رفتن به محتوای اصلی

شدت شباهت در حرف «حاء» نسبت به «هاء» در ماده‌ی «شبح» و «شبه»

اما اگر همین هاء به حاء تبدیل شود؛ حاء حطی، حرف حلق است. با شدت اداء می‌شود و با معنای شدیدتر تناسب دارد. حالا پیدا کنید که آیا این قاعده سر می‌رسد یا نمی‌رسد؟ درست است یا نه؟ لغویین گفته‌اند. ابنجنی، در الخصائص، مثال‌های قشنگی می‌زند؛ غسل و غصل. صاد، اطباق دارد؛ نسبت به سین غلظت بیشتری دارد. تفاوتشان را ابنجنی، بیان می‌کرد.

حالا در شبه و شبح، این قاعده هست یا نه؟ نمی‌دانیم. با احتمال جلو می‌رویم. احتمال دارد که آن قاعده در اینجا باشد. شبه، چه معنایی را می رساند؟ دو چیز مثل هم هستند. می‌گوییم: رجل شجاع، مثل اسد است. راست هم می‌گوییم. الرجل الشجاع شبیه بالاسد. فیه الشبه. حالا واقعاً رجل شجاع شبیه اسد است؟ پس چنگالش کجا است؟ دمش کجا است؟ این‌ها که ربطی به هم ندارند. اگر عکسش را به بچه نشان بدهند، می‌گوید این‌ها چه ربطی به هم دارند که می‌گویید این شبیه آن است؟ می‌گوییم در شبه، اندک شباهتی کافی است. آن شجاع است، این هم شجاع است. از شبه، شباهت خیلی زیاد و قوی نخواه. اندک شباهتی کافی است. اما وقتی شبح شد، حالا دیگر اندک شباهتی کافی نیست. شبح الشیء، یشاکله فی الصورة. اگر می‌گویید این شبح یک درخت است، یعنی فقط این نیست که در رنگ سبز مثل آن باشد. نه، شبح، یک شباهت اکید است. لذا در لغت هم هست، هر چه که امتداد دارد، شبح آن امتداد به این معنا است که باید در بُعد، در ابعاد و در شکل باید مثل هم باشند. شبح با ذو الشبح به این صورت هستند. لذا از امام علیه السلام سؤال کرد که شبح چیست؟ فرمودند: «ظل الشیء». چه تعبیر زیبایی است! سایه شبح است. سایه با رجل شجاع و اسد خیلی فرق دارد. کاملاً شکل و قواره و خصوصیات ذو الظل را نشان می‌دهد. حالا این درست هست یا نه؟ بنده فقط احتمالات را بیان می‌کنم.

تقسیم‌بندی حروف از روی مخرج اداء و صفت صوتی

شاگرد: در فارسی تلفظ هاء ثقیل نیست. ولی در قواعد تجویدی از آخر حلق اداء می‌شود و حاء از ابتدای حلق اداء می‌شود. پس چون هاء جلوتر از حاء است، باید قوتش هم بیشتر باشد.

استاد: ببینید حروف دو جور تقسیم‌بندی دارند. بلکه چندجور. الآن دوجورش مقصود من است. یکی تقسیم‌بندی مکانی است؛ نسبت به جهاز تکلم. یکی هم تقسیم‌بندی وصفی صفاتی است. آنچه که اهل تجوید تقسیم‌بندی می‌کنند یک تقسیم‌بندیاش این است.

شاگرد۲: در تجوید هم به همین صورت تقسیم‌بندی می‌کنند. هاء و همزه ابتدای حلق است. حاء و عین وسط حلق است. غین آخر است.

استاد: این‌طور نیست. از چیزهایی که جلوتر گفتهام، این بود: وقتی کوچک بودیم، اساتیدی که می‌خواستند تجوید یاد بدهند، وقتی می‌خواستند همزه یا هاء را بگویند، می‌گفتند: «من اقصی الحلق». یعنی آن ته ته و از پایین شکم. لذا استاد می‌گفت: اگر می‌خواهید ببینید همزه را خوب می‌گویید یا نه، روی نافتان دست بگذارید. وقتی همزه را می‌گویید، باید ناف تکان بخورد. این را اساتید می‌گفتند. بعداً هم یک وسواسی می‌شد! بعد می‌گفتند: «اهدنا» را که می‌گویی باید در «أ» ناف تکان بخورد. مدام تکرار می‌شد به‌خاطر این‌که خوب اداء نمی‌شد! خُب، این‌ها چه حرفی است؟! باعث وسواس می‌شود، عجایب در کار می‌رود.

شاگرد: حروف غنه … .

استاد: دو حرف اول «اهدنا»، هیچ ربطی به غنه ندارد. چون مخرج این دو اقصی الحلق است. غنه برای خیشوم است. مکانا از هم فاصله دارند.

بنابراین دو جور تقسیم‌بندی است. تقسیم‌بندی مکانی اصلاً ربطی به تقسیم‌بندی اوصاف ندارد. از اقصی الحلق شروع می‌شود. اول همزه است، بعد هاء است، مرحلهی بعدی حاء و غین … .

شاگرد:

«يَا جَابِرُ إِنَّ اللّه أَوَّلَ مَا خَلَقَ خَلَقَ مُحَمَّداً ص وَ عِتْرَتَهُ اَلْهُدَاةَ اَلْمُهْتَدِينَ فَكَانُوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَيْنَ يَدَيِ اللّه قُلْتُ: وَ مَا اَلْأَشْبَاحُ؟ قَالَ: ظِلُّ اَلنُّورِ أَبْدَانٌ نُورَانِيَّةٌ بِلاَ أَرْوَاحٍ وَ كَانَ مُؤَيَّداً بِرُوحٍ وَاحِدَةٍ وَ هِيَ رُوحُ اَلْقُدُسِ …»[1].

استاد: خیلی است! ابدانی بودند؛ چهارده بدن بودند، ولی روحشان یکی بود. نه چهارده بدن و چهارده روح. این روایت خیلی زیبا است. بعد هم اشباح بودند. اشباح طوری است که می‌تواند این خصوصیت را افاده کند.

بنابراین، این مطلب مهمی بود. تقسیم‌بندی حروف از حیث اوصاف صوت، فرق می‌کند با تقسیم‌بندی آن‌ها از لحاظ مکان خروج صوت. وقتی شما می‌گویید یک لفظ نبر دارد، یا غنه دارد، این‌ها به مکان مربوط است. اطباق و استعلاء باز به مکان مربوط می‌شود.

شاگرد: خلاصه می‌خواهید بفرمایید که شبح، غلظت صفتی دارد.

استاد: بله؛ اساساً وقتی هاء را در صفات تقسیم‌بندی می‌کنند، وقتی تفاوت هاء و حاء را ببینید، می‌بینید وقتی متکلم از آن حیث خصوصیات ایجاد صوت، اعمال نیرو کند، ولو عرب است و برایش عادی است؛ یعنی به‌راحتی حاء را می‌گوید، ولی مزاج او نسبت به اداء هاء، در ادای حاء، نیروی بیشتری را صرف می‌کند. از حیث ماهیچههایی که می‌خواهد صوت را تولید کند. به آن فرمنت (Formant) گفته می‌شود؛ درجهی فشاری است که هر حرفی دارد. مشخص اصلی هر حرفی، فرمنت آن است. فرمنت در قرن بیستم، برای بشر از حیث زبان شناسی، کشف شد. اگر این فرمنت کشف نشده بود، زبان ماشین و تشخیص زبان ممکن نبود. وقتی فرمنت پیدا شد، الآن می‌توانند زبان‌های کامپیوتری را تشخیص بدهند و هم ایجاد کنند. وقتی فرمنت هاء را نگاه می‌کنید، با فرمنت حاء تفاوت می‌کند. درجهی شدت و نیرویی بود که برای تلفظ به کار می‌برد. قبلا دربارهی این مساله، در مباحثهی لغت، مفصل صحبت شد. بنابراین این جهت منافاتی ندارد که از اقصی الحلق اداء می‌شود اما زوری که جهاز نطق برای تولید آن می‌زند، بسیار پایین‌تر است. کم‌تر نیرو مصرف می‌کند، نسبت به نیرویی که جهاز نطق مصرف می‌کند تا هاء را ایجاد کند. بنابراین شبح و شبه این است.


[1]. شيخ كليني، الکافي (چاپ الإسلامیة)، ج ۱، ص ۴۴۲.