سیر بلادرنگ عقل
داشتم این را عرض میکردم. کتاب مرحوم آقای راشد در کتاب «دو فیلسوف غرب و شرق» گویا تسلیم همین مسألهی سرعت نور میشوند. همان جا عرض کردم چرا انسان در چیزی بیاید که الآن در علم میگویند دربست است؟! بگوید نمیشود! سرعتی بالاتر از نور نداریم و اگر هزار سال نوری هست باید هزار سال طول بکشد تا به آنجا برسد! بنده به اندازهی ذهن قاصرم، همان جا یادداشتی دارم. نمیدانم تاریخ هم دارد یا نه. نوشتهام خداوند متعال به بشر عقل داده است. عقل، سیر بلادرنگ دارد. شاهدش احساس خود شما است. من میگویم نور باید هزار سال نوری برود تا برسد. شما الآن یک چیزی دارید. به فطرتتان نگاه کنید آنجا حاضر میشود. یعنی دقیقاً آنجا حاضر میشود. تحلیل میکنید و قواعد ریاضی و … را آنجا اجراء میکنید. یعنی شما یک چیزی دارید که لامکان است. لازمان است. بر ازمنه و امکنه احاطه دارد. خدای متعال این را به شما داده است. آدم حس میکند، به همان نقطه میرود. دیروز جهان غیر قابل مشاهده را گفتم. تا میگویید غیر قابل مشاهده، همه ذهنها آنجا حاضر است. چرا؟؛ چون در ذهن که نباید نور بیاید تا در آنجا حضور پیدا کند. اینها چیزهایی است که ما داریم. ابزار ارائهی آن را هم داریم، تنها باید کار شود.
شاگرد: میتوان گفت که همان حوزهی مشاعر در بحث سال نوری برود، در حوزهی عقل برود، فوق این مطلب پیش میآید. یعنی در بحث مشاعر این رفتوآمدها هست و … .
استاد: به تعبیر دیگر سر و کار مشاعر ما با افراد الطبایع است، اما اصلاً خوراک عقل، طبایع است. سر و کار عقل انسان با طبایع است. سر و کار مشاعر ما با افراد الطبایع است. شما هر کجا در بستر افراد الطبایع کار انجام میدهید و مشاعر را به کار میگیرید، ساینس میشود. هر کجا در بستر عقل و طبایع جلو میروید، علم میشود.