وجودات امکانی، نقطهی انطلاق تجرید تحدید از خداوند متعال
در صفحهی هفتادم بودیم. حضرت علیه السلام سه جمله، به یک سیاق را، پشت سر هم فرمودند:
«محرم على بوارع ثاقبات الفطن تحديده وعلى عوامق ناقبات الفكر تكييفه ، وعلى غوائص سابحات الفطر تصويرة»[1].
من «سابحات النظر» میخوانم، به این دلیل که قبلاً بحث کردیم. تنها در نسخهی توحید «فطر» بود.
«محرم»؛ بر اینها محرم است - با اینکه در درجهی بالایی از رتبهی خودشان هستند - هم تحدید خدای متعال و هم تکییف او و هم تصویر او. هفتهی قبل راجع به این صحبت شد که محرّمبودن تحدید خداوند بر عقول، به این معنا نیست که او نامحدود است. نامحدود به این معنا که مقابل تحدید و محدود باشد. بلکه به این معنا است که او اجل از حد است. اجل بودن از حدّ با محدود و نامحدود خیلی فرق دارد. حتی مثالهای خیلی سادهای داشت که از ساحت کبریای ذات الهی بسیار دورتر بود؛ آدم میفهمید که یک طبیعت اطلاقی داشت که محدود نبود، نه به این معنا که نامحدود بود. آن هفته مثالهایش را عرض کردم.
شاگرد: اگر کسی از حالت مجازگویی بگوید خداوند متعال از جهت وجود، نامحدود من جمیع الجهات است … . در مثالهایی که جلسهی قبل زده شده بود، معمولاً یک جهتی در عبارت یا در ذهن ملحوظ بود، ثانیاً بحث روی طبایع و اجناس بود… . اگر اینطور گفته شود که خداوند وجود نامحدود من جمیع الجهات است، این کوچکترین تسامح دارد یا نه، باید بگوییم بالاتر از این است؟
استاد: ببینید نقطهی انطلاقی که من عرض کردم، در این فرمایش شما هست یا نیست؟ میگویید: وجود مطلق من جمیع الجهات؛ دارید از بالا به پایین میآیید یا از پایین به بالا میروید؟ اگر از پایین به بالا میروید و میگویید من جمیع الجهات، خودتان کلمهی جهت را میآورید و میخواهید جمیعش کنید.
شاگرد: ذهن ما عادت کرده است که از پایین به بالا برود.
استاد: بله؛ وقتی به این صورت حرکت میکنیم، پس یک جهاتی پایهی کار است. نقطهی انطلاق است. نمیتوانیم بدون نقطهی انطلاق و بدون جهت و جمیع کردن آن و حدّ برداشتنش، جلو برویم. آن سؤالات هفتهی قبل باز میآید. علاوه بر این که وقتی میگوییم وجود نامحدود است، میخواهیم از یک حیث و از یک جهت حرف بزنیم که تحدد جزو طبیعتش است. آن جهت با آن فرق دارد. لذا میگوییم: من جمیع الجهات. برای اینکه به آن نامحدود برسیم، جهات را نامحدود میکنید. جمیع جهات را میآورید. هر جهتی هم خودش نامحدود است. پس هم در هر جهتی نامحدود است و هم من جمیع الجهات نامحدود است.
نامحدودبودن جهتی هم که من عرض کردم، دو جور بود: در هر جهتی نامحدودیت فردی و نامحدودیت اصل الطبیعه بود. اینها مطرح بود. ولی شما الآن دارید سراغ حظی از وجود میروید که در جهتی و از حیثی متحقق است. میخواهید حدّ را از آن بردارید.
[1]. شیخ صدوق، التّوحيد، ج ۱، ص ۷۰.