رفتن به محتوای اصلی

نفی توصیف، تخاطب خداوند متعال و بعد توصیف مخلصین

 

شاگرد: در ادامهی روایت این تعابیر هست:

«من زعم أنّه يعرف اللّه بتوهم القلوب فهو مشرك. ومن زعم أنّه يعرف اللّه بالاسم دون المعنى فقد أقرّ بالطعن، لأنّ الاسم محدث. من زعم أنّه يعبد الاسم والمعنى فقد جعل مع اللّه شريكا. ومن زعم أنّه يعبد [ المعنى ] بالصفة لا بالادراك فقد أحال على غايب. ومن زعم أنّه يعبد الصفة والموصوف فقد أبطل التوحيد لأنّ الصفة غير الموصوف. ومن زعم أنّه يضيف الموصوف إلى الصفة فقد صغر بالكبير وما قدروا اللّه حق قدره»[1].

درحالی‌که ما روی منبر می‌گوییم: خدای مهربان، خدای عزیز و …، درصورتی‌که نمی‌توان طور دیگری حرف زد. این تعابیر خیلی کمرشکن است.

استاد: بله؛ دنبالهی روایت خیلی مهم بود. یعنی به جایی رسید که خود آن‌ها بیاختیار گفتند: آقا همهی راه‌ها را که بستید! «قيل له: فكيف سبيل التوحيد ؟ قال عليه السلام. باب البحث ممكن وطلب المخرج موجود».

علی أیّ حال، یادآوری این‌ها خوب است.

شاگرد: سؤال من ماند. وقتی ما می‌خواهیم خداوند متعال را توصیف کنیم، چطور به مردم بگوییم؟ خدای مهربان، خدای خالق، خدای رازق، چطور با تعبیر «صغر بالکبیر» جور در می‌آید؟

استاد: در ادامه، حضرت علیه السلام جواب می‌دهند. میفرمایند: «إنّ معرفة عين الشاهد قبل صفته»؛ مردم را طوری به درِ خانهی خدا ببرید، که اوصافش را از او بفهمند. نه این‌که از اوصاف او را بفهمند. خیلی تفاوت است. عرض کرده بودم که این به‌عنوان اعجازی در شریعت اسلامی است. تناقضی است که کسی دین را فهمیده است، می‌فهمد تناقض نیست. گفته‌اند به پیشگاه خالق خودتان بیایید و با او صحبت کنید. وقتی می‌خواهید با او تماس بگیرید، چه می‌گویید؟ می‌گویید: «اللّه ‌اکبر». چند گزینه داشت؟ وقتی می‌خواستید به پیشگاه خدا بروید، چند گزینه داشت که بگویید؟ بگویید: «اللّه حقیقة الوجود»، «اللّه حقیقة الواقعیة»، «اللّه الوجود المطلق»، «اللّه حق»، «اللّه علیم»، «اللّه رحیم». این‌ها بود یا نبود؟! گزینههایش بی‌نهایت است. اما وقتی دین می‌خواهد شما را ببرد، می‌گوید با این‌ها کار نداشته باش. بگو: «اللّه ‌اکبر». بعد هم وقتی آن شخص می‌گوید: یعنی «اکبر من کل شیء»، امام علیه السلام می‌فرمایند: «حدّدته»؛ ما که نگفتیم: «اکبر من کل شیء»؛ بلکه «اکبر من أن یوصف».

بنابراین وقتی درخانهی خداوند می‌روید، اول موتور توصیف تعطیل است. موتور توصیف را خاموش کن و سوییچش را هم بیرون بیاور! توصیف تعطیل است. «اللّه ‌اکبر». این‌ها خیلی مهم است. خُب، توصیف تعطیل شد. خُب، خداوند متعال را نباید هیچ وصفی کرد و پشت کوه قاف می‌رود؟! وصفش هم نکن. خُب، حالا ادامه بده؛ با فاصلهی سه ثانیه هم نمی‌شود، چه می‌گویید؟ «ایّاک نعبد». خدایی که پشت کوه قاف رفت که نباید او را توصیف کرد، «ک» از کجا آمد؟! «ایاک». می‌گوید حاضر است، داری او را خطاب می‌کنی. یعنی چه؟ یعنی آن تعطیل شدن توصیف است که شما را به خدایی می‌رساند که اول می‌گویی «ایاک»، بعد اگر وصفش کردی وصفی است که بعد از مخاطبه است. اول سراغ خودش برو، بعد اگر او را وصف می‌کنی؛ « سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ، إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ»[2]. پس این تناقضی است که کسی که اهل دین می‌شود، می‌فهمد تناقض نیست. نزد خدای توصیف کردنی نرو. نزد خدایی برو که حاضر است و همه جا هست. بعد از این‌که با او تماس گرفتی، توصیف درست و حسابی هم می‌کنی. این بار که می‌گوییم مهربان است، می‌فهمی چه می‌گویی.

شاگرد: در تسبیحات اربعه می‌گوییم: «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه ‌اکبر». یعنی خدا از همهی این‌ها بالاتر است.

استاد: از معانی‌ای است که دلالتش، در این‌که در تسبیحات اربعه، تکبیر در آخر قرار گرفته، خوب است. در ابتدای نهج‌البلاغه هم آمده است.

شاگرد ٢: از شنبه تا سه‌شنبه غیر توحید را می‌خوانید و فقط چهارشنبه توحید می‌خوانید؟!

استاد: به‌خاطر این است که قدر این روایت را بدانند. اول عرض کردم. ولی خُب، همین چهارشنبه هم برای مثل من زیاد است. از باب پیازی است که چندبار عرض کردم. بهانهای است که در اینجا می‌نشینیم تا در ذهن شریف شما مطرح شود و فکرش را کنید.


[1]. همان، ص ۳۲۶.

[2]. سورهی صافات، آیات ۱۵۹ و ۱۶۰.