رفتن به محتوای اصلی

واژگان «مضارعة»، «شبح» و «عادل» از دیدگاه فقه اللغة

 

استاد: بنده «مضارعة» را بگویم. «ضرع» پستانی است که گاو و شتر دارد، دو طرف دارد. حالا یا چهار تا دارد یا دو تا دارد. علی أی حال، هر طرفی از این‌ها «ضرع» می‌شود. حضرت علیه السلام، در خطبهی شقشقیه فرمودند: «لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَیْهَا»[1]؛ دو پستانی که شتر خلافت داشت، در سقیفه یکی را این برداشت و دیگری را او برداشت و با هم تقسیم کردند. به این صورت بین خودشان تقسیم کردند. «شطر» هم به‌معنای تقسیم است. خُب، اگر «ضرع» این بخش است، «مضارعة» خیلی مناسب است. در پستانی که یک بز یا گاو دارد، بخش این طرف و بخش آن طرف. این عدل آن است. مشابه آن است. «ضارعه» یعنی درست همسان هم هستند. این این طرف است و آن آن طرف است. پس خود «مضارعة»، شبیه «معادلة»، ماخوذ از آن چیزهایی است که عین هم هستند و کنار هم به کار می‌روند. «ضرعین»؛ هر ضرعی، مضارع ضرع طرف دیگر است.

حالا به لغت این‌ها برگردیم. من دو حرف اولی را می‌گویم تا روی آن تأمل کنید. حرف اول «عدل»، «عد» است. در اشتقاق کبیر با شمردن یا عدد نزدیک است. یک لام اضافه دارد. در جلسهی قبل، فی الجمله راجع به «شبح» صحبت شد. دو حرف اول «شبح» در اشتقاق کبیر «شبّ» است. بعد یک «ح» به آن اضافه شده است. «ضرع» هم در اشتقاق کبیر با ضاد و راء شریک است و یک عین به آن اضافه شده است. شاید در هر کدام از این‌ها این دو حرف اول، یک دخالت فی الجملهای داشته باشد. مثلاً در «شبّ»، قبلاً از شین صحبت شد. در غالب مواردی‌که در زبان عربی شین آمده است، در آن یک جور تشعب، شاخه شاخه شدن هست. شین این تکثر را می‌پذیرد. کلماتی که شین در آن هست، غالباً به این صورت هستند. در «شبح» هم، دو چیز نزدیک هم هستند، اما مشابهتی دارند که با مؤلفه‌های زیادی این شباهت را سر و سامان داده‌اند. یعنی وقتی یک صد ضلعی با صد ضلعی دیگر مشابه هستند، صد ضلع دخالت کرده‌اند تا این صد ضلعی شبیه آن شود. وقتی صورت یک انسانی شبیه صورت انسان دیگر است، چشم و گوش و ابرو و چقدر چیز دست به دست هم داده‌اند تا این دو انسان شبیه هم شوند.

اما اگر «عدّ» است؛ «عدّ» شماره است. اگر دو چیز از حیث «عدّ» با هم برابر شوند، در وزنشان یا تعدادشان با هم برابر هستند. این یک جهت است. در «عدّ» و در برابری در شماره، به جهات متعددی نیاز نداریم، فقط یک حیث را در نظر می‌گیریم و می‌گوییم «عَدَل»؛ او با آن برابر است. این طرف انسان است و آن طرف یک آهن است، می‌گوییم: «عدله». می‌گوییم: انسان با آهن؟! می‌گوییم: بله، هر دوی آن‌ها، پنجاه کیلو است. در «عَدَل»، در دو حرف اولش همان حیث واحده کافی است. «عدَدَ» دارد تعیین می‌کند. اما در کلمهی «شب»، در شین تکثر خوابیده است. اگر شما سایر مواردی‌که شین دارد را ببینید، به اعجاب برخورد می‌کنید در این‌که شین به این صورت است. خود کلمهی «شعبه». «شجر». خیلی موارد متعدد را اگر نگاه کنید این را می‌بینید. خود کلمهی «شک»، یعنی ذهن پخش می‌شود و متحیر می‌شود. یا کلمهی «شر».

شاگرد: کلمهی «شرع».

استاد: حالا اگر بعضی از مواردش مبهم است، ممکن است قلب یا ابدالی صورت گرفته باشد. مواردی‌که شین در آن‌ها اصیل باشد به این صورت است. البته اگر قواعد اشتقاق کبیر درست باشد.

اما «ضرع»؛ «ضرر» که می‌گویند، یعنی حالت اضطرار پیدا می‌کند؛ رها نمی‌کند؛ بدّیت دارد. اصل معنای «ضرع» از بدّیت است. «ضرر» هم که گفتهاند، یعنی به آن می‌چسبد و رهایش نمی‌کند. «یضرک»؛ یعنی رهایت نمی‌کند و ملازمت می‌شود و برایت لابدّ منه می‌شود. دو طرف پستان به چه صورت است؟ حتی اگر دو قلوها از هم جدا شوند، این دو از هم جدا نمی‌شوند. لذا «مضارعة»، یعنی دو چیزی که به نحوی با هم شباهت دارند که در خارج از هم جدا نمی‌شوند. لذا «شبح»، ظل نور بود. سایه از ذو السایه، جدا نمی‌شود. چه بسا از این‌ها معلوم می‌شود که هر کدام از این‌ها یک نحو مشابهت است، اما «شبح» مشابهتی است که مؤلفه‌های بسیاری دست به دست هم داده‌اند تا این مشابهت را تولید کرده‌اند؛ به‌خاطر شین بود. در «معادله» مشابهت از یک حیث است و در «مضارعه»، مشابهتی است که طرفین مشابهت از هم جدا نمی‌شوند. نه صرف یک شباهتی که بینها بونٌ باشد.

شاگرد: چون مجرد بوده است، از یک حیث حساب می‌شود؟ «لیس بجنس فتعادله» چون مجرد می‌شود از یک حیث می‌شود.

استاد: بعد ببینید این‌ها چقدر زیبا می‌شود. با توضیحی که عرض کردم، ببینید امیرالمؤمنین علیه السلام، زیباترین واژه‌ها را استفاده کرده‌اند. وقتی می‌خواستند «اجناس» را بگویند، اجناس مجرد است و تنها یک حیث کلی می‌خواهند تا معادل شوند؛ لذا فرمودند «تعادله». در «شبح» چون ظل و ذی ظل هستند، از کلمهی «تضارعه» استفاده کرد و در «و لا كالأشياء فتقع عليه الصفات»؛ از کاف تشبیه استفاده کرده‌اند و دیگر در اینجا از «شبح» استفاده نکردند.

در «فتقع علیه الصفات» ممکن است نکته‌ای باشد، شما فکر کنید و در جلسهی بعد بفرمایید. اگر نه که ان شاء اللّه، به عبارت بعدی می‌رویم.

 

و الحمدللّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.


[1]. نهج البلاغة (نسخهی صبحی صالح)، ج ۱، ص ۴۸.