رفتن به محتوای اصلی

وجود خداوند فوق کیفیت است؛ خالق کیفیت است

 

شاگرد: «کیف» که فرمودید، یعنی بالأخره خود «مکیِّف» هست یا نیست؟

استاد: بحث سر این بود که عقل اول می‌گوید: محدودش کن تا بتوانی توصیفش کنی. یک جایی از عالم او را جا بده و بعد بگو این اوصاف را دارد. بعد از این‌که او را تکییف کردی و توصیف کردی، بعد او را صورتگری کن. پس اگر تکییف، به‌معنای چیزهایی که به چشم می‌آید، نباشد؛ بلکه مقدمهی این‌ها است؛ یک توصیفات عمومی است که زمینه‌سازی می‌کند که شیء را تصویر کنید.

شاگرد: منظورم این بود که ما دو تکیف داریم. تکیفی داریم که متفرع بر تحدید است. آیا خداوند متعال تکیفی دارد که متفرع بر تحدید نیست؟ یا کلاً لسان روایت ابا دارد از این که خداوند متعال را مکیَّف بدانیم؟

استاد: ببینید من الآن دارم یک تقریر از عبارت را توضیح می‌دهم تا در تحدید روالی بیاورم. آنچه که شما می‌فرمایید، مطلب درستی است. یعنی فی حد نفسه چقدر روایات داریم که خدای متعال بر اصل حقیقت کیف – حقیقیت الکیف، طبیعی الکیف - نه کیف در اصطلاح لغت، بر اصل حقیقت الوصف، مقدم است. «کیّف الکیف فلا کیف له». چرا او کیف ندارد؟؛ چون ذات متعال او بر اصل طبیعی کیف مقدم است. آن جایی که او هست هنوز طبیعی کیف نیست، آن وقت می‌خواهی بگویی چطوری است؟! این‌ها جز در روایات اهل البیت علیهم‌السلام نیست. این همه کتاب عرفان هست. نگاه کنید. سریع جست و جو کنید. ببینید یک کتاب عرفانی هست که این‌ها را توضیح بدهند؟! «قبّل القبل فلا قبل له». القبل؛ طبیعی قبل متأخر از او است. آنجایی که او هست، هنوز طبیعی قبل معنا ندارد. آن وقت می‌خواهید بگویید قبلش چه بوده است؟ چقدر این‌ها زیبا است! «حیّث الحیث فلا حیث له». اصل طبیعی حیث، متأخر از او است. آن وقت حیث خود او چیست؟؛ او که حیث ندارد. نمی‌تواند داشته باشد. پس در روایات مسلم است که کیف به هیچ نحوی در مورد خدای متعال نیست.