تحدید الفطن، فرض فضا برای خداوند
آن وقت مقصود از تحدید در اینجا چیست؟ یعنی در یک فضای توهمی که درک میکند، آن فضا را محدود میکند. نه اینکه از حیث عقلش مفاهیم را محدود کند. از این هم بحث میکنیم، مانعی ندارد. فعلاً تحدید فضا است؛ طول و عرض و عمق.
در روایتی هست که نزد حضرت علیه السلام آمد و گفت هشام گمان میکند که خداوند جسم است.
«إن هشام بن الحكم زعم : أن الله جسم ليس كمثله شيء ، عالم سميع ، بصير ، قادر متكلم ، ناطق ، والكلام والقدرة والعلم تجري مجرى واحدا ليس شيء منها مخلوقا ، فقال : قاتله الله ، أما علم أن الجسم محدود ، والكلام غير المتكلم معاذ الله وأبرء إلى الله من هذا القول ، لا جسم ولا صورة ولا تحديد ، وكل شيء سواه مخلوق وإنما تكون الأشياء بإرادته ومشيته من غير كلام ولا تردد في نفس ، ولا نطق بلسان»[1].
حضرت علیه السلام فرمودند: پناه به خدا! «اما علم انّ الجسم محدود؟!»؛ جسم که محدود است. یعنی طول و عرض و عمق آن تمام میشود. «قاتله اللّه»؛ خدا او را بکشد! «اما علم أنّ الجسم محدود والكلام غير المتكلم معاذ اللّه وأبرء إلى اللّه من هذا القول لا جسم ولا صورة ولا تحديد»؛ در این مقام «تحدید» به چه معنا است؟
در روایت صفحهی نود و هشت هم دارد:
«عن علي بن أبي حمزة ، قال : قلت لأبي عبد اللّه عليهالسلام : سمعت هشام بن الحكم يروي عنكم : أنّ اللّه عزّوجلّ جسم ، صمدي ، نوري ، معرفته ضرورة ، يمنّ بها على من يشاء من خلقه فقال عليهالسلام : سبحان من لا يعلم أحد كيف هو إلا هو ، ليس كمثله شيء ، وهو السميع البصير ، لا يحد ، ولا يحس ، ولا يجس ولا يمس ، ولا تدركه الحواس ، لا يحيط به شيء ، لا جسم ، ولا صورة ، ولا تخطيط ، ولا تحديد»[2].
«لا جسم ، ولا صورة ، ولا تخطيط ، ولا تحديد»؛ در مقامی که صحبت از جسم است، وقتی میفرمایند: «لا جسم ، ولا صورة ، ولا تخطيط»؛ «تخطیط» بهمعنای نقشه است. مخطط کردن، بهمعنای در کادری در آوردن است. «ولا تحديد»؛ آنجا که مناسبت تحدید عقلانی نیست. اصلاً ربطی به آن ندارد. در مناسبت مقام، «تحدید» یعنی از حیث عدم تناهی. یک جایی او را محدود میکنیم و میگوییم خدا است! نعوذ باللّه! کما اینکه خدای متعال عدم تناهی مکانی هم ندارد. زمان متناهی هم ندارد. اما معنای عدم تناهی او این نیست که شما او را در مکان محدود کنید. تحدید مکانی ندارد، معلوم است. عدم تحدید مکانی هم ندارد. چرا؟؛ چون در این صورت «حدّدته». آن را در جای دیگری میفرمایند. وقتی صحبت جسم است، میگویند: محدودیت جسمانی ندارد. نه اینکه یعنی در این مقام عدم محدودیت طول و عرضی را برای او ثابت کردم. اصلاً مقصود این نیست. دارند نفی میکنند محدودیت جسمانی را. در جای دیگر هم وقتی بحث دقیق میشود، میگویند عدم تناهی جسمانی هم ندارد. میگوید: «اکبر من کل شیء»، میگویند: حدّدته. در اینجا یعنی «حدّدته عقلا». در چیزی که گفت: «اکبر من کل شیء»، تحدید کرده است. این خیلی زیبا است. پس تحدید خدای متعال، جور و واجور میتواند در اذهان خلق صورت بگیرد. یکی از آنها تحدید فضوی است. تحدید جسمانی است. جسم که محدود است. محدد در فضا است. این را ندارد. خُب، یعنی خداوند متعال یک فضای نامتناهی دارد؟ خیر؛ نعوذ باللّه. اصلاً سنخ فضا نیست تا بخواهد عدم تناهی فضوی داشته باشد. او وجودی مجرد از اصل زمان و مکان و حرکت و قبل و بعد است. نه اینکه در فضا بیاید و لایتناهای فضایی شود. اینها از مسلمات روایات اهل البیت علیهم السلام است.
بنابراین اینجا که میفرمایند فطن، میخواهد او را تحدید کنید، به تناسب سه مورد بعدی این محتمل هست که تحدید یعنی اول شما باید جسمیت یک چیزی را در پایهی فکر خودتان جا بیاندازید. بعد که جسمیت و محدودیت فضایی او را فرض گرفتید، حالا میگویید: چگونهای – کیف - است. پس اول او را تحدید میکند، یعنی او را از لایتناهی در میآورید. بعد از اینکه از لایتناهی در آوردید، میگویید حالا چطور است؟ کیف است. بعد که گفتید: چطور است، میگویید: حالا میخواهم ببینمش. یعنی «یحدّد و یکیّف و یصوّر». باطن ذهن ما و قوای ما این کار را میکند. اول او را محدود میکند تا جسم شود. بعد یک کیفیاتی در آن قرار میدهد. لذا تحدید اول میتواند عقلی باشد. به این معنا که وقتی میخواهد سراغ آن برود، عقل میگوید باید او را محدود کنید. بعد قوهی وهم میگوید، چطور است. بعد هم قوهی حس میگوید: حالا میخواهم ببینمش.
پس تحدید به این صورت است؛ اول فضا را محدود میکند. عقل میگوید تا زمانیکه محدودش نکنی که نمیتوانی دنبالش بروی. محدودش کن. حالا که او را محدود کردی، برو اوصاف او را ببین. «تکییف» یعنی دنبالهروی اوصافش. چطوری است؟ اوصافش چطور است؟ وقتی که اوصاف او معین شد، حالا او را نگاه کن و پیدا کن. در مشاعر خودت واردش کن. پس تحدید به یک معنا عقلی است. نه تحدید بهمعنای مفهومی. یعنی تحدید در فضا، اما عقل به تو میگوید اگر میخواهی به دنبالش بروی یک جایی هست که به دنبالش بروی. تحدید فضایی است. بعد توصیف و تکییف میآید. تکییف یعنی ذکر اوصاف او. بعد از ذکر اوصاف، تصویر میآید؛ حالا ببینیم چه شکلی است.
این یک وجه است که امام علیهالسلام فرمودند: اول فطن میخواهد او را تحدید کند. سپس دنبالش برود و او را توصیف و تکییف کند. بعد از تکییف برود و تصویرش کن و او را به شکل و شمایل در بیاورد.
[1]. شیخ صدوق، التّوحيد، ج ۱، ص ۱۰۰.
[2]. همان، ص ٩٨.