تناسب «فطن» با معنای معرفت در «تحدید» و لازمهی محدودیت در آن
«محرّم على بوارع ثاقبات الفطن تحديده»، حد، پایان یک کار است. اما در واژهی تحدید، تبیین، تعریف، روشن شدن هست. لذا در اینجا یک معنای آن میتواند این باشد که خدا را محدود کند. یکی این باشد که خدا را تعریف کند. یکی این باشد که تبیین کند؛ تحدید بهمعنای روشنکردن باشد.
تعریف، یک نحو حد ذهنی و معرفتی است. اما در تبیین، الآن کاری با حد ذهنی برای او گذاشتن کاری نداریم، میخواهیم برای ما واضح شود. مثلاً کسی بیست دقیقه منبر میرود و هیچ تعریفی برای چیزی ارائه نداد، اما مطلبی را تبیین کرد.
شاگرد: در روایت هم که میپرسند: حد غذا خوردن چیست، حضرت علیه السلام توضیح میدهند که اول بسم اللّه بگویید.
استاد: این یک نحو تبیین است. حدش چیست؟ یعنی تبیین خصوصیات او. نمیشود بگویند الآن تعریف کردند. کما اینکه در آنجا معنا این نیست که محدود کردند. نه بهمعنای محدودیت است و نه بهمعنای تعریف است. بهمعنای تبیین است. این اندازهای که در حافظهی بنده هست، این سه تا است. حالا شاید معانی دیگری از تحدید، در ذهنش شریف شما باشد.
شاگرد: تحدید بهمعنای تقدیر هم میتواند باشد؟
استاد: تقدیر بهمعنای اندازهگیری را میگویید؟
شاگرد: بله.
شاگرد ٢: شاید لازمهی تحدید باشد.
استاد: اگر تحدید بهمعنای محدودکردن باشد، اعم از تقدیر است. خیال میکنیم: تقدیر یک محدودکردنِ خاصی است. مرادف نیستند. علی أیّ حال، چیزی که الآن به تناسب حکم و موضوع داریم، این است: چرا «فطنة» میخواهد تحدید کند؟ در ما نحن فیه، محدِّد چیست؟ فطنت است. «الفطن الثاقبة البارعة»، این میخواهد چه کار کند؟ میخواهد تحدید کند. فطنت، میخواهد چه کار کند که اسم آن تحدید میشود؟ میخواهد تعریف کند؟ میخواهد تبیین کند؟ یا میخواهد محدود کند؟
شاگرد: …
استاد: سومی میشود لازمهی آنها. اما شاید خود فطنة وقتی سراغ چیزی میرود، میخواهد معرفت پیدا بکند. شاید تحدید در اینجا روی حساب تناسب حکم و موضوع…؛ یعنی فطنت که میخواهد تحدید کند، یعنی میخواهد معرفت پیدا کند؛ میخواهد ارائه تعریف کند. تحدید بهمعنای تعریف باشد، ولو لازمهی اینکه فطنتی تحدید کند و تعریف کند و به معرفت او برسد، این است که بعد از اینکه معرفت پیدا کرد، میفهمد که تبیین شد اما تبیینی بود همراه با محدودیت. تا محدودش نکردم به معرفت نرسیدم. یعنی حضرت علیه السلام میخواهد بفرمایند: معرفت واقعی او صورت نمیگیرد؛ نمیتوانید به ذات او برسید. اگر فطن ثاقبه بارعه هم رسید، او را محدود کرده است. یعنی پس واقعاً معرفت او نیست. چون تحدید او محال است.
شاگرد: اصلاً تحدید نمیشود.
استاد: «محرمٌ» نکتهای است. حضرت علیه السلام میخواهند بفرمایند: «محرّمٌ تحدیده»؛ یعنی تحدیدش ثبوتی و نفسالامری ممکن است و بر او حرام است؟ او از این تحدید محروم است؟ یا خیر؛ «محرّم تحدیده» سالبه به انتفای موضوع است؟؛ یعنی چون خدای متعال تحدیدی ندارد، حرام است؟ طبق مطالب و محکمات، دومی انسب است. یعنی خدای متعال تحدید ندارد تا ثاقبات بخواهد. ثاقبات باید تحدید کند، او هم که تحدید ندارد. پس هرچه برای او جلو بود، فایدهای ندارد.
شاگرد: تحدید در اینجا بهمعنای حدود معنایی را مشخص کردن نیست؟ هر چیزی حدود معنایی دارد … .
استاد: حدود معنایی همان تعریف میشود. با آن تعریفی که من عرض کردم، فرق میکند؟ خیالم میرسد که مقصود من هم همین بود. تحدیده، یعنی الوصل الی معرفته.
شاگرد: در کلمهی «تحدید» تیزی هست … .
استاد: آقا میفرمایند در حدّت، تیزی هست. مناسب فطنة ثاقب. فطنت است که تحدید میکند. چون نفوذ و تیزی و دقت در فطنت هست، لازمهاش هم حدّت است. تحدید چیزی را از ناحیهی حدّت گفتن است. اینها ظرافتکاریهایی است که وقتی در کلام امام علیهالسلام هر بیشتر فکر میکنید، بیشتر معلوم میشود.
و الحمدللّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.