رفتن به محتوای اصلی

ج) تفاوت «أن یصبروا» با «أن یصابروا»

 

«أَنْ يَصْبِرُوا وَ يُصَابِرُوا»؛ مرحوم آقای مصطفوی نکتهی خوبی، در التحقیق، دارند. ما طلبهها هم مفصل از محضر این علمای بزرگ استفاده کردهایم. نکتهی فرمایش ایشان را مکرر خدمت شما تکرار کردهام. برخلاف آنچه که معروف است و میگویند باب مفاعله برای طرفین است، ایشان میگویند که اساس جوهر باب مفاعله، برای استمرار و دوام است؛ برای طول کشیدن است. «الف» در «فاعل یفاعل مفاعلة»، برای طول کشیدن است. لذا اگر بگوییم: «سَفَرَ زیدٌ»، یعنی زید سفر رفت. اما اگر بگوییم: «سافر زیدٌ» یعنی یک مسافرتی داشت که طول کشید و لذا در خود همین «سافر» که ایشان مثال میزنند، یکی از موارد نقض در صرف و ادبیات بود. میگفتند: «فاعل» برای اشتراک است، ولی در «سافر زید» کسی شریک نیست. مثل «قاتل» و «ضارب» نیست که بگویند با هم مشارکت داشتند. این حرف ایشان یکی از موارد خیلی خوب است. این «الف» در «سافر» دارد استدامه را میرساند.

این فرمایش ایشان با موارد کاربردش و روایاتش و توضیحات مفصل، در اینجا خیلی جالب است. خدای متعال عهد گرفته است که «أن یصبروا»؛ صبر کنیم: «يَـٰأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ»[1]؛ مصابره کنید؛ روی فرمایش ایشان، یعنی ما دو جور صبر داریم: یک صبری که بر یک حادثه و واقعه است. یک چیزی پیش میآید که برای انسان خیلی سخت است، باید صبر کند. از سادهترینش تا سختترینش. به خانه میرسد و خیلی گرسنهاش است، میگویند: هنوز غذا آماده نیست و باید صبر کنی! یا یک جایی میرود و وسیله میخواهد، اما گیر نمیآید. یا خدایی نخواسته، حوادثی پیش میآید: «وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِ»[2]، در اینجا هم باید صبر کند. «وَبَشِّرِ ٱلصَّـٰبِرِينَ»؛[3] این صبر، بر یک کار و واقعهای است. خُب، صبر است.

اما «صابروا» چیست؟؛ «صابروا» یعنی یک صبرهایی هست که قرار نیست بر یک واقعهای صبر کنید و تمام شود. ریخت صبرش دنبالهدار است. طولانی است. ول کن نیست. «رَجَعْنَا مِنَ اَلْجِهَادِ اَلْأَصْغَرِ إِلَى اَلْجِهَادِ اَلْأَكْبَرِ»[4]، چرا اکبر؟؛ چون «صابروا» میخواهد. «صابروا» یعنی هوای نفس، ول کن نیست. اینطور نیست که بگویند یک هوایی آمد و بر آن صبر کن، فردا دیگر راحت هستی. خیر؛ فردا راحت نیستی. تا عمر داری هست.


[1]. آل عمران، آیهی ٢٠٠.

[2]. البقرة، آیهی ١۵۵.

[3]. همان.

[4]. تفسير نور الثقلين، ج ۴، ص ۲۲.