رفتن به محتوای اصلی

شواهد دیگری از اقوال صحابه و علماء قرن اول و دوم

 

خب این یک چیزهایی است که آدم تعجب می‌کند. اما وقتی ما تحقیق تاریخی  انجام دادیم، الآن برای ذهن قاصر من هیچ تعجب‌آور نیست. ابو حنیفه در فضایی بزرگ شده بود که همه مردم کارشان بود. یعنی تلاوت قرآن به صورت نقل به معنا کارشان بود. آدم تعجب می‌کند چون اصلاً این فراموش شده است. جالب این است که روایت کافی در آن فضا صادر شده است. «سبعة احرف» هم که از روز اول به اشتباه، ابن مسعود و دیگران شروع کردند؛ از صحابه هم شروع شد؛ ابن تیمیه می‌گوید «کذبوا علی ابن مسعود»؛ به او دروغ نسبت می‌دهند. می‌گویند ابن مسعود گفته خودت می‌توانی بدون سماع و به‌صورت نقل به معنا قرآن را بخوانی. در تفسیر ابن وهب[1] الآن در الشامله موجود است. شاگرد مالک است. مالک از فقهای اربعه آن‌ها است. می‌گوید از او پرسیدم که این کار ابن مسعود را قبول دارید؟ گفت «لا اری به باساً». نمی‌توانست «طعام الاثیم» را بگوید، می‌گفت «طعام الیتیم» یا «طعام اللئیم». گفت بگو «طعام الفاجر». وقتی نمی‌توانی «اثیم» را بگویی، بگو فاجر.

 ذهبی[2] در شرح حال واصل بن عطاء آورده؛ واصل بن عطاء رئیس المعتزله است. خب عامه با او بد هستند. ذهبی در سیَر اعلام النبلاء وقتی می‌خواهد شرح حال واصل را بگوید، می‌گوید «وقيل: كان يجيز التلاوة بالمعنى». واصل بن عطاء متوفی ١٣٠ هست. یعنی درست در نیمه اول قرن دوم است. واصل بن عطاء می‌گفت می‌توانید قرآن را قراءت به معنی کنید. بعد می‌گوید «و هذا جهل». چون نزد ذهبی از بزرگان علماء نیست. او را رئیس معتزله می‌دانند. می‌گوید «هذا جهل» و یک سر خنجر به او می‌زند. اما در همین کتاب –این‌ها جالب نیست؟!- در شرح حال زهری چه می‌گوید؟ زهری کسی است که ذهبی در مقابلش دست به سینه است. زهری از بزرگان محدثینشان است.

شاگرد: زهری همان ابن شهاب است؟

استاد: بله، بزرگ‌ترین محدث آن‌ها است. شوخی نیست. در ١٢۴ وفات کرده است. یعنی هفت-هشت سال قبل از واصل. اینها معاصر بودند.

 در شرح حال زهری می‌گوید:

سألت الزهري عن التقديم والتأخير في الحديث، فقال: إن هذا يجوز في القرآن، فكيف به في الحديث؟إذا أصيب معنى الحديث، ولم يحل به حراما، ولم يحرم به حلالا، فلا بأس، وذلك إذا أصيب معناه[3]

«سألت الزهري عن التقديم والتأخير في الحديث»؛ مطلبی شنیده‌ام اما من آن را عقب و جلو کنم؛ یعنی عبارت یادم نیست. همینی که در روایات شیعه هست. از امام علیه‌السلام سؤال می‌کند یابن رسول الله من از شما حدیث می‌شنوم اما عبارات شما یادم نیست. ولی آن را نقل می‌کنم –یعنی نقل به معنا- آیا جایز است؟ حضرت می‌فرمایند «اذا اصبت المعنی فلاباس»؛ اگر مقصود من را بگویی هیچ مشکلی ندارد. خب کجا همه عین عبارات یادشان می‌ماند؟! همین را از زهری در حدیث می‌پرسد.

«فقال: إن هذا يجوز في القرآن، فكيف به في الحديث؟»؛ کاری که در قرآن جایز است، تو در حدیث مشکل داری؟! اینجا دیگر چیزی نمی‌گوید. ذهبی چون در مقابل زهری دست به سینه است، دیگر نمی‌گوید که «هذا جهلٌ». محقق کتاب که در زمان ما است  دیده که چاره‌ای نیست. لذا در پاورقی کتاب می‌گوید: «التقديم والتأخير في القرآن بالنسبة للالفاظ لا يجوز ولو لم يتغير المعنى»؛ آقای ذهبی کجایی؟! آن جا می‌گویی جهل است و اما در اینجا چیزی نمی‌گویی. اما محقق کتاب گفته است. نمی‌دانم چه کسی این کتاب را تحقیق کرده است. البانی است یا خطیب است یا شعیب ارنؤوط است.

شاگرد: این مطلبی که می‌فرمایید از طبع الرساله است؟

استاد: بله، به نظرم طبع الرساله تحقیق شعیب ارنؤوط است.

شاگرد: به اشراف ارنؤوط است.

استاد: بله، این‌ها در تحقیق کتاب به زهری ایراد گرفته‌اند. بابا چه ایرادی می‌گیرید؟ در نیمه دوم قرن دوم به‌خاطر زحمات قرّاء این فضا از بین رفت. دیگر در قرن سوم خجالت می‌کشیدند که بگویند قرآن را به نقل به معنا می‌خوانم. این فتوای ابو حنیفه خجالت آور بود. یعنی بگویند با این‌که عربی بلد هستی اختیارا می‌توانی ترجمه بخوانی.


[1] تفسير القرآن من الجامع لابن وهب (۳/ ۵۴)

117 - قال: وحدثني الليث بن سعد عن محمد بن عجلان عن عون بن عبد الله يرفع الحديث إلى عبد الله بن مسعود أنه كان يقرئ رجلا [ص:۵۵] أعجميا هذه الآية: {إن شجرة الزقوم طعام الأثيم}، فيقول الأعجمي: طعام اليتيم؛ فقال ابن مسعود: أتستطيع أن تقول طعام الفاجر، قال: نعم، قال: فاقرأ كذلك.

118 - قال: وحدثني مالك بن أنس قال: أقرأ عبد الله بن مسعود رجلا: {إن شجرة الزقوم طعام الأثيم}، فجعل يقول: طعام اليتيم، فقال له عبد الله: طعام الفاجر؛ قال: قلت لمالك: أترى أن تقرأ كذلك، قال: نعم، أرى ذلك واسعا.

[2] سير أعلام النبلاء ط الرسالة (۵/ ۴۶۴) ؛ واصل بن عطاء أبو حذيفة المخزومي مولاهم البليغ، الأفوه، أبو حذيفة المخزومي مولاهم، البصري، الغزال..... وهو وعمرو بن عبيد رأسا الاعتزال، طرده الحسن عن مجلسه لما قال: الفاسق لا مؤمن ولا كافر.فانضم إليه عمرو، واعتزلا حلقة الحسن، فسموا المعتزلة، قال شاعر:وجعلت وصلي الراء لم تلفظ به ...وقطعتني حتى كأنك واصلوقيل: لواصل تصانيف.وقيل: كان يجيز التلاوة بالمعنى، وهذا جهل.

[3]سير أعلام النبلاء ط الرسالة (۵/ ۳۴۷)