لزوم جمعآوری روایات بکاء معصومین علیهم السلام
بهعنوان پیشنهاد عرض میکنم؛ یک مقالهای جمعآوری کنند راجع به گریههای معصومین علیهم السلام. نمیدانم شده یا نه. هر فکری هر جایی است. الآن این جور به ذهنم آمد. مواردیکه امام معصوم علیهالسلام گریه کردهاند، جمعآوری بشود. انواعش بیان شود. گاهی میبینید که حضرت، در حال دعا گریه کردهاند. خب، با خدا مناجات میکنند؛ مثل دعای عرفه که میگوید جایی رسید که مثل باران از چشم مبارک حضرت علیه السلام اشک میآمد. خب، دعا میخوانند. گاهی برای مصائب است که گریه میکنند. حتی در روایت دارد که میگوید رفتم دیدم که حضرت علیه السلام بسیار گریه کردند. عرض کردم چرا این قدر گریه کردید؟؛ حال شما چیست؟؛ فرمودند: داشتم در جفر نگاه میکردم، حال مؤمنین و شیعیانمان را در آخر الزمان دیدم. شاید در همین روایت است؛ میگوید دیدم [که یک نفر مومن] در حال ایمان شب [را به صبح میرساند] و صبح کافر است! پناه بر خدا! صبح مؤمن بود وقتی شب به بستر میرود کافر است. این جور گریه، برای مصائب است. اینها یک جور گریه است.
گریۀ خاص حضرت علیه السلام در روایت حفص؛ گریه برای سختی امت در قیامت
معنای علو در آیۀ «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ…»
این روایتی که صحبتش شد، شاید مضمونش را در مباحثه مکرر گفتهام. اما شما منزل رفتید کل حدیث را ببینید. اینجا هم حضرت علیه السلام گریه کردند. به گمانم اگر گریههای معصومین علیهم السلام نوشته شود، این گریه نوع خاصی از گریه است. نمیخواهم همۀ روایت را بخوانم، ولی مرور آن خیلی خوب است. الآن چرا عبارات توحید صدوق، امثال «لوح» را میخوانیم؟ برای اینکه سفارش معصومین علیهمالسلام معرفت و معرفت و معرفت بوده است. یعنی هیچ چیزی بهتر از معرفت را با خودتان از اینجا نمیبرید. عمر شما بگذرد و در آن معرفت به وجود نیاید، تباه رفته است. این خیلی سفارش مهمی است. همۀ این مطالبی که فرمودند، زمینۀ معرفت را برای قلب مؤمن فراهم میکند. این حدیث را از تفسیر علی بن ابراهیم نقل کردهاند. مضمون این روایت با اندک تفاوت در جای دیگر هم هست. این قسمت از عبارتش را در مباحثه زیاد گفتهام. حضرت علیه السلام فرمودند: «ياحفص ما أنزلت الدنيا من نفسي إلا بمنزلة الميتة إذا اضطررت إليها أكلت منها»[1]؛ دنیا را نزد خودم بهمنزلۀ مردار قرار دادم. کسی از مردار میخورد؟!؛ خیر. «إذا اضطررت إليها أكلت منها»؛ چه تعبیر مهمی است! دنیا میته است. شما ببینید در چه شرایط سخت قرار میگیرید که حاضر هستید از میته بخورید؟؛ هر کسی خودش فکر کند. حضرت علیه السلام فرمودند: کل دنیا را به این صورت قرار دادم. تا اینجا که میفرماید: «ثم تلى قوله تعالى : تلك الدار الآخرة. الآية. وجعل يبكي»؛ تا حضرت علیه السلام این آیه را خواندند، شروع به گریه کردند. این هم یک گریه است. نه دعا میخواندند، نه ملاحم و مصیبت میگفتند. فضا این نبود. یک آیه قرآن خواندند و شروع به گریه کردن کردند. معنای این گریه چیست؟ «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً»[2]. من این جور عرض میکنم؛ اولاً امام علیه السلام دارند، میبینند که مضمون این آیه چیست. در تفسیر روایت دیگری داریم که «نحن الدار». دارند، میبینند که مضمون این آیه چقدر بزرگ است. وقتی دارند میبینند، به گریه میافتند. برای خودشان به گریه میافتند؟! یا برای امثال من؟ مثالش به این صورت به ذهنم آمد. مثلاً بچهای که در امتحان دادنش خیلی تند نیست، خودش دارد به کلاس میرود تا امتحان بدهد اما میبیند اشک در چشم مادر مهربانش جمع است! چون میداند این بچۀ من دیشب چه کار کرده و امروز قرار است در امتحان چه کار کند. گریۀ ترحم برای حال او دارد.
به نظرم در تفسیر برهان دیدم. حضرت فرمودند: «انّ الرجل ليعجبه أن يكون شراك نعله أجود من شراك نعل صاحبه فيدخل تحتها»[3].خیلی عجیب است؛ اگر کسی در اینجا باشد و میل داشته باشد که بند نعل او، بند کفش او از بند کفش برادرش بهتر باشد، این علو است. «فیدخل تحت هذه الآیه». سبحان اللّه! «علواً فی الارض»؛ علو در سماء که خوب است. آنکه «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات»[4] است. آنکه «و في ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُون»[5] است. آن خیلی خوب است. «علواً فی الارض»؛ یعنی رنگ خاک دارد. در این عالم خاک، از جهت خاک، ازجهت دنیا میخواهد بالاتر باشد. کفش من بالاتر از او باشد. من بالاتر از او باشم. هر چه…! «علوا فی الارض».
خب، حالا ببینید حضرت علیه السلام در اینجا گریه کردند. بعد حضرت علیه السلام چه فرمودند؟ این را برای این جمله حضرت خواندم: «و جعل علیهالسلام یبکی ويقول : ذهبت واللّه الاماني عند هذه الآية»؛ این آیه «تک الدار الآخره»، آب پاک روی دست همه ریخته است. حضرت علیه السلام در حال گریه فرمودند. این گریه چه گریهای است؟! نه گریۀ مصیبت است. نه گریۀ ملاحم است، نه گریۀ مناجات با خدا است. این گریه درک یک چیزی است که اقتضایش این گریه بوده است. نام گذاری این گریه خیلی مهم است. یک وجهش این بود که من عرض کردم. وجوه متعددی میتواند داشته باشد. علامۀ مجلسی فرمودهاند: «قوله: ذهبت واللّه الاماني أى ما يرجوه الناس ويحكمونه ويتمنونه على اللّه بلا عمل»[6]؛ همین جور امید یک چیزی دارند، دون عمل. «ذهبت الامانی». خب، حالا این امانی که حضرت علیه السلام فرمودند چیست؟؛ گاهی حاج آقا [مرحوم آیت اللّه بهجت] تعبیر به هارت و هورت میکردند. خیلی از چیزها هارت و هورت است. این آیه، همۀ آنها را کنار میگذارد. «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً».
«انّ الرجل ليعجبه أن يكون شراك نعله أجود من شراك نعل صاحبه»؛ ببینید چه تعبیری است؟! «لیعجبه» یعنی خوشش میآید. یعنی مؤمن در این دنیا طوری است که وقتی میخواهد در آخرت بالا برود، اصلاً حالش حال امور خاکی نیست؛ «یعجبه» که الآن کفش من، لباس من، آنچه که رنگ خاک دارد، بهتر از دیگری باشد! از تعبیر «یعجبه» معلوم میشود که هر کجا عجب و اعجاب به نفس بیاید، یک نحو علو را در خودش حس میکند.
شاگرد: یک روایت هم هست که میفرماید: «أَلاَ حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَهَ لِأَهْلِهَا؟»[7].
استاد: ببینید چه تعبیری است! این «حرّ» یعنی همه عبد هستیم. عبد چه چیزی؟؛ عبید الدنیا. «إِنَّ اَلنَّاسَ عَبِيدُ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّيَّانُونَ»[8]. اینجا هم میفرمایند «الّا حرٌ»؛ یعنی کسی که حاضر است اینها را رها بکند، او آزاد است.
شاگرد: ظاهراً «لماظه» غذایی است که در دندان گیر میکند.
استاد: بله؛ مثلاً گوشتی که لای دندان گیر کرده است، آن را در میآورند و میاندازند. وقتی از لای دندان در میآوری، چیزی نیست که بخوری. یعنی کل دنیا این است. باید آن را بیندازد و به آن اعتناء نکند.
شاگرد۲: احتمال حسابی میدهید که گریۀ حضرت علیه السلام برای شیعیان باشد.
استاد: دارند، میبینند که کار برای آنها خیلی سخت است.
شاگرد۲: در دعاها گاهی حضرات علیهم السلام برای توبه گریه میکنند.
استاد: آن فضای دیگری است. مثلاً تعابیری که معصومین علیهم السلام در مقامهای مختلف، در مناجات با خدا دارند. بعضی از آنها برای تعلیم است. بعضی از جاها برای مراتبی از لطائف عوالم بالا است که ما اصلاً سر در نمیآوریم. فقط لفظی از امام علیه السلام میشنویم. برخی برای دید امام است که آن هم مطلب مهمی است. اصلاً کمال امام و امام شدن امام، به این است که چنین دیدی داشته باشد. حاج آقا [مرحوم آیت اللّه بهجت] مکرر میفرمودند که وقتی امام جواد علیهالسلام در بغداد مسموم شدند و شهید شدند، سن امام هادی علیه السلام خیلی کم بود. خود امام جواد علیه السلام نه ساله بودند، امام هادی علیه السلام هفت ساله بودند. یعنی وقتی به امامت رسیدند، سنشان از پدرشان کمتر بود. با حالت مغبر آمدند و از شهادت پدرشان خبر دادند. گفتند چطور شد فهمیدید؟!؛ حضرت علیه السلام فرمودند در قلبم ذلتی دیدم که قبل از آن نبود. آن امامت بود. یعنی به تعبیری، هر چه در دید خودش ذلت میآید، بالا بالا میرود. لذا معصومین علیهم السلام، به این صورت هستند. از بس که بالا هستند، دیدشان به این صورت میشود. قوام کارشان به این جور دیدها است. آن فضایی که شما میگویید، شعب مختلفی دارد. به گمانم این روایت هیچکدام از آنها نیست. این بزرگی و سختی کار است؛ اگر این اندازه چیزها، علو است، آیه میفرماید «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا…»، آن هم نه اینکه علو پیدا بشود. در آیه لطایفی هست. نمیگوید «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا یکونون عالیاً فی الارض»، «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْض»[9]؛ آن «علا» بالفعل بود. این آیه نمیگوید که بالا رفته باشد، میگوید «یریدون علواً». اگر پست کارش بیاید این کار را میکند. میز گیرش بیاید میکند. تمام شد. خب، نیامده که!
شاگرد: علم را هم شامل میشود؟ [یعنی اگر انسان دوست داشته باشد که دانش و علمش از دیگری بالاتر باشد، این هم علو فی الارض است؟]
استاد: اگر علم، اخروی باشد و معرفت باللّه باشد، نه.
شاگرد: منظورم همین درسهایی است که میخوانیم.
استاد: مذمت طالب علمی که برای تفاخر دنیا است، حسابی در روایات هست. اگر برای تفاخر باشد که یکی از مهمترین مصادیق علو است.
شاگرد۲: «لیباهی به العلماء».
استاد: اگر اخروی باشد، بسیار خوب است. روایات و آیات مفصل است.
شاگرد: اگر تأثر پیدا کند که علو میشود. علم اخروی باشد که بر اثر آن عجب پیدا بکند.
استاد: اسم آن عجب نیست. اعجب بنفسه نیست.
شاگرد۳: ایشان موضوع و هدف را اشتباه کردند. فکر میکنند منظور از اخروی، اخروی بودن موضوع آن است. درحالیکه منظور شما هدف اخروی است، نه موضوع.
استاد: بله؛ اینکه معروف است؛ چقدر اشخاص علم توحید یاد میگیرند که یادگیری و خود این علم برای توحیدشان حجاب است. یک جور شرک است. علم توحید یاد میگیرد ولی خود شرک است. مانعی ندارد. بلکه ریخت تعلم او باید اخروی باشد. شبیه همانی است که معروف است. گفتند استاد در کنار بستر شاگردش رفت و دید در حال احتضار است. مریض شده بود، اتفاقا وفات هم کرد. در نقلی که همۀ ما شنیدهایم، هنوز که آن استاد بلند نشده بود، شاگرد وفات کرد. یعنی این قدر حالش بد بود. به دیدنش رفت و دید حالش خیلی بد است. شاگرد با یک لحن خیلی ضعیفی یک سؤال علمی از استاد پرسید. استاد گفت حالا در این حال؟! حالا بگذار! گفت این را بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم؟! استاد گیر افتاد. عجب شاگردی! الآن رنگ این، رنگ دنیا است؟! رنگ دنیا نیست. یعنی دارد میگوید میخواهم بدانم و بمیرم. ریخت علم طوری است که وقتی بهخاطر آخرت باشد، با خدا میبرد. علم چشم نفس میشود. نفسی که در اینجا علم بیشتری دارد آنجا در آن عالم میبینند که این نفس چاقتر است. چطور اینجا همه بدنهای چاق را میبینیم. آنجا میبینند که چاقتر است. چون علمش بیشتر است. هر که علمش بیش، جانش بیشتر. جان بزرگتری دارد.
شاگرد: در برخی از تفاسیر این آیه را بهعنوان نتیجهگیری از داستان فرعون و هامان و هارون میدانند.
[1]. علامۀ مجلسی، بحار الأنوار (چاپ: مؤسسة الوفاء)، ج 2، ص 27.
[2]. القصص، آیۀ 83.
[3]. شيخ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، (چاپ دار المعرفة)، ج 7، ص 420.
[4]. المائدة، آیۀ 48.
[5]. المطففین، آیۀ 26.
[6]. علامۀ مجلسی، بحار الأنوار (چاپ: مؤسسة الوفاء)، ج 2، ص 27.
[7]. نهج البلاغه (بر أساس نسخۀ صبحي صالح)، ج 1، ص 556.
[8]. ابن شعبۀ بحرانی، تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، ج 1، ص ۲۴۵.
[9]. القصص، آیۀ 4.