده نشان بدهید. «لو شاءت الصورة ان یوجد»، حتماً باید دست نیاز به ماده دراز کند و بگوید ای ماده! شما باش تا خداوند متعال به من فیض وجودی بدهد. اگر بگوید خُب، خودت فیض وجودی را بگیر! میگوید من نمیتوانم. باید در ضمن شما باشم.
ماده هم به این صورت میشود یا خیر؟ مشاء میگویند: هیولای اولی وحدت شخصیه دارد. اما طبق مبانی بعدی مانند حکمت متعالیه میگویند: خیر، ماده وحدت ابهامی دارد، نه وحدت شخصی. مبنایشان به این صورت بود. حالا طبق مبنای آنها هیولا نیازی بهصورت ندارد. اما این چیزی که ایشان میگویند، طبق همهی مبانی درست است. صورت در اخذ فیض وجود نیاز به غیر خودش دارد که ماده است. تا زمانیکه ماده نباشد، صورت هم نیست. لذا فرمودند: «كما يشاهد من أمر الصّور»؛ صورت در اینجا صورت عرفی نیست. صورت اصطلاحی است. صورت مقابل ماده است. چون بعداً خودشان میفرمایند. بله یک صورتهایی هم داریم؛ مثل شکل. مثلاً عکسی در آیینه افتاده است و یک صورتی دارد. مرئی در مرآت است. مقصود ایشان آنها نیست. موجود را کار دارد.
«و الاعراض»؛ همهی عرضها، مثل رنگ و سایر اعراض که در قبال جوهر نه مورد بودند، همهی اینها به این صورت هستند که تا موضوع نباشد و تا جوهر نباشد، نمیتوانند موجود شوند. یک عرض بگوید: خدایا من را موجود بکن و من را محتاج به جوهر نکن، میگویند نمیشوند. بلکه خدای متعال اول باید وجود را به جوهر بدهد و از طریق افاضهی فیض وجود به جوهر و از کانال او این فیض وجودی به عرض برسد. الآن جوهر برای عرض، آلاء میشود. ماده برای صورت، آلاء میشود. چون واسطهی فیض است.
«كما يشاهد من أمر الصّور و الأعراض أنّها لا يمكن لها الوجود الّا بالمواد و الموضوعات»؛ لفّ و نشر مرتب است. مواد مقابل صورت است و موضوعات مقابل اعراض است. هر عرضی موضوعی میخواهد که جوهر است.
«فاقتضت العناية الإلهية»؛ خدای متعال میخواست به همه فیض وجودی بدهد، خُب، عدهای هم در این افاضهی وجود واسطه بودند. عنایت الهیه سبب شده است، «أن يكون وسائط بين هذه الأمور و حرم الكبرياء»؛ اینها نمیتوانستند بلاواسطه اخذ به فیض وجود بکنند «و أن يقع حجب بينه و بين تلك الأشياء. و هذه الوسائط و الحجب هي آلاء اللّه»؛ این معنا از «آلاء اللّه» با آن معنایی که میگوییم «آلاء» بهمعنای نعمتهای الهی است، سازگاری تام ندارد. یعنی عام و خاص مطلق میشود. هر واسطهای خودش یک جور «آلاء» است. بلکه شاید بتوان آنها را «من وجه» هم تصور کنیم. ولی همهی «آلاء» را بعد از وجود در نظر میگیرند، قبل از اینکه فیض وجود به آنها برسد، آلاء ندارد. آلاء، برای بعد از وجود است. حتی همین چیزهایی که گفتم واسطه میخواهد؛ وقتی خدای متعال این را موجود کرد، آلاء در ادامهی وجود آن، کمال بعد الکمال، لبس بعد اللبس است؛ بعد از هلیهی بسیطه برای آن، هلیهی مرکبه میآورد. این «آلاء» مانوس ما است. نعمت است؛ زیدی که نیست، میخواهد به واسطهی وجود ایجاد شود. خُب، این نعمت برای او نیست. او که هنوز نیامده است تا بگوییم «آلاء» برای او است. روی حساب مانوس ذهن ما است.
مرحوم قاضی سعید میگویند: شما چرا «آلاء» را به این صورت میبینید؟! اتفاقا حقیقت «آلاء» و آن چیزی که بالاترین نعمت برای صورت است، این نیست که بعد از اینکه موجود شد، به او چیزی بدهند و بگویند بیا غذا بخور و بیا زیبا بشو! خیر؛ قبل از اینکه موجود شود، میگویند برای تو واسطهی فیضی میگذاریم که او برای تو بالاترین نعمت است. نعمت وساطت فیض است. به وسیلهی او، تازه اصل وجود به تو میرسد.
شاگرد: واسطهای که نعمت نباشد، مثل چیست؟
استاد: یعنی طولیتی را فرض بگیرید که بگوییم قبل از وجود باید نعمت طوری باشد که حظ او به ادامهی وجود او برگردد، نه به اصل وجود او. بنابراین چیزی که در طول است، اما هنوز موجود نیست، نمیتوانیم بگوییم این نعمتی برای او است. چون اویی نیست. اما همان طول بعد از اینکه موجود شد، در طول وجود، فیض وجود میگیرد برای کمالات بعدی او. در طول او است، واسطهی فیض هم هست، اما واقعاً برای او نعمت است. یعنی بعد از اینکه موجود شده ... .
شاگرد: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»[1]؛ بنابر روایتی منظور از نعمت، اکل و شرب نیست.
استاد: آن روایت خوب است. مانعة الجمع هم نیست.
شاگرد: شاید ذهن ایشان از اینجا به این سمت رفته است.
استاد: قاضی سعید را میفرمایید. درست است. اگر از ناحیهای باشد که شما میگویید، ظاهراً مقصود این نیست. یعنی «آلاء» نیست، «نعیم» است. علاوه که حضرت علیه السلام نفرمودند: یعنی وساطت فیض، قبل از وجودشان است. از شما سؤال میکنند که آن وسائط فیضی که خداوند متعال از طریق کانال افاضه و اشراق وجودی آنها به شما فیض وجودی را رسانده است، از شما سؤال میکند. بلکه مقصود برعکس است. یعنی بعد از اینکه به هر چه موجود شدید، حالا که موجود شدید، برای کمالات بعدی شما، برای کمالات ثانی شما، خداوند متعال راه قرار داده است. تمسک به ولایت بود و تعریف ولایت بود به شما. «لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»؛ چقدر، قدر این نعمت ولایت را دانستید؟! چقدر از آن استفاده کردید؟! یعنی ریخت چیزی که شما میفرمایید با مقصود ایشان که وساطت فیض قبل از وجود است، هماهنگ نیست.
شاگرد: منظور من وحدت مصداقی بود.
استاد: بله، وحدت مصداقی مانعی ندارد.
شاگرد: همانهایی که در وجود وساطت داشتند، همانها هم طریق هستند.
استاد: بعدش هم همینطور است. لذا من که «من وجه» گفتم، منظورم در مصداق نبود. یعنی همان مصداقی که قبل الوجود واسطهی فیض بوده است، همان مصداق، بعد از وجودش هم واسطهی فیض در نعمتهای کمال بعد الکمال او است. هر عرضی بخواهد در عرضیت خودش ردهی بالاتری را کسب کند، باز محتاج جوهر است. میتواند بگوید این نعمت را از جوهر دارم. اما اینجا میتواند بگوید این نعمت را من دارم. چون بعد از هلیهی بسیطه است.
شاگرد ٢: نظام احسن، اقتضاء میکرد ظرف عدهای کوچک باشد و ظرف عدهای دیگر بزرگ باشد، تا قبل از وجود واسطه نخواهند؟
استاد: طبق مبنای ایشان مانعی ندارد که بگوییم ذاتی نظام احسن به این صورت است. حالا سر برسد و بحثهای طلبگی باشد یا نباشد، حرف دیگری است. شما میتوانید خدشه کنید. ولی ظاهرش این است که مبانیای که ایشان میگویند طبق همین است.
شاگرد: خداوند هم به ماده احتیاج دارد تا فیض وجودی بهصورت بدهد؟
استاد: خیر.
شاگرد: پس چطور صورت احتیاج به ماده داشته و نیازمند واسطه بود، خداوند بدون آن ماده هم، میتواند بهصورت فیض وجودی بدهد؟
استاد: اگر امر ممکن باشد، بله. اما ایشان روی این فرض میگویند که نمیشود و محال است. کلاً اگر مقدور باشد و ممکن باشد، میشود. ولی ممکن است سنة اللّه بر این قرار بگیرد ... .
حالا من عبارت را بخوانم، ولی در اصلش هم سؤال میآید. خلاصه باید حل شود و جوابی برای آن بیاید. حالا ببینیم ایشان چه چیزی را سر میرسانند.
[1]. سورهی تکاثر، آیهی ۸.