تناسب تعبیر «تذرعه» با «مقادیر» و «تقطعه» با «مقاییس»
علی أیّ حال، مقصود من «لعظمته» و «لعظمه» بود. حالا ببینیم کلمهی «تذرعه» و «تقطعه» و «تحویه» به حذای هم هستند. بعد حضرت علیه السلام فرمودند: «اماکن»، «مقادیر» و «مقاییس». «مقادیر» با «مقاییس» چه فرقی دارد؟؛ «تذرعه» با «تقطعه» چه فرقی دارد؟ این احتمال را عرض میکنم، ببینید خوب است یا نه؟ ظاهرش را که میخوانیم «تذرعه»، بهمعنای اندازهگیری است. ذراع وسیلهی اندازهگیری است. «تذرعه» هم یعنی اندازهگیری کردن. «مقادیر» اسم آلت است. «قَدر» اندازهگیری است و «مقدار» یعنی «ما یقدر به»؛ آن چیزی که با آن اندازهگیری میشود. از آن طرف، «تقطعه» بهمعنای پیمودن است. پیمودن هم در مقصود حضرت علیه السلام یک جور اندازهگیری است. «مقاییس» هم آلت اندازهگیری است. پس آیا تفنن در عبارت است یا خیر، تفاوت میکند؟
«لا تذرعه المقادیر لجلاله، لاتقطعه المقاییس لکبریائه». آیا اینها فرق دارد یا ندارد؟ در مدلول تصوری آنها میتوانیم بین آنها فرق بگذاریم. یک فرقی که از لغات در میآید. ببینید «ذرع» و «ذراع» یک آلت ثابت اندازهگیری است. حضرت علیه السلام میفرمایند: «تذرعه» یعنی اندازهگیری با یک آلت ثابت. مثل میلهای که متر است، با آن میخواهید اندازهگیری کنید.
شاگرد: خطکش.
استاد: احسنت. با میله یا خطکش میخواهید اندازهگیری کنید. این یک جور است. یک وقتی هم با این مترهایی که الآن در بازار هست، مترهای حلقهای، میخواهید سر متر را بکشید و ببینید چند متر است. آن یک جور قطع است. یعنی متر را جلو میبرید تا اندازه بگیرید. خطکش را نمیتوانید بکشید. خطکش را باید بغلطانید. باید روی فرش بگذارید و خطکش را بغلطانید و ذراع ذراع و پلهکانی جلو بروید. اما «تقطعه» پیمایش است. به تدریج با حرکت جلو میرود. «مقیاس»، نوعیت دارد. قیاس، یعنی شبیه هم هستند. «مقاییس» یعنی اندازهای که حالت نوعی دارد. اینجا هست، آنجا هم هست. درست است که بشر بعداً به «ذرع» نوعیت داده است، اما در واژهی «ذرع» نوعیت نخوابیده است. «ذرع» آرنج است. لذا «ذرع» یک واحد ثابت برای اندازهگیری است. مثل میلهی متر میماند. اما «مقاییس» و «قیاس» بالمشابهه است. شما میتوانید دو پیمانه را با هم بسنجید. گاهی دیدید یک سنگی را این طرف ترازو میگذارید و یک چیزی را هم آن طرفش میگذارید، میگویید حالا این با این سنگ برابر است. میگوییم چند کیلو است؟ میگوییم من الآن نمیدانم چند کیلو است، ولی میدانم برابر هستند. یعنی «مقایسه» میشود. «قیاس» مشابهت است. میشود قیاس کنیم، ولی واحد اندازهگیری را در کار نیاوریم. چون واژهی قیاس بهمعنای شباهت است.
اتفاقا در فقه هم میگفتیم. ما که در فقه و اصول قیاس میگفتیم، یعنی همان تشبیه در منطق. در منطق میگوییم تشبیه و در فقه میگوییم قیاس. ریخت «قاسه» یعنی اوقع المشابهه و شابهه. خُب، بنابراین چون مبنای «مقاییس» شباهت است، نوعیت دارد. حضرت علیه السلام به مناسبت حکم و موضوع، فرمودند: «تقطعه». یعنی خدا را نمیتوان با یک پیمایش و یک حرکت سنجید. در مثال حسی، مثلاً سر متر را بگیرد و بدود. دویدن، غطیدن نیست. دارد به تدریج متر را اضافه میکند. «تقطعه المقاییس»؛ نمیشود با آن مقاییس نوعی و واحدهای اندازهگیری مقایسهایِ نوعی، او را بپیماییم؛ یعنی وجود او را طی کنید و بگویید تمام شد و رسیدیم. اینجا دیگر نهایت خدای متعال است! خیر، «لاتقطعه المقاییس».
اما «لاتذرعه المقادیر»؛ «مقدار» خودش اسم آلت است. اسم آلت با پیمایش جور نیست. اسم آلت باید وجود پیدا کرده باشد. اگر میگویید مقراض، یک چیزی نیست که در اثر حرکت یک چیزی حاصل شود. اگر شما با لیزر و با حرکت چیزی را ببرید نمیگویید این قیچی است. چون دارد با حرکت میبرد. اما آلت قیچی یک آلت مشخص است. مقراض، وسیلهی چیزی است. «مقدار»؛ وسیلهی اندازهگیری است. پس باید یک چیزی باشد. شما باید متری داشته باشید. الآن «ذراع» دارید. خود ذراع یک اندازهی ثابت موجود است که به وسیلهی آن اندازهگیری میکنید. حضرت علیه السلام چقدر زیبا تناسب حکم و موضوع را مراعات کردهاند! «تذرعه»، ذراع است. واحد شمارش پلهکانی است، نه تدریجی. مقابلش کلمهی «مقدار» را آوردهاند که اسم آلت است.
در آنجا فرمودند: «لاتقطعه»، قطع و پیمایش، حرکت تدریجی است. پلهکانی نیست. مدام در ضمن حرکت، داریم جلو میرویم. به تناسب فرمودند: «مقاییس». در مقیاس، نوعیت هست. یک واحد نیست. در «مقاییس» بالمشابهه با هم برابر میشوند. این چیزی است که در ذهن من آمد. بهعنوان اینکه از حالت صرف تفنن لفظی دیگر بیرون میرود. مدلول تصوری اینها توضیح هم نیست؛ عطف توضیحی نیست که این با آن یکی باشد.
شاگرد: از خصوصیت اسم آلت که نمیخواهید استفاده کنید؟ بیشتر دارید از مناسبات استفاده میکنید.
استاد: بله؛ در این مناسبات فصاحت و بلاغت، ادنی مناسبتی که به کلام لطافت میدهد، کافی است. اگر حضرت علیه السلام طوری میفرمودند که برعکس میشد: «لاتقطعه المقادیر». میبینید تناسب را ندارد. مقدارها وجود او را نمی پیماید! خُب، مقدار که باید بغلطد. مقدار که نمیپیماید. لذا با مقادیر فرمودند: «تذرعه»، غلطش کند و پلهکانی اندازهگیری کند. اما برای مقاییس، میتواند. مثلاً یکی از مقاییس، فرسخ است. تفاوت را ببینید. فرسخ یک میلهی متر نیست، ذراع نیست. فرسخ یک مقیاس است. تکه زمین را بهعنوان فرسخ بر نمیدارید تا بگویید این یک فرسخ است و آن را بغلطانیم تا دو فرسخ شود. با ذراعی که یک مقدار بود، یک فاصله را مقیاس میگویید. حالا قشنگ میتوانید با عبارت دوم بگویید. «لاتقطعه المقاییس»؛ با فرسخ های طولانی هم بروید، نمیتوانید او را پیمایش کنید. چرا؟؛ چون راه خدای متعال خیلی دور است؟! خیر؛ «لکبریائه»؛ چون کبریایی دارد که از قطع مقاییس برتر است. سنخش، سنخ قطع المقاییس نیست. پس چه زیبا قطع را به مقاییس نسبت دادند و بعداً هم خدای متعال را بالاتر از همهی اینها بردهاند. پس نه میشود او را تدریجاً اندازهگیری کرد و نه پلهکانی میشود او را اندازهگیری کرد. چرا؟؛ «لکبریائه و لجلاله»: بالاتر از این است که صاحب مقدار باشد تا شما او را اندازهگیری کنید.
مرحوم مجلسی در تفاوت «تکییف» و «تصویر» و «تحدید» نکات خوبی دارند. آدرس آن را گفتم. زنده بودیم در هفتهی بعد، هم دنبالهی بحث امروز را عرض میکنیم و هم نکاتی را که مرحوم مجلسی فرمودهاند را بررسی میکنیم.
و الحمدللّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
بدون نظر