ترجیح نسخۀ «جبراً» در فقره «کن فکان جبراً»
[در شرح] حدیث شمارۀ سی، به این عبارت رسیده بودیم:
«أمر بلاشفة ولا لسان ، ولكن كما شاء أن يقول له كن فكان خبرا كما أراد في اللوح»[1].
عرض کردم که در نسخه توحید صدوق یک «له» هم دارد. شاید طبق نسخههای دیگر که «له» ندارد کمی مناسبتش بیشتر باشد. «فکان خُبرا» یا «خَیرا» یا «جبرا». در مورد اینکه کدام یک از اینها مناسبت دارد صحبتهایی شد. قرار شد لغت کلمه لوح را ببینید. حالا هر چه ممکن هست را عرض میکنیم. من فقط بهعنوان ترجیح قرینه داخلیه سیاق، اندازهای که به ذهنم میآید عرض میکنم در کلمه «جبراً» از همه دیگر احتمالاً انسب است. ولو «خُبرا» و «خیرا» هم توجیهات و تقریرات خوبی دارد اما همان نسخه ای که مرحوم قاضی سعید قمی و مرحوم مجلسی داشتند، مناسب است؛ همین کلمه «جبراً» بود. چرا این را عرض میکنم؟ فقط خود جمله را ببینید؛ کاری به مطالب بیرونی نداشته باشید. معارفی که از خارج میدانیم؛ مثل مطالب خلق الهی، امر الهی و … . بلکه اگر فقط ما باشیم و عبارت و سیاق و آنچه که داخل خود عبارت هست، قرینه داریم «خَبراً» است؟ یا «خُبراً» است؟ یا «خیراً» و «جبراً» است؟ من عرض میکنم که «جبراً» است. چرا؟؛ بهخاطر تناسب حکم و موضوع در کلمه «امر». ببینید! وقتی شما سیاق عبارت را نگاه میکنید، آنچه که عبارت با آن شروع میشود، نفی تشبیه خداوند متعال بود. پا ندارد، دست ندارد، تا آنجا که «امر…». خدای متعال امر کرده است؛ بدون اینکه لب باشد یا زبان باشد. «ولکن کما شاء ان یقول له کن فکان جبراً»؛ نه خُبراً تناسب با امر دارد و نه خیراً تناسب دارد. بله تناسب کلی دارد. مأمور به، امر خداوند خیر واقع میشود. در این حرفی نیست. مأمور به، امر خدا علم و خبرویت هست، ولی آنچه که مباشرتاً به امر میخورد، این است که این امر تخلف نداشته باشد. امری باشد که «کن فکان»، دیگر تمام شد.
وقتی میگویید «کن فکان»، این تناسب امر با اینکه مأمور بودن هیچ تخلفی حاصل شود، اولویت را به این میدهد که «جبراً» باشد. به تناسب حکم و موضوع، چون اولش «امر» آمده است، پس از بین سه کلمه «خَیراً»، «خُبراً» و «جبراً»، مناسبت «جبراً» بیشتر است. «فکان جبراً»؛ یعنی امر کن او آمد، فکان جبراً؛ یعنی بلاتخلف. امر خدای متعال به این صورت است؛ نه زبان نیاز دارد و نه چیزی.
شاگرد: کان هم تامه میشود.
استاد: بله؛ یعنی وقع الامر. حصل الامر جبراً. یعنی بلاتخلف للامر. مأمور نمیتواند تخلف کند. حالا اگر قبول ندارید، بفرمایید. بنده استفاده میکنم. بنده، فقط ذهنیت خودم را عرض میکنم. به این تناسب، اگر فقط ما باشیم و این عبارت، «خُبراً» و «خیراً» مطالبی بیرون از خود محض این عبارت و قرائن داخلیه و سیاق نفس این عبارت است. اگر خودمان باشیم و این امر، جبریت فهمیده میشود؛ یعنی «فکان جبراً»؛ یعنی بدون اینکه اختیاری به دست او باشد.
شاگرد: اگر «کان» تامه باشد، تازه دارد ایجاد میشود و جبری موضوعیت ندارد.
استاد: اگر کان تامه باشد، برای «کن» یک مخاطبی داریم. این فرمایش شما بحثهای بسیار گستردهای است که در مباحثه ما تکرار شده است. «إِنَّمَا قَوۡلُنَا لِشَيۡءٍ»[2]؛ شیء بعد از ایجاد؟ یا قبل از ایجاد؟ کدام یک از اینها است؟؛ «إِنَّمَا قَوۡلُنَا لِشَيۡءٍ إِذَآ أَرَدۡنَٰهُ»؛ ضمیر «ه» قبل از ایجاد است یا بعد از ایجاد؟، «أَن نَّقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ».
شاگرد: قبلش است.
استاد: احسنت، بحث ما هم همین بود. ولو روی بعضی از مبانی حکمی جور در نمیآید. مفصل چندین سال از اینها بحث کردیم. ما به اینجا رسیدیم که یک مرتبهای داریم که واقعاً برای قبل الایجاد است. حالا عین ثابت بگوییم و یا چیز دیگری بگویید، اصطلاحش مهم نیست. مهم درک آن است. بنابراین «فکان» کان تامه است، اما منافاتی ندارد که «جبراً» را معنا کنیم.
شاگرد: «خُبراً» و «خیراً» هم بدون مناسبت نیست.
استاد: من که عرض نکردم مناسبت نیست. یک جلسه راجع به «خُبراً» و «خَبَراً» توضیح دادم. برای «خَیراً» هم از آیات شاهد آوردم. بنده که نخواستم از آنها نفی مناسبت کنم. ما باشیم و فقط این جمله و قرائن داخلیهای که فقط این جمله به ما افاده میکند، «جبراً» اولویت دارد. نفی دیگران را نکردم.
[1]. شیخ صدوق، التّوحيد، ج 1، ص 75.
[2]. النحل، آیۀ 40.