ینبوعیت ذات نسبت به صفات
استاد: جلسهی قبل عرض کردم که خود عبارت تاب هر دو مبنای معروف را دارد. مبنای عینیت صفات با ذات – البته با تقریر درستش- و یکی هم نفی الصفات بهطور مطلق؛ نه فقط نفی صفات زائده یا نقص. عبارت اینجا تاب هر دو را دارد. یعنی اینطور نیست که بگوییم اگر کسی قائل به عینیت صفات شد، این عبارت دیگر به آن ربطی ندارد. یا بگوییم اگر کسی قائل به نفی صفات شد، این عبارت ربطی به آن ندارد.
شاگرد: تفاوت در مبانی هم دارند؛ کسی که فلسفی نگاه میکند، ذات را با صفات میبیند ولی ممکن است عارف، ذات را در مرتبهای منهای صفات ببیند. همان مکاتبات بین مرحوم اصفهانی و آسید احمد کربلایی.
استاد: بله؛ آسید احمد تعبیر به «ینبوع» کردند. در جلسات همین مباحثه، شاید در سال هزار و چهارصد بود، راجع به همین مکاتبات و ارجاع به آن و سفارش کار شدن روی آن، مفصل عرض کردم. یکی از جملات خیلی خوبی که مرحوم آسید احمد کربلایی داشتند و عرض کردم، این بود که ایشان نمیگویند: ذات متصف است. میگویند ذات، ینبوع است. یعنی حتی علم، کمال بودنش، مسبوق به ذات الهی است. خیلی معنای راقیای است. علم کمال است؟ کمالیت خودش را از ذات الهی کسب میکند. این معنا خیلی لطیف است. ذات، کمال خودش را از علم کسب نمیکند، بلکه علم، کمالبودنِ خودش را از مقام ذاتی الهی میگیرد. خُب، ایشان تعبیر «ینبوع» داشتند. «ینبوع» بهمعنای چشمه است؛ میجوشد. کمالات در آن محقق نمیشوند، بلکه از او میآیند؛ نابعا عنه. به نظرم این نامهها هفت دور رفت و برگشت شده است. دو - سه بار هم چاپ شده است. یعنی محققین مختلف هم نظر دادهاند.
بدون نظر