اختلاف نسخهها و معنای فقرۀ «ومن لم يرع في كلامه أظهر هجره»
ببینید! در ذیل این خطبۀ مبارکه که مرحوم صدوق آوردهاند، دو-سه نکته بود؛ مثل «انتم قوت الموت» که بحث کردیم. دو جمله دیگر میماند که از نظر طلبگی تذکر آن را عرض کنم تا رد شویم. حضرت علیه السلام فرمودند:
«أيّها الناس من خاف ربّه كفّ ظلمه ، ومن لم يرع في كلامه أظهر هجره ومن لم يعرف الخير من الشر فهو بمنزلة البهم ، ما أصغر المصيبة مع عظم الفاقة غدا ، هيهات هيهات ، وما تناكرتم إلا لما فيكم من المعاصي والذنوب»[1].
«ومن لم يرع في كلامه أظهر هجره»؛ ظاهراً مرحوم طریحی، در مجمع البحرین، تصریح کردهاند که «الهجر بالفتح» [است]. مرحوم فیض در وافی فرمودهاند: «بالضم». ظاهراً هر دو هم باشد. بنده، هر دو را شنیدهام. «الهُجر»، «الهَجر». هر دو بهمعنای هزیان گویی است؛ [چنان که در] رزیة یوم الخمیس [هم همین عبارت نسبت به مقام شامخ پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله گفته شد]!
شاگرد: در جامع الاحادیث، هر دو را اعراب زدهاند.
استاد: حالا این دو بزرگوار، یکی بالفتح فرموده است و دیگری بالضم. ظاهراً هر دو باشد.
نکتهای که خوب است، این است: در نسخه کافی و تحف العقول، به جای «هجره»، «فخره» است.« مَنْ لَمْ يَزِغْ فِي كَلَامِهِ أَظْهَرَ فَخْرَهُ»[2]؛ آن وقت «یَرع» بخوانیم؟ «یَرَع» بخوانیم؟ «یَزَع» بخوانیم؟ «یُرغ» بخوانیم؟ «کلام مرغٍ» که مرحوم فیض و مرحوم مجلسی هم دارند: «ارغی فی کلامه أی ابهم». «كلام مرغ إذا لم يفصح عن المعنى»[3]؛ کلام ارغیشده، یعنی مبهم. کلامی که خوب نتواند مفاد خودش را بیان کند، «کلام مرغٍ» میشود. خب، حالا در اینجا کدام یک از اینها است؟ اینجاست که مرحوم مجلسی، فرمودهاند: اظهر همین نسخۀ توحید است. البته توحید را نفرمودهاند، امالی را فرمودهاند؛ ولی نسخههای صدوق همه «هَجره» یا «هُجره» است. معنایش هم خوب است. این جور که ما میخوانیم به این صورت میشود: «و من لم یرع فی کلامه»؛ کسی که اهل رعایت در کلامش نباشد؛ معنای خیلی روشنی است. رعایت در کلام چیست؟؛ یعنی اول فکر میکند و بعد رعایت میکند. «لم یرع فی کلامه» یعنی رعایت نکند، فکر نکند و حرف بزند، «اظهر هُجره»؛ کلام قبیح و هذیانگونه از دهانش بیرون میآید. «لِسَانَ اَلْمُؤْمِنِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ اَلْمُنَافِقُ قَلْبُهُ وَرَاءَ لِسَانِهِ»[4]؛ منافق اول حرف میزند و بعد فکرش را میکند.
شاگرد: «قلب الاحمق في فمه و فم الحكيم في قلبه»[5].
لزوم بررسی متفردات کتب حدیثی
استاد: واقعاً چه عباراتی است! در تحف العقول که ابن شعبه رضواناللّهعلیه آورده است. تحف العقول خیلی اختصاصیات دارد. از کارهای خوب در زمان ما –چون وسائلش فراهم است- این است که تفحص کنند و اختصاصیات هر کتاب حدیثی را ذکر کنند. این کار قشنگی است. بعضی از احادیث درمنابع زیاد آمده است، بعضی از احادیث هست که مصدر اولیهاش فقط یک کتاب است. بعضی از احادیث در زمان ما هست که منبع قدیمی آن فقط یک کتاب است. تحف العقول به این صورت است؛ خیلی از احادیثی را دارد که مختص به خودش است.
شاگرد: متفردات آن است.
استاد: بله؛ متفردات کتابهای قدیمی. مثلاً الغارات ثقفی متفردات دارد. ثقفی قبل از ابن شعبه بوده است. او هم متفردات عال العال دارد. یکی همین روایت «اجری جمیع الاشیاء علی سبع» بود. فقط در الغارات ثقفی آمده است. در تحف العقول روایت «و وجود الایمان لا وجود الصفة»[6] آمده بود. «انّ معرفة عین الشاهد»[7] فقط در تحف العقول آمده است. اینها روایاتی است که خیلی ناب و عالی است.
شاگرد۲: چه فایدهای دارد که اختصاصیات این کتب معلوم شود؟
استاد: طرح خیلی خوبی بود؛ نمیدانم به کجا رسید؛ شناسنامه حدیث. یعنی در عالم علوم اسلامی به هر حدیثی یک شناسنامه بدهند. کارت ملی که داریم؛ یک کارت ملی حدیث بدهند. بعد شروع کنند مثل بیوگرافی شخص، این حدیث را پیجویی کنند. کجاها آمده است؟ در چه نقشهایی آمده است؟ توضیحاتش؟ همه چیزها را به او بدهند. یکی از شئونات بیوگرافی هر حدیث در شناسنامه حدیث، این است که آیا در یک کتاب متفرد هست یا خیر. این درجهای از کار برای شناسایی آن کتاب و تقویم آن کتاب است. مثلاً نهجالبلاغه میان شیعه، میخی است که کوبیده شده است. هر شیعه آن را میشناسد. ولی در نهجالبلاغه شریف، کلماتی داریم که عرش و بلکه به تعبیر آن روایت، فوق العرش است، اما فقط در نهجالبلاغه هست. هیچ کجا نمیتوانید آن را پیدا کنید. مثلاً این جملهای که حضرت علیه السلام فرمودند: «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّی دَقَّ جَلِیلُهُ وَ لَطُفَ غَلِیظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لاَمِعٌ کَثِیرُ الْبَرْقِ …»[8]، این حدیث به این علو، در هیچ کجا، غیر از نهجالبلاغه، نیست. اگر شما پیدا کردید، من خیلی خوشحال میشوم. یک خطبه این جور است؛ فقط دست مرحوم سید رضی است.
الآن هم، کتابی تازه چاپ شده است؛ «کلمات سید العرب». نویسنده، معاصرِ مرحوم رضی بوده است؛ البته کمی متأخر هستند. وفات مرحوم رضی، چهارصد و شش است. قبل از شیخ مفید، سید رضی وفات کردهاند. سن ایشان خیلی کم بوده است.
شاگرد: سی و هشت سال.
استاد: بله؛ رضواناللّهعلیه! این عمر به این کوتاهی، این قدر پربار! خیلی است! اینکه میگویند باید برکت عمر بالا باشد، اینگونه است. این هم خودش کاری است؛ جمعآوری کسانی که عمر کم داشتند، اما خدمات بالا داشتند. یکی از آنها شیخ انصاری است. شیخ به هفتاد نرسید. به تعبیر حاج آقا، عمدۀ استفادۀ علماء از عمر خودشان، بین شصت تا هشتاد بود. این بیست سال است که یک عالم بالاترین استفاده را میکند و از تحصیلات یک عمر خود، خوشه چینی میکند. مرحوم شیخ در شصت و یا شصت و پنج سالگی وفات کردهاند. مرحوم کمپانی هم به نظرم شصت و یک بودند.
شاگرد ۲: تولد سید رضی، ۳۵۹قمری است.
استاد: وفات ایشان ۴۰۶قمری است. چهل و هفت سال میشود. علی ای حال، خیلی سنشان کم بوده است.
معرفی کتاب «کلمات سید العرب»
مؤلف کتاب «کلمات سید العرب»، اشرف جعفری است. ایشان در اصفهان بودهاند. بحمداللّه کتابشان تازه چاپ شده است. نسخه منحصر به فرد هم دارد. تعجب است! میگویند: من در بلادی هستم که همه از ولایت امیرالمؤمنین دور هستند و قدر نمیدانند. در شرح حال خود ثقفی دیدم. او روایاتی را آورده بود که اهل کوفه به او ایراد گرفته بودند و گفته بودند روایات او کذا است. گفت: انصب و ابغض بلاد کجا است؟ آنها هم این شهر را معین کردند! ثقفی صاحب الغارات گفت، پس من به آنجا میروم. همینهایی را که شما میگویید، میخواهم در ضدترین موضع نشر بدهم تا ببینید چقدر قوی است. از حیث قوت چنان است که من میتوانم در بدترین محیط آن را منتشر کنم. لذا به آنجا رفت. جناب اشرف جعفری هم، از سادات جلیل القدر هستند؛ مثل خود سید رضی. ایشان در اصفهان بودهاند که این کتاب را نوشته اند. الآن در کل دنیا، فقط یک نسخه در ایاصوفیه است. آنجا دیدهاند و چاپ کردهاند. باید دست و پای کسانی را که برای احیای این جور کتابها زحمت میکشند، بوسید.
شاگرد: این کتاب احادیث مختص دارد؟
شاگرد۲: بله؛ دارد.
استاد: احسنت. اتفاقا از کارهای خوبی که در تحقیق کتاب کردهاند، این است که اختصاصیات این کتاب را هم آوردهاند. البته اختصاصیات یعنی در نهج نیست، یا در هیچ کجا نیست. اینها مطالب خوبی در کتب روایی قدیمی است.
شاگرد: مثالب ابن شهر آشوب هم چاپ شده است.
استاد: بسیار خب. اگر یادتان باشد این را مکرر عرض کردهام؛ کسانی که در تحقیقاتشان میگویند: «فلان روایت در کتب قرن پنجم پیدا شده است، در قرن نهم پیدا شده است»، رویکرد تحقیقی آنها، اصلاً، درست نیست. بینی و بین اللّه از باب تعصب عرض نمیکنم! بلکه لمس کردهام. دیدهاید طلبه مطالعه میکند و میبیند؟! اصلاً برای من ملموس شده است که در یک فاصلهای، کتابهای مفصلی، یک دفعه از میان رفت. مکرر عرض کردهام. لذا نگوییم چطور این کتاب در قرن پنجم آمده است؟! اینها در دستها بوده است. مفصل هم بوده است. ما باید تحلیل جدایی کنیم. لذا یک فایده این اختصاصیات همین است. الآن در زمان ما، اینها در یک کتاب است اما این جور نیست که نباشد. خود ابن شعبة در مقدمۀ تحف العقول، وقتی میخواهد بگوید من سند اینها را میاندازم و از محتوا گلچین میکنم، میگوید: چون این روایات معروف است. خیلی عجیب است! یعنی هر کسی کتاب من را بخواند، میبیند اینها را زیاد شنیده است. من برای تحف العقول این کار را کردهام؛ یعنی چون واضح و معروف است، سندها را نیاوردهام. همه بخشها را نیاوردهام، بلکه آنچه که مقصودم بوده است را آوردهام. در خطبة الوسیله هم همین بخش را آورده است.
شاگرد: اگر شناسنامه مضمونی بیاید، قویتر است.
استاد: این هم مطلب خیلی خوبی است. بنده برای فقه این را عرض کردهام که باید چندین کتب و معارف را کدبندی کنیم. در یک جلسهای، این را توضیح دادم. کدهایی برای کتب و کدهایی برای موضوعات. اینها میتواند جدا باشد و میتواند تلفیقی باشد. بهنحویکه هر موضوعی یک شماره دارد. وقتی شما این شماره را در روایات اعمال میکنید، تا به کد این حدیث نگاه میکنید، میفهمید این حدیث راجع به فلان موضوع است. خود کد دارد حرف میزند. اطلس معانی و اطلس کتب. هر کتابی کدبندی بشود و بعد مجموع بشود. بعد هم مطالب و موضوعات کدبندی بشود، بعداً وقتی میخواهد بررسی شود، فایدههای خیلی خوبی دارد.
«من لم یرع فی کلامه اظهر هجره»؛ این بهترین معنای واضحی است که در این کلام هست. «یَرَع» باشد از ماده «روع» است. یا «یَرَع» از ماده «ورع». من هیچ کجا ندیدهام که علماء، «ورع» را فرموده باشند. اما به ذهنم آمده بود که میتوانیم از ماده «ورع» بگیریم. «وعد یعد»، این هم «یرَع» از ماده «ورع» باشد. مرحوم مجلسی یا مرحوم فیض «روع»، بهمعنای خوف را هم فرمودهاند. اما «ورع» را هیچکدام نفرمودهاند. این هم احتمالش هست. «فخره» هم معانی خاص خودش را دارد. کتبی که شرح کافی هستند، «فخره» را توضیح دادهاند. ولی نسخۀ مرحوم صدوق، ظاهراً بهتر از همه است. مرحوم مجلسی هم فرمودهاند: «و لعله اظهر». لذا من رد میشوم. همین اندازه توضیح دادم، تفصیل بیشترش بر عهدۀ خودتان. یک جلسه مباحثه است برای تذکر. پیجویی مطلب و پیادهکردن آن و دستهبندی کردن آنها، بر عهدۀ خودتان باشد.
سفارش طلبگی؛ یادداشتبرداری از مطالعات
سفارش طلبگیای که همیشه محضر شما داشتهام، این بود: مبادا مطالعهای کنید که قلم در دستتان نباشد؛ یا وسائل امروزی در دست شما نباشد. بعداً آدم پشیمان میشود. هر چه مطالعه میکنید، قلم به دست مطالعه کنید. ده دقیقه و یک ربع مطالعه را در یک سطر بنویسید. بعدها فایدهاش را میبینید. حتی یک برگهای باشد، آن را در پاکت پلاستیکی بیاندازید. تابستان که شد، میبینید یک پاکت دارید که صد عدد کاغذ در آن هست. اینها را که مرور میکنید، کل مطالعات سال شما در این هست؛ به این سادهگی!
مکرر عرض کردهام از چیزهایی که برای من از مرحوم استاد حاج آقای حسن زاده خیلی جالب بود، این بود که ممکن نبود ایشان سر جلسه درس مداد در دستشان نباشد؛ استاد از خانه به درس آمده است! این یعنی استاد پی کار است. این جور نیست که بگوید: بروم درسم را بدهم و بیایم. اصلاً ممکن نبود. این مداد در دستش بود. یعنی بین تدریس هم نکتهای به ذهنش میآمد که باید یادداشت کند؛ اگر یادداشت نکنم، از بین میرود. به خانه برسم، مانع پیش میآید و میرود. این طور موارد کم پیش میآید که شیوۀ مستمره استادی بر این باشد که وقت تدریس، در دستش مداد باشد. همان جا حاضر به نوشتن بود. منظور اینکه حتماً نظرتان باشد. حتماً یادداشتبرداری کنید و مطالعۀ محض نباشد.
[1]. شيخ صدوق، التّوحيد، ج ۱، ص ۷۴.
[2]. شيخ كليني، الكافي (بر اساس چاپ الإسلامية)، ج ۸، ص ۲۴.
[3]. علامۀ مجلسی، مرآة العقول، ج ۲۵، ص ۵۴.
[4]. ديلمي، إرشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۰۳.
[5]. ابن شعبۀ بحرانی، تحف العقول، ج 1، ص ۴۸۹.
[6]. همان، ص ۲۴۵.
[7] همان، ص ۳۲۷.
[8]. نهج البلاغه (بر أساس نسخۀ صبحی صالح)، ج 1، ص ۳۳۷.